عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



از مغز من تنها "مداری مجتمع" باقی ست
"سیگنال"ها مغشوش و نامفهوم می آیند
من یک "ربات"م دیگران من را نمی فهمند
[این "دیگران" جز توله ی انسان نمی زایند!]


................
سیگار چندم بود که.....؟[یادم نمی آید]
من داشتم تنهایی ام را دود می کردم
سیگار چندم بود که من داشتم خود را
پاکت به پاکت نخ به نخ نابود می کردم؟

سیگار چندم بود که....شعرم نمی آمد؟
تکلیف من با هر چه غیر از شعر روشن بود
هی می نوشتم هی خودم را پاره می کردم
سطل زباله شاهد جان کندن من بود.

سخت است....پاهایت به پایان می رسند اما
تو بی اراده در همان آغاز می مانی
"تاییس"شعرت شهوت آتش زدن دارد
اما تو مثل فندکی بی گاز می مانی.

توی خودت می ریزی و آبستن شعری
از درد داری واژه ها را گاز می گیری
یک "شات" دیگر راه داری تا که بنویسی
وقتی که از حال خرابت فاز می گیری....
..........
هر بار می خواهد بخوابد قرص کافی نیست
هر بار که... (-این بار حتما آخرین بار است)
کابوس می بیند که امشب هم نمی خوابد
با قرص بیدار و بدون قرص بیدار است.

پهلو به پهلو می شود...( -لعنت به این دکتر!)
چون سایه ای افتاده روی تختخوابی که ↓
آوار دردش را تحمل می کند هر شب.
او همچنان در انتظار آفتابی که ↓

در انتظار آفتابی که نمی آید
بازو به بازوی زنی بدنام خوابیده ست
مردی که در هنجار شهرش نابهنجار است
شهری که پشت پنجره آرام خوابیده ست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#بنیامین_پورحسن
@asheghanehaye_fatima



سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!



 #بنیامین_پورحسن  
@Asheghanehaye_fatima




سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!



 #بنیامین_پورحسن  
@asheghanehaye_fatima



به نوبرانه ی لب در اوان فروردین
به چشم بی پدرت این ستمگر بی دین

به زنده رود سرازیر از شیار تنت
به اصفهان پر از نقش زیر پیرهنت

به دست های لطیفت که منبع رویاست
و مرتع و وطن و خاستگاه آهوهاست

به آن قبیله ی کولی که در تنت مخفی ست
به چتر صورتی ات که , نماد هم سقفی ست

به گازهای غلیظی که از لبت دادی
و ناگهان به دلم اتفاق افتادی

به انفجار بزرگی که در سرم بودی
و کشف تازه ای از بعد دیگرم بودی

به کشف کشور بکری میان بازوهات
و یک سپاه مسلح به تیغ ابروهات

به حمله های شبانه به سمت احساسم
و جنگ کردن و فتح نقاط حساسم

"هویج" وسوسه ات با "چماق"اخلاقت
هزار بار بریدن......و نقطه از سر خط

به رد قرمز ماتیک روی ته سیگار
به کافه ای که تو را زار می زند هر بار

به قبض و بسط مداوم میان خاطره ها
به پرسشی که ندادی جواب اینکه چرا....؟

به زور این همه اغواگری , به نامردی
خلاصه اینکه مرا خوب عاشقت کردی!!


#بنیامین_پورحسن
@asheghanehaye_fatima


#چارپاره

این یک بلیط یکطرفه سمت ناکجاست
این یک سفر به شهر تو از پشت پنجره ست
این قتل عام داشته هایم بدون توست
این گور دسته جمعی یک عمر خاطره ست

با او نشسته ای و سرت گرم بوسه است
با آدمی که مثل من از تو خدا نساخت
حالا تویی برابر یک اتفاق لُخت
با آدمی که جنس تو را خوب می شناخت

مثل کسی که بال در آورده و رهاست
می خواستم که پر بکشم در هوای تو
نگذاشتی و حسرت آن تا ابد به جاست
خالی ترین گزینه ی خالی ست جای تو

ایمان پرصلابت این بی خدا شدی
وقتی که هر چه جز تو و جز تو دروغ بود
من مانده ام تو چند نفر بوده ای عزیز
حتا پس از تو نیز اتاقم شلوغ بود

