@asheghanehaye_fatima
آن قدر كه زل زدم به زيبايي
ذهنم از آن پر شده
خطهاي تن، لبهاي سرخ،
اندام سوزنده
موهايي كه انگار مجسمههاي يوناني
هميشه زيبا حتي در پريشاني
طرهاي ريخته روي سپيدِ پيشاني
صور عشق، همانطور كه
شعر من ميطلبيد
در شبهاي جوانيام
در شبهایم، پنهاني، ديداري…
#کنستانتین_کاوافی
آن قدر كه زل زدم به زيبايي
ذهنم از آن پر شده
خطهاي تن، لبهاي سرخ،
اندام سوزنده
موهايي كه انگار مجسمههاي يوناني
هميشه زيبا حتي در پريشاني
طرهاي ريخته روي سپيدِ پيشاني
صور عشق، همانطور كه
شعر من ميطلبيد
در شبهاي جوانيام
در شبهایم، پنهاني، ديداري…
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
.
بارها برگرد و تصاحبم کن
حس آنکه عاشقم، بارها برگرد و تصاحبم کن
وقتی خاطرههای تن زنده میشود
و هوسی قدیمی باز در خون جریان پیدا میکند
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
و دستها احساس میکنند که بار دیگر نوازش نخواهند ش
بارها برگرد، تصاحبم کن در شب
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #کامیار_محسنین
.
.
بارها برگرد و تصاحبم کن
حس آنکه عاشقم، بارها برگرد و تصاحبم کن
وقتی خاطرههای تن زنده میشود
و هوسی قدیمی باز در خون جریان پیدا میکند
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
و دستها احساس میکنند که بار دیگر نوازش نخواهند ش
بارها برگرد، تصاحبم کن در شب
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #کامیار_محسنین
.
@asheghanehaye_fatima
.
بارها برگرد و تصاحبم کن
حس آنکه عاشقم، بارها برگرد و تصاحبم کن
وقتی خاطرههای تن زنده میشود
و هوسی قدیمی باز در خون جریان پیدا میکند
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
و دستها احساس میکنند که بار دیگر نوازش نخواهند ش
بارها برگرد، تصاحبم کن در شب
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #کامیار_محسنین
.
.
بارها برگرد و تصاحبم کن
حس آنکه عاشقم، بارها برگرد و تصاحبم کن
وقتی خاطرههای تن زنده میشود
و هوسی قدیمی باز در خون جریان پیدا میکند
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
و دستها احساس میکنند که بار دیگر نوازش نخواهند ش
بارها برگرد، تصاحبم کن در شب
وقتی پوست و لبها به خاطر میآورند
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #کامیار_محسنین
.
@asheghanehaye_fatima
به وهم می نشینم.
من به هنر در آورده ام هوس ها و احساس ها را:
چیزهایی که زیر چشمی دیده شده اند را،
چهره ها یا خطوطشان، برخی خاطرات مبهم
از روابط عشقی به جایی نرسیده را.
بگذار به هنر وا سپارم:
هنر می داند چگونه شکل هایی از زیبایی بسازد،
با تکمیل کردن زندگی بدون آنکه حسش کنی
با آمیختن حس ها، با آمیختن روزی با روزی دیگر.
#کامیار_محسنین
#کنستانتین_کاوافی
به وهم می نشینم.
من به هنر در آورده ام هوس ها و احساس ها را:
چیزهایی که زیر چشمی دیده شده اند را،
چهره ها یا خطوطشان، برخی خاطرات مبهم
از روابط عشقی به جایی نرسیده را.
بگذار به هنر وا سپارم:
هنر می داند چگونه شکل هایی از زیبایی بسازد،
با تکمیل کردن زندگی بدون آنکه حسش کنی
با آمیختن حس ها، با آمیختن روزی با روزی دیگر.
#کامیار_محسنین
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
آه، تن، یادت بیاید از نه تنها مهربانیها که دیدی،
از نه تنها دادِ بسترها که دادی،
با که از آن آرزوها هم
که در چشم آغ و داغت، در صدا از تاب و تب لرزان،
به باد نامرادی رفت با محذورِ ناچیزی......
#کنستانتین_کاوافی
#بیژن_الهی
#صبح_روان
آه، تن، یادت بیاید از نه تنها مهربانیها که دیدی،
از نه تنها دادِ بسترها که دادی،
با که از آن آرزوها هم
که در چشم آغ و داغت، در صدا از تاب و تب لرزان،
به باد نامرادی رفت با محذورِ ناچیزی......
#کنستانتین_کاوافی
#بیژن_الهی
#صبح_روان
#کنستانتین_کاوافی
(٢٩ آوریل ۱۸۶۳ - ٢٩ آوریل ۱۹۳۳)
شاعر و روزنامهنگار یونانی.
