عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



تو را در پنجره‌ها جسته‌ام
بوستان‌ها بیهوده از رایحه‌ها پُرند
کجا، کِی می‌توانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانه‌ی بهار؟!
چه می‌دانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!

#لویی_آراگون
ترجمه:
#جواد_فرید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق شاد وجود ندارد
عشقی نیست که در گرو دردی نیست
عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
عشقی نیست که نپژمراند
ای عشق من ، تو نیز چنینی
عشقی نیست که سیراب از سرشک نباشد
عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن من و توست

#لویی_آراگون
• برگردان:جوادفرید

@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 با آوای خاص و دلنشین "گوران کاران"
به دنیای شگفت انگیز عشق و هنر سفر کنید
‌و لحظاتی در رویا قدم بزنید

Music #Stay_With_Me
Singer #Goran_Karan

‍ زندگیِ من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت، راهِ دهشتناکِ جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذر نیکی می‌پاشند
تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشن انگشتانت
می‌سوختم از اشتیاق
من از لب‌های تو متولد شده‌ام
و زندگی‌ام از تو آغاز می‌شود .

#لویی_آراگون

@asheghanehaye_fatima
.
آه لطیف و مردافکن،
چون شراب
همچو خورشیدِ پشتِ پنجره‌ها
هستی‌ام را نوازش می‌کنی
و گرسنه و تشنه
بر جا می‌گذاری‌ام
تشنه‌ی باز هم زیستن و
دانستنِ داستانمان تا پایان

#لویی_آراگون
برگردان:سارا سمیعی

@asheghanehaye_fatima
وقتی آهسته از زیبایی جهان می‌گویم،
از تو حرف می‌زنم.

#لویی_آراگون
برگردان: #علی‌رضا_بازرگان

@asheghanehaye_fatima
تو مرا پیدا کردی مانند سنگریزه‌ای که آن را در ساحل جمع کنند
همانند چیزی غریب و گم‌شده که کس کاربرد آن را نداند
همانند خزه‌ای نشسته بر قطب‌نمایی که جزر و مد دریا به ساحل فکنده است
مانند مهی در کنار پنجره‌ای که جز اندیشه‌ی ورود به درون ندارد
مانند اتاقی به هم ریخته و نامرتب در مهمان‌خانه‌ای
مانند فردای چهارراهی پوشیده در کاغذهای چرب شادمانی ها
مانند مسافری بدون بلیط نشسته بر رکاب قطاری
مانند نهری روان در دشتی بر گردانده شده به دست مردمانی زشت کردار
همانند جانوری جنگلی حیران مانده زیر نور چراغ‌های خودروها
همانند شبگردی که در سحرگاهی رنگ‌باخته باز آید
همانند رویایی بد پراکنده در سایه‌ سیاه زندان‌ها
همانند سراسیمگی پرنده‌ای راه گم کرده در اندرون خانه‌ای
همانند انگشت دلدار ناکام مانده‌ای با نقش سرخ رنگ حلقه ای
مانند خودرویی واگذاشته درمیانه‌ی زمینی پهناور
همانند نامه‌ی پاره و پراکنده شده به دست باد کوچه‌ها
همانند نگاه گم گشته‌ی کسی که دور شدن یاری را بنگرد
مانند چمدان‌های بلاتکلیف مانده‌ای در ایستگاهی
همانند دری در جایی یا شاید کرکره‌ی پنجره‌ای که پایین می‌آید
همانند شیاری در دلِ درختی که آذرخش بر زمینش افکنده است
همانند سنگی در کناره‌ی راهی به یادبود چیزی
همانند بیماری که پایان نمی‌گیرد به رغم رنگِ خون‌مردگی‌هایش
همانند سوت بیهوده‌ی زورقی در دوردست دریا
همانند خاطره‌ی چاقویی در گوشت پس از گذر سالیان
همانند اسب گریخته‌ای که از آب آلوده‌ی برکه‌ای بنوشد
همانند بالش به هم ریخته‌ای در یک شب سپری شده با کابوس‌ها
همانند ناسزایی به خورشید با پر کاهی در دیده
همانند خشمی از دیدن آن‌که چیزی در آسمان‌ها دگرگون نشده است
تو مرا پیدا کردی در شبی همانند گفتاری باز نیامدنی
همانند ولگردی که برای خوابیدن فقط گوشه‌های اصطبلی را در اختیار دارد
همانند سگی که قلاده‌ای به گردن دارد منقوش با حرف نخست نام دیگر کسان
تو مرا پیدا کردی، مرا، مردِ روزان گذشته، سرشار از خشم و از صدا را

#لویی_آراگون
برگردان: جواد فرید



@asheghanehaye_fatima
به رغمِ خویش
مقصود من از خدا تویی
در آغوش گرفتنِ تمام دوست‌داشتنی‌ها
و باقی، تاسی است که می‌ریزند

با دستانِ تو هم‌راه می‌شوم
لبان‌ات را می‌بوسم
هر جا که باشی لمس‌ات می‌کنم
و باقی، همه پنداری است

من چلیپای توام
آن‌گاه که به خواب می‌روی
جاده‌ای تهی که بر آسمان‌اش تمنا می‌بارد
سایه‌ی توام سایه‌ای سنگ‌سار شده

سکوتِ توام من
شبی فراموش شده در خاطرِ خویش
و وعده‌ی دیداری که هر بار تکرار می‌شود
دریوزه‌گرِ درب خانه‌ات
آن‌که انتظار دیدارت رنج‌اش می‌دهد
آن‌که جان می‌سپارد
اگر انتظارش به دیرگاه برسد
#لویی_آراگون


@asheghanehaye_fatima
از نو گل سرخی می‌آفرینم برای تو
گل سرخی وصف‌ناشدنی برای تو
دست‌کم این چند کلمه ترتیب مشخص نمازش را حفظ می‌کنند
آن گل سرخی را که تنها کلماتی به دور از گل سرخ وصف‌اش می‌کنند
به همان‌گونه که فریاد سرمستی و اندوه فراوان را
از ستارگان لذت بر فراز مغاک عمیق عشق ترجمه می‌کنند
گل سرخی از انگشتانی ستایش‌گر می‌آفرینم برای جوانی
که چون به هم گره می‌خورند رواقی می‌سازند
اما پس از آن به ناگاه گل‌برگ‌ها همه فرومی‌ریزند
گل سرخی می‌آفرینم برای تو
در زیر مه‌تابی‌های عشاقی که جز آغوش‌شان بستری ندارند
گل سرخی در دل چهره‌هایی از سنگ تراشیده
که بدون بهره‌گیری از حق اعتراف مرده‌اند
گل سرخ دهقانی که قطعه‌قطعه شده
پس از آن‌که بر مینی در مزرعه‌اش پا گذاشته است
بوی ارغوانی حرفی که تازه کشف شده است
و نه به توهین و نه به تحسین خطاب‌ام می‌کند
قرار دیداری که هیچ‌کس بدان نیامده است
ارتشی مسلح در پرواز در روزی با وزش بادهایی سهم‌گین
صدای قدمی مادرانه در برابر دروازه‌های زندان
آواز مردی در زمان خواب نیم‌روز در زیر درختان زیتون
خروس‌بازی در ییلاقی مه‌گرفته
گل سرخ سربازی از وطن بریده
چه بسیار گل‌های سرخ که می‌آفرینم برای تو
آن‌گاه که الماس‌ها در آب دریاها شناورند
آن‌گاه که قرون گذشته در غبار جو زمین غوطه‌ورند
آن‌گاه که رؤیاها تنها در سر کودکان شکل می‌گیرند
آن‌گاه که قطره‌های اشک بسیاری از ناگفته‌ها را باز می‌تابند

#لویی_آراگون

@asheghanehaye_fatima
الزا،
اگر تو را گفتند از ستاره‌ی ناهید
نگین انگشتری خواهند ساخت
بپذیر...
اگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغرب‌ست
تو باورکن...
یا اگر دریای کبیر در ساغری گنجاندنی‌ست
به راستی پندار...
هر چیزی را باورکن
هر افسانه‌ای را و هر دروغی را؛
جز، این که در دل من «جز مهرت» چیز دیگری‌ست.
نه، زنهار باور نکن، هرگز!

■شاعر: #لویی_آراگون
■برگردان: #ساسان_تبسمی
«الزا تریوله» همسرِ آراگون که این شعر خطاب به اوست.

@asheghanehaye_fatima
در کنار هم خواهیم آرمید
خواه یک‌شنبه باشد، یا دوشنبه
شب باشد یا بام‌داد، نیمه‌شب یا نیم‌روز
دل‌داده‌گی، مثل همه‌ی دل‌داده‌گی‌هاست
این را به تو گفته بودم
در کنار هم خواهیم آرمید
دیروز چونین بود
فردا نیز چونان خواهد بود

تنها چشم در راه تو هستم
قلب‌ام را به دستان‌ات سپردم
که با قلب‌ات، هماهنگ می‌زند
با آن چه از انسانیت روزگار گرفته
در کنار هم خواهیم آرمید
عشق من، همان عشق خواهد بود
و آسمان به‌سان ملافه‌ای بر روی ما
من بازوان‌ام را بر تو گره زده‌ام
تا دوست‌ات دارم، از آن می‌لرزم
تا هر زمان که تو بخواهی
در کنار هم خواهیم آرمید


 #لویی_آراگون
برگردان:بهروز عارفی


@asheghanehaye_fatima