دستم نمی رسد به مسیحای پیکرت
"حی علی البغل!"و دو دستم نمی رسد
پایم نمی کشد که بخوانم نماز را
"قد قامت العسل!"و دو دستم نمی رسد

دیگر "دیازپام" به من کارساز نیست
اعصاب من مشوش و ناکوک و خط خطی ست
همواره یک دریغ بزرگی به شعر من
همواره درد قسمت این مرد پاپتی ست

با او که مست می کنی از دست می روم
خون من است ریخته توی شرابتان
آقای گرگ! خانم آهو ! یواش تر
لعنت به قژ قژ فنر تختخوابتان


#بنیامین_پورحسن
@asheghanehaye_fatima




سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!

 #بنیامین_پورحسن  
@asheghanehaye_fatima


گیلاس اول

در سالگرد آخرین دیدارمان هستیم
ساعت به وقتِ این خیابان, ساعت عشق است
آیا تو هم اندازه ی من معتقد هستی؟
من معتقد هستم که دیگر نوبتِ عشق است


گیلاس های پیاپی بعدی

بیرونِ خانه باد می آمد , تو سردت بود
جز من , جهانی توی ذهنِ دوره گردت بود
بیرونِ خانه پارس می کردند آدم ها
من داشتم می ساختم بسیار , با کم ها
شب توی کوچه جان گرفت و من نترسیدم
از شش جهت باران گرفت و من نترسیدم
من در تو پنهان کرده بودم ترس هایم را
پس داده بودم پیش چشمت درس هایم را
حیف از تو که با من صبور و سخت , سر کردی
ممنونم از اینکه مرا آوارتر کردی
سنگینی آوارِ خود بر روی دوشم بود
سرمایه ام شش دانگ ذهنِ ژنده پوشم بود
من یاس تو بودم , و تو یک آرزو در من
بعد از تو من بودم , و شوق خودکشی کردن
ژیلت به ژیلت تا رگِ گردن جلو رفتم
آن قدر پنهان کردمت تا اینکه لو رفتم
آن قدر پنهان کردمت تا خسته ات کردم
در هر دو مشتم پوچ بود و پوچ آوردم
یک خاطره بودم که تا حالا نفهمیدی
یک "ماضی مطلق" که "حال"ش را نفهمیدی
هر "آمدن" آغازِ صرفِ فعل "رفتن" بود
تکلیفِ من از اولین سیگار روشن بود
تو , رفته ای...اما من اینجا...پشت این میزم
پشتِ سرت با چشم هایم آب می ریزم


گیلاس آخر

اینجا کماکان باد می آید...هوا ابری ست
اینجا بدون تو , اتاق اندازه ی قبری ست
ساعت به وقتِ ناشکیبایی و بی صبری ست
در سالگردِ آخرین دیدارمان هستیم
این اتفاقی نیست...نه!... این اتفاقی نیست

#بنیامین_پورحسن
@asheghanegaye_fatima



سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!

 #بنیامین_پورحسن  
@asheghanehaye_fatima




با همین شعر می‌توان گم کرد
پا به پایت هراس فردا را
پرت کرد از فراز ابروهات
"شیش دانگ" حواس فردا را

در همین شعر می‌توان طی کرد
کل این راه را، و باز دوید
در کنارم بخواب دختر جان!
در همین شعر می‌شود خوابید!

گونه هایت، لبت، و دستانت
-دست و دلباز‌های اندامت-
حسرت دست‌های این مرد است
مردِ محلول در تهِ جامت

توی چشمت عصاره‌ی ماه است
-عسل کوه‌های "کردستان"-
روی خوابم بپاش چشمت را
و مرا سمت ماه برگردان!

و مرا سمت ماه برگردان
تا پلنگانه‌های شب تا صبح
تا تهِ سوختن در آغوشت
از حریق تنِ تو تب تا صبح

از حریق تنِ تو تب تا صبح
تا طلوع نجیب چشمانت
دست آخر مرا ببر با خود
تا غروب غریب "تهران"ات

تو به کابوس من نمی‌آیی
عطر افسونگری که قبل از خواب
ریشه‌هایت به آب وابسته‌ست
گل نیلوفری که در مرداب

بانی این بنای ویرانی!
روح مستور در تجسدّ جان
اولین "عشق سالهای وبا" *
آخرین بازمانده‌ی انسان!