کنستانتین، متولد مصر بود و تابعیت بریتانیایی داشت
و به زبان یونانی، انگلیسی و فرانسه شعر می سرود.
@asheghanehaye_fatima
(٢٩ آوریل ۱۸۶۳ - ٢٩ آوریل ۱۹۳۳)
شاعر و روزنامهنگار یونانی.
کنستانتین، متولد مصر بود و تابعیت بریتانیایی داشت
و به زبان یونانی، انگلیسی و فرانسه شعر می سرود.
@asheghanehaye_fatima
همهاش باران
همهاش باد،
باد، باد.
حرفم كه نميآيد،
چه كنم جز نگاه و نظربازي؟
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
همهاش باد،
باد، باد.
حرفم كه نميآيد،
چه كنم جز نگاه و نظربازي؟
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
برگرد
گاهی برگرد و بغلم کن
برگرد و تنگ بغلم کن
وقتی حافظهی تن بيدار میشود
هوسی قديمی دوباره در خون میدود
وقتی لبها و پوست
یادشان میآید
و دستها هوای لمس تو را دارند
گاهی برگرد و بغلم کن
وقتی لبها
و پوست يادشان میآيد
مرا با خود ببر در شب
#کنستانتین_کاوافی
برگرد
گاهی برگرد و بغلم کن
برگرد و تنگ بغلم کن
وقتی حافظهی تن بيدار میشود
هوسی قديمی دوباره در خون میدود
وقتی لبها و پوست
یادشان میآید
و دستها هوای لمس تو را دارند
گاهی برگرد و بغلم کن
وقتی لبها
و پوست يادشان میآيد
مرا با خود ببر در شب
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
.
برگرد بارها و دربرَم گیر
ای حس عزیز، برگرد و دربرَم گیر
در دمی که حافظهی تن بیدار شود
و هوسهای کهنه در خونم نبض گیرد باز
دمی که لبها و پوست یادشان آید
و دستها لمس کنند باز
برگرد بارها و دربرَم گیر شبها
دمی که لبها و پوست یادشان آید.
#کنستانتین_کاوافی
.
برگرد بارها و دربرَم گیر
ای حس عزیز، برگرد و دربرَم گیر
در دمی که حافظهی تن بیدار شود
و هوسهای کهنه در خونم نبض گیرد باز
دمی که لبها و پوست یادشان آید
و دستها لمس کنند باز
برگرد بارها و دربرَم گیر شبها
دمی که لبها و پوست یادشان آید.
#کنستانتین_کاوافی
■«دنبال پنجره میگردم»
در این حجرههای تاریک روزهایم چه خالی چه ملال
بیقرار پیشوپس میروم و دنبال پنجره میگردم
گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم
پنجرهای نیست یا من نمییابم
بهتر که نیست
از کجا که نور دردسر دیگری نشود
کی میداند نور چه چیزها را روشن کند؟
■●شاعر: #کنستانتین_کاوافی | Constantine Cavafy | یونان●۱۹۳۳-۱۸۶۳ |
■●برگردان: #فرزانه_دوستی
@asheghanehaye_fatima
در این حجرههای تاریک روزهایم چه خالی چه ملال
بیقرار پیشوپس میروم و دنبال پنجره میگردم
گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم
پنجرهای نیست یا من نمییابم
بهتر که نیست
از کجا که نور دردسر دیگری نشود
کی میداند نور چه چیزها را روشن کند؟
■●شاعر: #کنستانتین_کاوافی | Constantine Cavafy | یونان●۱۹۳۳-۱۸۶۳ |
■●برگردان: #فرزانه_دوستی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
پنجرهها
در اتاقهای تاريك، که من
روزهای سخت را در آنها میگذرانم،
میروم، میآیم، به گرد خود میچرخم،
و پنجرهها را میجویم-هنگامی که پنجرهای
گشوده شود، تسکینی خواهد بود -
اما پنجرهها یافت مینشوند، یا من
آنها را نمی توانم یافت، و شاید بهتر آنکه نمییابمشان.
شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.
که میداند که چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #محمود_کیانوش
مجموعه: در انتظار بربرها
پنجرهها
در اتاقهای تاريك، که من
روزهای سخت را در آنها میگذرانم،
میروم، میآیم، به گرد خود میچرخم،
و پنجرهها را میجویم-هنگامی که پنجرهای
گشوده شود، تسکینی خواهد بود -
اما پنجرهها یافت مینشوند، یا من
آنها را نمی توانم یافت، و شاید بهتر آنکه نمییابمشان.
شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.
