شب از شبهای پاییزیست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور،
ملول و خستهدل، گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد،
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی
و اینک ـ خیره در من مهربان ـ بینم
که دست سرد و خیساش را
چو بالشتی سیه زیر سرم ـ بالین سوداها ـ گذارد شب
من این میگویم و دنباله دارد شب ...
خموش و مهربان با من
بهکردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکنده از بیمار،
نشسته درکنارم، اشک بارد شب
من این میگویم و دنباله دارد شب...
#مهدی_اخوانثالث
@asheghanehaye_fatima
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور،
ملول و خستهدل، گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد،
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی
و اینک ـ خیره در من مهربان ـ بینم
که دست سرد و خیساش را
چو بالشتی سیه زیر سرم ـ بالین سوداها ـ گذارد شب
من این میگویم و دنباله دارد شب ...
خموش و مهربان با من
بهکردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکنده از بیمار،
نشسته درکنارم، اشک بارد شب
من این میگویم و دنباله دارد شب...
#مهدی_اخوانثالث
@asheghanehaye_fatima
حرفهایت صدای دریا میدهد
مرغان دریایی
ردیف
بر واژههایت مینشینند
قایقها
از صدایت برگشتهاند
صیادان تورها را میکشند
و دختران جوان
در حنجرهات
ماهیها را
در سبد میریزند
آفتاب
در گریبانت غروب میکند
و همه به خانه باز میگردند
جز من
که از دریایی توفانی
برنگشتهام
#مهدی_تدینی
@asheghanehaye_fatima
مرغان دریایی
ردیف
بر واژههایت مینشینند
قایقها
از صدایت برگشتهاند
صیادان تورها را میکشند
و دختران جوان
در حنجرهات
ماهیها را
در سبد میریزند
آفتاب
در گریبانت غروب میکند
و همه به خانه باز میگردند
جز من
که از دریایی توفانی
برنگشتهام
#مهدی_تدینی
@asheghanehaye_fatima
کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد
کسی که راه بیندازمش سوار نشد
چقدر گل که به گلدان خالی ام نشکفت
چقدر بی تو زمستان شد و بهار نشد
من و تو پای درختان چه قدر ننشستیم!
چه قلبها که نکندیم و یادگار نشد
چه روزها که بدون تو سالها شد و رفت
چه لحظه ها که نماندیم و ماندگار نشد
همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار
کنار آمدم و آمدم کنار، نشد!
قرار شد که بیایی قرار من باشی
دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد...
#مهدی_فرجی
@asheghanehaye_fatima
کسی که راه بیندازمش سوار نشد
چقدر گل که به گلدان خالی ام نشکفت
چقدر بی تو زمستان شد و بهار نشد
من و تو پای درختان چه قدر ننشستیم!
چه قلبها که نکندیم و یادگار نشد
چه روزها که بدون تو سالها شد و رفت
چه لحظه ها که نماندیم و ماندگار نشد
همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار
کنار آمدم و آمدم کنار، نشد!
قرار شد که بیایی قرار من باشی
دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد...
#مهدی_فرجی
@asheghanehaye_fatima