عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

الزا، دلِ من!
از این بیش بی‌تابی سزاوار نیست.
آرام، آرام دلِ من، آرام‌تر!
تو باید دردهای بزرگ‌تری را تحمل کنی
اشک‌هایت را در پشت چشمانِ «من»!
در انتظار روزی بنشان
که بر غمی بزرگ‌تر بیفشان‌ام‌شان.

الزا،
اگر تو را گفتند از ستاره‌ی ناهید
نگین انگشتری خواهند ساخت
بپذیر...
اگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغرب‌ست
تو باورکن...
یا اگر دریای کبیر در ساغری گنجاندنی‌ست
به راستی پندار...
هر چیزی را باورکن
هر افسانه‌ای را و هر دروغی را؛
جز، این که در دل من «جز مهرت» چیز دیگری‌ست.
نه، زنهار باور نکن، هرگز!


●■●شاعر: #لویی_آراگون| "Louis Aragon" | فرانسه، ۱۹۸۲-۱۸۹۷ |

●■●برگردان: #ساسان_تبسمی
@asheghanehaye_fatima



الزا، دلِ من!
از این بیش بی‌تابی سزاوار نیست.
آرام، آرام دلِ من، آرام‌تر!
تو باید دردهای بزرگ‌تری را تحمل کنی
اشک‌هایت را در پشت چشمانِ «من»!
در انتظار روزی بنشان
که بر غمی بزرگ‌تر بیفشان‌ام‌شان.

الزا،
اگر تو را گفتند از ستاره‌ی ناهید
نگین انگشتری خواهند ساخت
بپذیر...
اگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغرب‌ست
تو باورکن...
یا اگر دریای کبیر در ساغری گنجاندنی‌ست
به راستی پندار...
هر چیزی را باورکن
هر افسانه‌ای را و هر دروغی را؛
جز، این که در دل من «جز مهرت» چیز دیگری‌ست.
نه، زنهار باور نکن، هرگز!

■●شاعر: #لویی_آراگون| "Louis Aragon" | فرانسه، ۱۹۸۲-۱۸۹۷ |

■●برگردان: #ساسان_تبسمی
@asheghanehaye_fatima




باز آمدم از سفرها و رنج، عشقِ من،
به صدای گرم‌ات، به پروازِ پرنده‌گونِ دست‌ات بر گیتار،
به بوسه‌های آتشِ بازدارنده‌ی پاییز،
به سیرِ شب در آسمان.

خواهانِ نان و شهریاریِ آدمیانم،
و برای آن شخم کار، آن دهقانِ نگون‌بخت،
که کس را امیدی به خون و آوازم نیست؛
اما حذر از عشق تو جز مرگ‌ام نتوانم!

از این‌روست که داسِ تو و سازِ شبانه‌ی ماه می‌نوازد؛
هم‌نوا با گیتارِ آن زورقِ روی آب
تا آن دم که سرانجام به خواب روم:

چرا که تمام بی‌خوابی‌های زندگی‌ام
بافته از هلال گل‌هایی‌ست؛ جای‌گاه زندگی
و پروازِ دست تو، نگه‌بان شبِ مسافرِی خسته و خفته!

#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #ساسان_تبسمی
الزا،
اگر تو را گفتند از ستاره‌ی ناهید
نگین انگشتری خواهند ساخت
بپذیر...
اگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغرب‌ست
تو باورکن...
یا اگر دریای کبیر در ساغری گنجاندنی‌ست
به راستی پندار...
هر چیزی را باورکن
هر افسانه‌ای را و هر دروغی را؛
جز، این که در دل من «جز مهرت» چیز دیگری‌ست.
نه، زنهار باور نکن، هرگز!

■شاعر: #لویی_آراگون
■برگردان: #ساسان_تبسمی
«الزا تریوله» همسرِ آراگون که این شعر خطاب به اوست.

@asheghanehaye_fatima