که میداند که چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #محمود_کیانوش
مجموعه: در انتظار بربرها
پنجرهها
در اتاقهای تاريك، که من
روزهای سخت را در آنها میگذرانم،
میروم، میآیم، به گرد خود میچرخم،
و پنجرهها را میجویم-هنگامی که پنجرهای
گشوده شود، تسکینی خواهد بود -
اما پنجرهها یافت مینشوند، یا من
آنها را نمی توانم یافت، و شاید بهتر آنکه نمییابمشان.
شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.
که میداند که چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #محمود_کیانوش
مجموعه: در انتظار بربرها
@asheghanehaye_fatima
در اتاقهای تاريك، که من
روزهای سخت را در آنها میگذرانم،
میروم، میآیم، به گرد خود میچرخم،
و پنجرهها را میجویم-هنگامی که پنجرهای
گشوده شود، تسکینی خواهد بود -
اما پنجرهها یافت مینشوند، یا من
آنها را نمی توانم یافت، و شاید بهتر آنکه نمییابمشان.
شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.
که میداند که چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #محمود_کیانوش
مجموعه: در انتظار بربرها
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
■پنجرهها
در این اتاقهای تاریک که من روزهای بیهوده را در آنها میگذرانم،
کارم این است که بگردم تا بلکه پنجرهها را پیدا کنم.
تسکین بزرگی خواهد بود
اگر پنجرهای پیدا شود.
اما پنجرهای نیست تا پیدا شود
یا در هر حال من نمیتوانم پیدا کنم.
و شاید همان بهتر که نمیتوانم پیدا کنم.
شاید روشنایی هم ستمِ دیگری باشد.
چه کسی میداند چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی | Constantine Cavafy | یونان، ۱۹۳۳-۱۸۶۳ |
برگردان: #عباس_پژمان
■پنجرهها
در این اتاقهای تاریک که من روزهای بیهوده را در آنها میگذرانم،
کارم این است که بگردم تا بلکه پنجرهها را پیدا کنم.
تسکین بزرگی خواهد بود
اگر پنجرهای پیدا شود.
اما پنجرهای نیست تا پیدا شود
یا در هر حال من نمیتوانم پیدا کنم.
و شاید همان بهتر که نمیتوانم پیدا کنم.
شاید روشنایی هم ستمِ دیگری باشد.
چه کسی میداند چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی | Constantine Cavafy | یونان، ۱۹۳۳-۱۸۶۳ |
برگردان: #عباس_پژمان
@asheghanehaye_fatima
به یاد آر ای تن، نه فقط همین را که بسیار دوستت میداشتند،
نه فقط بسترهایی را که در آنها آرمیدی،
بلکه آن آرزوهایی را هم به یاد آر که برای تو
به عیان در چشمها شعلهور شدند،
و صداهایشان لرزید _ و ناگاه مانعی
نقش بر آبشان کرد.
اکنون که دیگر همهچیز ازآن گذشته است،
بیشوکم بدین میماند که گویی
به آن آرزوها هم تسلیم شده باشی _ به یادشان آر
که چگونه درون چشمهایی شعلهور بودند که نگاهت میکردند،
و چگونه صداهایشان برای تو میلرزید؛
به یاد آر،
ای تن، به یاد آر...
به یاد آر ای تن #کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #فریدون_فریاد
•••
آه، تن، یادت بیاید از نه تنها مهربانیها که دیدی،
از نه تنها دادِ بسترها که دادی،
بل که از آرزوها هم
که در چشم آغوداغت،
در صدا از تابوتب لرزان،
به بادِ نامرادی رفت با محُذورِ ناچیزی _ بخشکی، بخت.
کن لم یکن، هرچند،
حالا که مالیدهند و عمری رفته از دنبال،
مثل این که کام ناکام از تو برخوردار
بودهاند آن آرزوها هم _
چه در چشم آغوداغت،
در صداها لرزلرزآن، آه
تا یادت بیاید، تن.
یادت بیاید، تن
#کنستانتین_کاوافی
ترجمه: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
زیبا منام که خیره درین خاک خفتهام،
از بس که مدحِ عارف و عامی شِنفتهام.
از بس مَثل زدند و ستودند هر کسام،
شَکم به دل نماند که نرگس، که هِرمِسام.
چون هر که بود محوِ جمالام شدند و مست،
من نیز محوِ لَهو شدم، گردنام شکست.
ای رهگذر! اگر تو از اسکندریّهای،
هرگز ملامتام مَکن کاین چه آیتیست؛
مِی ریزیام به سَر، که تبِ استخوان ما
دردش دوا ندارد و حَظّش حکایتیست.
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
از بس که مدحِ عارف و عامی شِنفتهام.
از بس مَثل زدند و ستودند هر کسام،
شَکم به دل نماند که نرگس، که هِرمِسام.
چون هر که بود محوِ جمالام شدند و مست،
من نیز محوِ لَهو شدم، گردنام شکست.
ای رهگذر! اگر تو از اسکندریّهای،
هرگز ملامتام مَکن کاین چه آیتیست؛
مِی ریزیام به سَر، که تبِ استخوان ما
دردش دوا ندارد و حَظّش حکایتیست.
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
فکر و ذکرم شده این کار. ولی امروز
چه کُند پیش میرود، ای داد!
از صبح، هوا بس که گرفته بود، دقمرگ شدم.
همهاش باران.
همهاش باد، باد، باد.
حرفم که نمیآید، چه کنم جز نگاه و نظربازی؟
درین گرتهی بیرنگ که حال پیش چشم دارم در قاب.
لب پاشویه غنودهست جوانی رعنا،
شاید خسته از کبوتربازیِ زیر آفتاب.
چه قدی، چه قامتی!
عجب ظهر قیامتی
نشئهاش کرده، مست خواب!
به تماشا مینشینم و ساعتهاست:
کَمکَمک که شعر میشود، تازه کشف میشود
چرا زیباست.
#کنستانتین_کاوافی | Constantine Cavafy | یونان، ۱۹۳۳-۱۸۶۳ برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
چه کُند پیش میرود، ای داد!
از صبح، هوا بس که گرفته بود، دقمرگ شدم.
همهاش باران.
همهاش باد، باد، باد.
حرفم که نمیآید، چه کنم جز نگاه و نظربازی؟
درین گرتهی بیرنگ که حال پیش چشم دارم در قاب.
لب پاشویه غنودهست جوانی رعنا،
شاید خسته از کبوتربازیِ زیر آفتاب.
چه قدی، چه قامتی!
عجب ظهر قیامتی
نشئهاش کرده، مست خواب!
به تماشا مینشینم و ساعتهاست:
کَمکَمک که شعر میشود، تازه کشف میشود
چرا زیباست.
#کنستانتین_کاوافی | Constantine Cavafy | یونان، ۱۹۳۳-۱۸۶۳ برگردان: #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
در اتاقهای تاريك، که من
روزهای سخت را در آنها میگذرانم،
میروم، میآیم، به گرد خود میچرخم،
و پنجرهها را میجویم-هنگامی که پنجرهای
گشوده شود، تسکینی خواهد بود -
اما پنجرهها یافت مینشوند، یا من
آنها را نمی توانم یافت، و شاید بهتر آنکه نمییابمشان.
شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.
که میداند که چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی
مجموعه: در انتظار بربرها
@asheghanehaye_fatima
روزهای سخت را در آنها میگذرانم،
میروم، میآیم، به گرد خود میچرخم،
و پنجرهها را میجویم-هنگامی که پنجرهای
گشوده شود، تسکینی خواهد بود -
اما پنجرهها یافت مینشوند، یا من
آنها را نمی توانم یافت، و شاید بهتر آنکه نمییابمشان.
شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.
که میداند که چه تازههایی را آشکار خواهد کرد؟
#کنستانتین_کاوافی
مجموعه: در انتظار بربرها
@asheghanehaye_fatima
در این حجرههای تاریک روزهایم چه خالی چه ملال
بیقرار پیش و پس میروم و دنبال پنجره میگردم
گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم
پنجرهیی نیست یا من نمییابم
بهتر که نیست
از کجا که نور دردسر دیگری نشود
کی میداند نور چه چیزها را روشن کند؟
• #کنستانتین_کاوافی
• برگردان:فرزانه دوستی
@asheghanehaye_fatima
بیقرار پیش و پس میروم و دنبال پنجره میگردم
گشایشی است اگر بشود یکی باز کنم
پنجرهیی نیست یا من نمییابم
بهتر که نیست
از کجا که نور دردسر دیگری نشود
کی میداند نور چه چیزها را روشن کند؟
• #کنستانتین_کاوافی
• برگردان:فرزانه دوستی
@asheghanehaye_fatima
دوازده بود، نیم شد.
زود گذشت
از نُهِ شب که آمدم چراغ بَر کردم
و نشستم اینجا صُمٌّ بُکمْ.
یک سطر بگی خواندم، نه.
یک لفظ بگی راندم، نه.
لیسِ فی الدّار غیر نفْسی دیّار.
با که دم زنم؟
با در؟
با دفتر؟
با دیوار؟
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima
زود گذشت
از نُهِ شب که آمدم چراغ بَر کردم
و نشستم اینجا صُمٌّ بُکمْ.
یک سطر بگی خواندم، نه.
یک لفظ بگی راندم، نه.
لیسِ فی الدّار غیر نفْسی دیّار.
با که دم زنم؟
با در؟
با دفتر؟
با دیوار؟
#کنستانتین_کاوافی
@asheghanehaye_fatima