ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
#انوری
@asheghanehaye_fatima
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
#انوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهی بزرگان زو داستان من کو
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو
#انوری
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهی بزرگان زو داستان من کو
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو
#انوری
@asheghanehaye_fatima
دلم بردی و آنگاهی
به پندم صبر فرمایی؟
مکن تکلیف نا واجب
که بی دل صبر نتوانم...
#انوری
دلم بردی و آنگاهی
به پندم صبر فرمایی؟
مکن تکلیف نا واجب
که بی دل صبر نتوانم...
#انوری
@asheghanehaye_fatima
.
.
ترس چرا؟!
معشوق از آنِ توست...
ترسان ترسان به طنز گفتم
آن مایهٔ حسن و دلبری را
کز بهر خدای را کِرایی؟*
گفتا به خدا که انوری را😋
#انوری
@asheghanehaye_fatima
*تو را به خدا بگو از آنِ کیستی؟
.
.
ترس چرا؟!
معشوق از آنِ توست...
ترسان ترسان به طنز گفتم
آن مایهٔ حسن و دلبری را
کز بهر خدای را کِرایی؟*
گفتا به خدا که انوری را😋
#انوری
@asheghanehaye_fatima
*تو را به خدا بگو از آنِ کیستی؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
.
لبت چون چشمهٔ نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
#انوری
@asheghanehaye_fatima
.
لبت چون چشمهٔ نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
#انوری
@asheghanehaye_fatima
〇🍂
🍂
🎼●آهنگ: «آرام جان»
🎙●خواننـده: #محمد_اصفهانی
○●شعر: #انوری | ○●آهنگ: #کامبیز_روشنروان
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
ناماش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
@asheghanehaye_fatima
🍂
🎼●آهنگ: «آرام جان»
🎙●خواننـده: #محمد_اصفهانی
○●شعر: #انوری | ○●آهنگ: #کامبیز_روشنروان
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحتفزای هرکس محنترسان من کو
ناماش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو آمدی مرو از نزدِ من
که در همه عمر،
به بوسه با لبِ لعلت
شمارها دارم....!!
#انوری
@asheghanehaye_fatima
که در همه عمر،
به بوسه با لبِ لعلت
شمارها دارم....!!
#انوری
@asheghanehaye_fatima
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالهای دل زار زار ما
#انوری
@asheghanehaye_fatima
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالهای دل زار زار ما
#انوری
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ای دوستتَر از جانم
زین بیش مَرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار بَرین سانم
جان بود و دلی ما را
دل در سَرِ کارَت شد
جان مانده ،
چه فرمایی ؟
در پای تو اَفشانم ؟؟؟
من با تو جفا نکنم
تو عادتِ من دانی
با من تو وفا نکنی
من طالعِ خود دانم
با دلشدهٔ مسکین
چندین چه کنی خواری
ای کافرِ سنگیندل آخر نَه مسلمانم ؟!
بشکست غمت پُشتم
با این همه عزم آنست
تا جان بُوَدم در تَن روی از تو نگردانم !
#انوری
ای دوستتَر از جانم
زین بیش مَرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار بَرین سانم
جان بود و دلی ما را
دل در سَرِ کارَت شد
جان مانده ،
چه فرمایی ؟
در پای تو اَفشانم ؟؟؟
من با تو جفا نکنم
تو عادتِ من دانی
با من تو وفا نکنی
من طالعِ خود دانم
با دلشدهٔ مسکین
چندین چه کنی خواری
ای کافرِ سنگیندل آخر نَه مسلمانم ؟!
بشکست غمت پُشتم
با این همه عزم آنست
تا جان بُوَدم در تَن روی از تو نگردانم !
#انوری
@asheghanehaye_fatima
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟
راحتفزای هرکس، محنترسان من کو؟
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو؟
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو؟
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو؟
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
#انوری
@asheghanehaye_fatima
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟
راحتفزای هرکس، محنترسان من کو؟
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟
در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو؟
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو؟
هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو؟
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
#انوری
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم
با دلشدهی مسکین چندین چه کنی خواری
ای کافر سنگیندل آخر نه مسلمانم
بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست
تا جان بودم در تن روی از تو نگردانم
#انوری
@asheghanehaye_fatima
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم
با دلشدهی مسکین چندین چه کنی خواری
ای کافر سنگیندل آخر نه مسلمانم
بشکست غمت پشتم با این همه عزم آنست
تا جان بودم در تن روی از تو نگردانم
#انوری
@asheghanehaye_fatima
جان دردِ تو یادگار دارد بیتو
اندوهِ تو در کنار دارد بیتو
با این همه، من زِ جان بهجان آمدهام
جان در تنِ من چهکار دارد بیتو...!؟
#انوری
#عزیز_روزهام❤️
@asheghanehaye_fatima
اندوهِ تو در کنار دارد بیتو
با این همه، من زِ جان بهجان آمدهام
جان در تنِ من چهکار دارد بیتو...!؟
#انوری
#عزیز_روزهام❤️
@asheghanehaye_fatima
ای از کمال حسن تو جزوی در آفتاب
خطت کشیده دائرهٔ شب بر آفتاب
زلف چو مشک ناب ترا بنده مشک ناب
روی چو آفتاب ترا چاکر آفتاب
آنجا که زلف تست همه یکسره شب است
وانجا که روی تست همه یکسر آفتاب
باغیست چهره تو که دارد ستارهبار
سرویست قامت تو که دارد بر آفتاب
بر ماه مشک داری و بر سرو بوستان
در لاله نوش داری و در عنبر آفتاب
گر حور و آفتاب نهم نام تو رواست
کاندر کنار حوری و اندر بر آفتاب
از چهره آفتابی و از بوسه شکری
بس لایق است با شکرت همبر آفتاب
انگیختست حسن تو گل با مه تمام
وامیخته است لفظ تو با شکر آفتاب
گر نایب سپهر نشد زلف تو چرا
در حلقه ماه دارد و در چنبر آفتاب
خالیست بر رخ تو بنامیزد آنچنانک
خواهد همی به خوبی ازو زیور آفتاب
لشکرکشی که هستش لشکرگه آسمان
فرماندهی که هستش فرمانبر آفتاب
بر طالع قویش دعاگوی مشتری
بر طلعت شهیش ثناگستر آفتاب
هر صبحدم بسوزد بهر بخور او
مشک سیاه شب را در مجمر آفتاب
بر منبری که خطبهٔ مدحش ادا کنند
بوسد ز فخر پایهٔ آن منبر آفتاب
زیبد زمانه را که کند بهر مدح او
خامه شهاب و نقش شب و دفتر آفتاب
ای صاحبی که دایم بر آسمان ملک
دارد ز رای روشن تو مفخر آفتاب
ای از محل چنانکه زهر آفریده جان
وی از شرف چنانکه زهر اختر آفتاب
آنجا برد که رای تو باشد دل آسمان
و آنجا نهد که پای تو باشد سر آفتاب
از گرد موکب تو کشد سرمه حور عین
وز ماه رایت تو کند افسر آفتاب
نام شب از صحیفهٔ ایام بسترد
از رای تو اجازت یابد گر آفتاب
سیمرغ صبح را ندهد مژدهٔ صباح
تا نام تو نبندد بر شهپر آفتاب
ای چاکری جاه ترا لایق آسمان
وی بندگی رای ترا در خور آفتاب
آیینهای که جلوهگه روی تو بود
میزیبدش هر آینه خاکستر آفتاب
سر سبز باد ناصحت از دور آسمان
پژمرده لالهوار حسودت در آفتاب
در جشن آسمانوش تو ریخته به ناز
ساقی ماه روی تو در ساغر آفتاب
#انوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خطت کشیده دائرهٔ شب بر آفتاب
زلف چو مشک ناب ترا بنده مشک ناب
روی چو آفتاب ترا چاکر آفتاب
آنجا که زلف تست همه یکسره شب است
وانجا که روی تست همه یکسر آفتاب
باغیست چهره تو که دارد ستارهبار
سرویست قامت تو که دارد بر آفتاب
بر ماه مشک داری و بر سرو بوستان
در لاله نوش داری و در عنبر آفتاب
گر حور و آفتاب نهم نام تو رواست
کاندر کنار حوری و اندر بر آفتاب
از چهره آفتابی و از بوسه شکری
بس لایق است با شکرت همبر آفتاب
انگیختست حسن تو گل با مه تمام
وامیخته است لفظ تو با شکر آفتاب
گر نایب سپهر نشد زلف تو چرا
در حلقه ماه دارد و در چنبر آفتاب
خالیست بر رخ تو بنامیزد آنچنانک
خواهد همی به خوبی ازو زیور آفتاب
لشکرکشی که هستش لشکرگه آسمان
فرماندهی که هستش فرمانبر آفتاب
بر طالع قویش دعاگوی مشتری
بر طلعت شهیش ثناگستر آفتاب
هر صبحدم بسوزد بهر بخور او
مشک سیاه شب را در مجمر آفتاب
بر منبری که خطبهٔ مدحش ادا کنند
بوسد ز فخر پایهٔ آن منبر آفتاب
زیبد زمانه را که کند بهر مدح او
خامه شهاب و نقش شب و دفتر آفتاب
ای صاحبی که دایم بر آسمان ملک
دارد ز رای روشن تو مفخر آفتاب
ای از محل چنانکه زهر آفریده جان
وی از شرف چنانکه زهر اختر آفتاب
آنجا برد که رای تو باشد دل آسمان
و آنجا نهد که پای تو باشد سر آفتاب
از گرد موکب تو کشد سرمه حور عین
وز ماه رایت تو کند افسر آفتاب
نام شب از صحیفهٔ ایام بسترد
از رای تو اجازت یابد گر آفتاب
سیمرغ صبح را ندهد مژدهٔ صباح
تا نام تو نبندد بر شهپر آفتاب
ای چاکری جاه ترا لایق آسمان
وی بندگی رای ترا در خور آفتاب
آیینهای که جلوهگه روی تو بود
میزیبدش هر آینه خاکستر آفتاب
سر سبز باد ناصحت از دور آسمان
پژمرده لالهوار حسودت در آفتاب
در جشن آسمانوش تو ریخته به ناز
ساقی ماه روی تو در ساغر آفتاب
#انوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست
کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست
در آرزوی خواب شب از بهر خیالت
حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست
بیروز رخ خوب تو دانم خبرت نیست
کاندر غم هجران تو روزیم چو سالیست
هردم به غمی تازه دلم خوی فرا کرد
تا هر نفسی روی ترا تازه جمالیست
وامروز غم من چو جمالت به کمالست
یارب چه کنم گر پس ازین نیز کمالیست
آن کیست که او را چو کف پای تو روییست
وان کیست که او را به کف از دست تو مالیست
پیغام دهی هر نفسم کانوری از ماست
من بندهٔ این مخرقه هر چند محالیست
#انوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست
در آرزوی خواب شب از بهر خیالت
حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست
بیروز رخ خوب تو دانم خبرت نیست
کاندر غم هجران تو روزیم چو سالیست
هردم به غمی تازه دلم خوی فرا کرد
تا هر نفسی روی ترا تازه جمالیست
وامروز غم من چو جمالت به کمالست
یارب چه کنم گر پس ازین نیز کمالیست
آن کیست که او را چو کف پای تو روییست
وان کیست که او را به کف از دست تو مالیست
پیغام دهی هر نفسم کانوری از ماست
من بندهٔ این مخرقه هر چند محالیست
#انوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima