Forwarded from اتچ بات
@asheghanehaye_fatima
#علی_اشرف_درویشیان درگذشت
#علی_اشرف_درویشیان نویسنده، پژوهشگر و عضو کانون نویسندگان ایران، در سن ۷۶ سالگی دار فانی را وداع گفت.
روحشان شاد🌱
علیاشرف درویشیان ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش اوسا سیف الله آهنگر بود و در گاراژ کار میکرد. مادربزرگش نیز زنی دنیا دیده و با تجربه و سرد و گرم چشیده بود. در گفتن افسانهها و قصههای عامیانه مهارت عجیبی داشت. درویشیان بسیاری از افسانههای او را در کتاب افسانهها و متلهای کردی آورده است.
درویشیان در سال ۱۳۳۷ پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه، ۸ سال در روستاهای کرمانشاه و گیلانغرب آموزگار بود. در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته مشاوره و راهنمای تحصیلی پیش رفت.
از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب "از این ولایت" و فعالیتهای سیاسی ۳ بار دستگیر و ممنوع القلم شد. درویشیان در کتابهایش زندگی کودکان فرودست و مقاومت و تلاش پیوسته آنها را در زندگی نشان میدهد. درویشیان ۶ سال به خاطر انتشار کتابهایش در زندان بود. مجموعه "فصل نان" و قصه "رنگینه" را در زندان نوشت و توسط همسرش به خارج از زندان فرستاد.
ایشان برخی از نوشتههای خود را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بانام مستعار «لطیف تلخستانی» منتشر میکرد.
وی در بسیاری از آثارش ازجمله در آبشوران، سالهای ابری، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختیهای آن سالها پرداخته است.
در سال۱۳۳۶ که به دانشسرای مقدماتی کرمانشاه رفت، روز به روز علاقهاش به مطالعه بیشتر شد. در تابستان ۱۳۵۰ در کرمانشاه به خاطر فعالیتهای سیاسی و نوشتن مجموعه داستانهای «از این ولایت» دستگیر شد. پس از ۸ ماه آزاد شد و دو ماه بعد دوباره در تهران دستگیر شد و به هفت ماه زندان محکوم. در پی این موضوع از شغل معلمی منفصل و از دانشگاه اخراج شد. بار سوم در اردیبهشت ۱۳۵۳ دستگیر و به یازده سال زندان محکوم شد، در حالی که سه ماه بود ازدواج کرده بود اما سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ با انقلاب مردم ایران از زندان بیرون آمد.
آثار این نویسنده عبارتند از :
#بیستون، #آبشوران، #فصل_نان، #همراه_آهنگهای_بابام، #گل_طلا_وکلاش_قرمز، #ابرسیاه_هزارچشم، #روزنامه_دیواری_مدرسه_ما، #رنگینه، #کی_برمیگردی_داداش_جان، #آتش_درکتابخانه_بچهها، #چون_و_چرا، #داستانهای_محبوب_من، #سلول۱۸، #۳۲سال_مقاومت_درزندانهای_شاه، #افسانهها_و_متلهای_کوردی، #سالهای_ابری، #درشتی، #مجموعه۲۰جلدی_فرهنگ_افسانههای_ایرانی (با همکاری رضا خندان مهابادی)، #واژه_نامه_گویش_کرمانشاهی، #یادمان_صمد (صمد بهرنگی) #شب_آبستن، #ازاین_ولایت، #قصههای_آن_سالها و #خاطرات_صفرخان (صفر قهرمانیان).
@asheghanehaye_fatima
#علی_اشرف_درویشیان درگذشت
#علی_اشرف_درویشیان نویسنده، پژوهشگر و عضو کانون نویسندگان ایران، در سن ۷۶ سالگی دار فانی را وداع گفت.
روحشان شاد🌱
علیاشرف درویشیان ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش اوسا سیف الله آهنگر بود و در گاراژ کار میکرد. مادربزرگش نیز زنی دنیا دیده و با تجربه و سرد و گرم چشیده بود. در گفتن افسانهها و قصههای عامیانه مهارت عجیبی داشت. درویشیان بسیاری از افسانههای او را در کتاب افسانهها و متلهای کردی آورده است.
درویشیان در سال ۱۳۳۷ پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه، ۸ سال در روستاهای کرمانشاه و گیلانغرب آموزگار بود. در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته مشاوره و راهنمای تحصیلی پیش رفت.
از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب "از این ولایت" و فعالیتهای سیاسی ۳ بار دستگیر و ممنوع القلم شد. درویشیان در کتابهایش زندگی کودکان فرودست و مقاومت و تلاش پیوسته آنها را در زندگی نشان میدهد. درویشیان ۶ سال به خاطر انتشار کتابهایش در زندان بود. مجموعه "فصل نان" و قصه "رنگینه" را در زندان نوشت و توسط همسرش به خارج از زندان فرستاد.
ایشان برخی از نوشتههای خود را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بانام مستعار «لطیف تلخستانی» منتشر میکرد.
وی در بسیاری از آثارش ازجمله در آبشوران، سالهای ابری، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختیهای آن سالها پرداخته است.