خواب دیدم که می‌دوی با من
آهوانه میان "آهو دشت"
باز هم تیتر می زند "کیهان" :
ایها الناس! فتنه‌گر برگشت!

ایها الناس! می روم با او
سمت آغوشِ آبی دریا
"به تماشای آب های سپید" **
به تماشای کوچ دُرناها!




#بنیامین_پورحسن
@asheghanehaye_fatima



سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که , تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم !!


 #بنیامین_پورحسن  
مهری که زدند بر لبانم سرخ است

دست و قلم و روح و روانم سرخ است


رازی به بزرگای تو در دل دارم

رازی که از آن لحن بیانم سرخ است


خون غزلی که می جهی بر کاغذ

از خواندن تو ذهن و زبانم سرخ است


بی تو همه ی فاصله ها زنجیرند

سلول به سلول جهانم سرخ است


تو زاده شدی تا که بهارم باشی

تو زاده شدی تا...که خزانم سرخ است...


با آمدن تو مثنوی رنگ گرفت

ارکان جهان مینوی رنگ گرفت


با آمدن تو مثنوی عاشق شد

مشهورترین وزن غزل , "هق هق " شد


ای بره ترین آدمِ یک عالم گرگ!

ممنون توام که بی دریغی و بزرگ


ای نشئه ی بالفطره و مادرزادی

ممنون توام که اتفاق افتادی


دنبال خودم در پی تو می گردم

باید به جهانی که تویی برگردم !


باید به غم انگیزترین رویایت

باید به لبِ مرز ترین دنیایت...


همزخمی و همزبانی ات را عشق است

ته لهجه ی آن جهانی ات را عشق است


من بغض شدم  ,گریه شدم , زار شدم

تا بیت به بیت در تو تکرار شدم


"من" را به طریقی به "تو" مربوط بکن

من شمع تولدم مرا فوت بکن


پشت سرِ ما پنجره ها حرف زدند

اینجا همه ی پنجره ها نامردند


اکنون که به اندازه ی هم تنهاییم

محکوم به اتراق در این دنیاییم


بگذار که عشق تو به دادم برسد

بگذار "فرشته" هم به "آدم" برسد


بگذار شهید اولت من باشم

بگذار به اندازه ی تو زن باشم


بگذار که در مدار تو رقص کنم

بگذار که دور تو بگردم که تو را...


از سنگ ترین فاصله ها می گذرم

من راهی آخرین نبردم که تو را....


با اینکه بهارت به خزانم نرسید

بیچاره ترین حالت زردم که تو را...


شرمنده از اینکه خیسِ این ابیاتی

من بیست و دو بیت گریه کردم که تو را....



#بنیامین_پورحسن
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
تو از کجای جهانم مرا صدا کردی؟
که شرق و غرب و جنوب و شمال من شده ای!
چه کار خوب , برای که , در کجا کردم ؟
که بین این همه بدبخت مال من شده ای !

○○○○○○

[که بین این همه بدبخت مال من شده ای ...?!!!]
اگر چه جمله ی بالا نهایت رویاست
ولی به رغم غم و بغض و اشک معتقدم
خدای فاصله ها هم تهِ دلش با ماست !

○○○○○

شمال خاطره هایم , و شرق امیدم
جنوب خواهش من , مغرب بهار آور
جهات اربعه ام باش , ای عسل بانو !
جهات اربعه ام باش , ای غزل دختر !
○○○○○

بگیر دست خودت سرنوشت نحسم را
مرا از این منِ بدبخت , خوب خالی کن
مرا بگیر و ببند و مرا بریز و بپاش
مرا به آنچه که هستم دوباره حالی کن!

○○○○○

نبودنت به گواه هواشناسی شهر
شروع بارش بی وقفه ی مسلسل هاست
و حکم تیر , برای کسی که نذرت شد
ولی به طرز عجیبی هنوز هم تنهاست !


#بنیامین_پورحسن
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima