عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


چه تَن غمگيني!
تَني كه در آهنگ دوست داشتنت
نه زيسته باشد!
نه مرده باشد!
نه رقصيده باشد...
نُت هاي خستگي ست
روز و شبي كه با انگشتهاي تو كوك نمي شود
دوستت دارم
و به صداي تو گوش مي كنم
دوستت دارم
و همه چيز اين دنيا را آهنگي غمگين
به هم ربط داده ست...


#ستاره_جوادزاده
از #مجموعه_جديد
@asheghanehaye_fatima



به سلامتی چشم های بسته ام
كه لحظه ای را طولانی مى كند
و دور را مى آورد نزديك...نزديك...نزديك تر

حالا دنيا كافه ى كوچكی ست
با صندلی های چوبی بی رمق
و ليوان های از ياد رفته
كه آوازهای غمگينم مى توانست
هر شب تمامشان را به هم بزند...
مى توانستم روى صندلی كناری ات نشسته باشم
و تو مرا به پیكی از عاشقانه مهمان كنی


بی فايده است
ليوانت را پر كن
پر كن به سلامتی من
ته ليوان را كه ببينی تمام #زن های كافه منم



#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima



دهانت را به من بده
مى خواهم حرف بزنم
راست بگويم
بدون بوسه هاى مزاحم
كه ميان حرفم مى پرند و
در يك لحظه ناگهان هزار دروغ را در دهان تو مى گذارند

هميشه با خودم حرف مى زدم
و مثل ليوانى خالى پرم از صداهاى پيچيده
كه هر چه حرف مى شنود
با هيچ هوايى پر نمى شود
و هميشه در اوهام خود
دارد چيزى را حل مى كند

حالا با تو حرف مى زنم
از همه چيز
همه چيز...
با تو از يك رژ صورتى حرف مى زنم
يك رژ صورتى كثيف كه خودش را
به نامه هاى تو مى چسبانَد
و فكر مى كند بوى مانده ى يك رژ
تو را به ياد بوسه هاى قديم مى اندازد
يك رژ صورتى كه مى خواهد زمان را به عقب برگرداند
و نمى فهمد كه ديگر اين دندان هاى خنده دار هم مى دانند
تكليف خنده هاى از تاريخ گذشته ام را
هيچ لطيفه اى روشن نمى كند

با تو حرف مى زنم
از يك ساعت مچى زنانه كه عقربه هايش را
براى گذشتن از سال ها تنهايى تيز كرده ام
از يك عينك دودى
كه مى تواند با دو شيشه سياهش
روزهايم را نديده بگيرد
و بگذارد خيلى آرام
گريه ام را پشت خونسردى اش پنهان كنم

از رفتن
از نرفتن با تو حرف مى زنم
و ديگر چه فرقی مى كند از چه حرف مى زنم؟
همين كه گوشی دستت باشد
كافى ست.



📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima



عقب انداخته ام
بازماندن دهان تو را
بستن دهان چمدانم را
و نوشتن چند كلمه ى قرمز
روى آينه

به خانه بر مى گردى
برايت شام مى كشم، با لبخند !
و تو هيچ وقت نمى فهمى
که رفته ام
و حالا چقدر دور شده ام...




📖 #چند_كلمه_قرمز_روى_آينه
#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima




دوستت دارم
در سكوت
و در چشمهای بسته
و در دست های رها شده
چرا كه "دوستت دارم" رازی ست
كه در عبور ما از كنار هم زيبا می شود...



#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima



هرچه شيشه ها را پاك می كنم
ابرها كنار نمی روند!

هرچه به گلدان ها آب می دهم
برف ها آب نمی شوند!

چرا هرچه چشم ها را می بندم
اين قصه به اخر نمی رسد

چرا برای مردهای شهر هيچ اتفاقی نمی افتد؟
چرا راه ها كوتاه نمی آيند؟!

دنيای عجيبی ست!
هرچه بيشتر خودم را در آينه می بینم
بيشتر دلم برای تو تنگ می شود.





📖 #چند_كلمه_قرمز_روی_آينه
#ستاره_جوادزاده
مرا ببوس
اگر از مرگ می‌ترسی.
می‌رسد روزی كه بين من و تو
مرگ خوابيده باشد
ناگهان ببينی چقدر مرا نبوسيده‌ای!


#ستاره_جوادزاده

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




دنيای وارونه‌ای‌ست!
هرچه بيشتر خودم را در آينه می‌بينم
بيشتر دلم برای تو تنگ می‌شود...


📖 #چند_كلمه_قرمز_روی_آينه
#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima


انگار آتش روشن كرده باشی
همه جا روشن شده بود
گرم بودم... گرم
و دودي كه به هوا می رفت
از هزار كيلومتری مان پيدا بود!

امروز
با آتش ی كه نه نور دارد
نه گرما
نه دود
نگو دوستت دارم!
نگو!



📖 #چند_كلمه_قرمز_روي_آينه
#ستاره_جوادزاده
@asheghanehaye_fatima



دهانت را بمن بده
مي خواهم حرف بزنم
راست بگويم
بدون بوسه هاي مزاحم
كه ميان حرفم مي پرند و
در يك لحظه ناگهان هزار دروغ را در دهان تو مي گذارند

هميشه با خودم حرف مي زدم
و مثل ليواني خالي پرم از صداهاي پيچيده
كه هرچه حرف مي شنود
با هيچ هوايي پر نمي شود
و هميشه در اوهام خود
دارد چيزي را حل مي كند

حالا باتو حرف مي زنم
از همه چيز...

باتو از يك رژ صورتي حرف مي زنم
يك رژ كثيف كه خودش را
به نامه هاي تو مي چسباند
و فكر مي كند بوي مانده ي يك رژ
تورا به ياد بوسه هاي قديم مي اندازد
يك رژ صورتي كه مي خواهد زمان را به عقب برگرداند
و نمي فهمد
كه ديگر اين دندان هاي خنده دار هم مي دانند
كه تكليف خنده هاي از تاريخ گذشته مرا
هيچ لطيفه اي روشن نمي كند

با تو حرف مي زنم
از يك ساعت مچي زنانه كه عقربه هايش را
براي گذشتن از سالها تنهايي
تيز كرده ام

از يك عينك دودي
كه مي تواند با دو شيشه ي سياهش روزهايم را نديده بگيرد
و بگذارد خيلي آرام
گريه ام را پشت خونسردي اش پنهان كنم

از رفتن
از نرفتن باتو حرف مي زنم
و ديگر چه فرق مي كند از چه حرف بزنم
همين كه گوشي دستت باشد
كافي ست.



#ستاره_جوادزاده
از مجموعه چند كلمه قرمز روي آينه