در سال۱۳۳۶ که به دانشسرای مقدماتی کرمانشاه رفت، روز به روز علاقهاش به مطالعه بیشتر شد. در تابستان ۱۳۵۰ در کرمانشاه به خاطر فعالیتهای سیاسی و نوشتن مجموعه داستانهای «از این ولایت» دستگیر شد. پس از ۸ ماه آزاد شد و دو ماه بعد دوباره در تهران دستگیر شد و به هفت ماه زندان محکوم. در پی این موضوع از شغل معلمی منفصل و از دانشگاه اخراج شد. بار سوم در اردیبهشت ۱۳۵۳ دستگیر و به یازده سال زندان محکوم شد، در حالی که سه ماه بود ازدواج کرده بود اما سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ با انقلاب مردم ایران از زندان بیرون آمد.
آثار این نویسنده عبارتند از :
#بیستون، #آبشوران، #فصل_نان، #همراه_آهنگهای_بابام، #گل_طلا_وکلاش_قرمز، #ابرسیاه_هزارچشم، #روزنامه_دیواری_مدرسه_ما، #رنگینه، #کی_برمیگردی_داداش_جان، #آتش_درکتابخانه_بچهها، #چون_و_چرا، #داستانهای_محبوب_من، #سلول۱۸، #۳۲سال_مقاومت_درزندانهای_شاه، #افسانهها_و_متلهای_کوردی، #سالهای_ابری، #درشتی، #مجموعه۲۰جلدی_فرهنگ_افسانههای_ایرانی (با همکاری رضا خندان مهابادی)، #واژه_نامه_گویش_کرمانشاهی، #یادمان_صمد (صمد بهرنگی) #شب_آبستن، #ازاین_ولایت، #قصههای_آن_سالها و #خاطرات_صفرخان (صفر قهرمانیان).
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
.
اتاق تاریک بود، ننه پیرهن چراغ را درآورد و پایه اش را برد که نفت بخرد. بوی عطر آبگوشت لیمو عمانی خانه ی همسایه، اتاقمان را پر کرده بود. بابام با بوی ترشیده ی نان آمد. به من گفت: امشب شب جمعه س. یه سوره قرآن برای مرده هامان بخوان. گفتم: گلوم خیلی درد میکنه. بابا به اصغر گفت که بخواند. می دانستم که اصغر بلد نیست. بابا قلک را که دید، آن را برداشت و تکان داد و به من گفت: وقتی زیاد شد به من بدش قرض، باشد؟ گفتم: باشد. از دور صدای اذان می آمد. بابا صلوات فرستاد. فاطی به آهنگ گوشت کوب خانه ی همسایه می رقصید. جاده های حاشیه ی گلیم تاریک بود و ماشین اصغر چراغ نداشت، ننه هنوز نیامده بود. شاید به او نسیه نداده بودند...
❑فصل نان ■علی اشرف درویشیان
◘متاسفانه علی اشرف درویشیان امروز ما را برای همیشه تنها گذاشت.درویشان رفیق کودکان،یار و یاور طبقهی کارگر و تمام انسانهایی بود که برای فردایی روشن و شایستهی انسان،مبارزه میکنند...درویشیان خالقِ "سالهای ابری"،"دُرشتی"،آتش در کتابخانهی بچهها"،"ابر سیاهِ هزار چشم"،آبشوران"،"از این ولایت"،"سلول 18" و دها اثر با ارزش بود که تا همیشه در قلب و خاطرات ما حک خواهند شد...
عکس: علی اشرف درویشیان؛خسرو گلسرخی؛فریدون تنکابنی
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima
اتاق تاریک بود، ننه پیرهن چراغ را درآورد و پایه اش را برد که نفت بخرد. بوی عطر آبگوشت لیمو عمانی خانه ی همسایه، اتاقمان را پر کرده بود. بابام با بوی ترشیده ی نان آمد. به من گفت: امشب شب جمعه س. یه سوره قرآن برای مرده هامان بخوان. گفتم: گلوم خیلی درد میکنه. بابا به اصغر گفت که بخواند. می دانستم که اصغر بلد نیست. بابا قلک را که دید، آن را برداشت و تکان داد و به من گفت: وقتی زیاد شد به من بدش قرض، باشد؟ گفتم: باشد. از دور صدای اذان می آمد. بابا صلوات فرستاد. فاطی به آهنگ گوشت کوب خانه ی همسایه می رقصید. جاده های حاشیه ی گلیم تاریک بود و ماشین اصغر چراغ نداشت، ننه هنوز نیامده بود. شاید به او نسیه نداده بودند...
❑فصل نان ■علی اشرف درویشیان
◘متاسفانه علی اشرف درویشیان امروز ما را برای همیشه تنها گذاشت.درویشان رفیق کودکان،یار و یاور طبقهی کارگر و تمام انسانهایی بود که برای فردایی روشن و شایستهی انسان،مبارزه میکنند...درویشیان خالقِ "سالهای ابری"،"دُرشتی"،آتش در کتابخانهی بچهها"،"ابر سیاهِ هزار چشم"،آبشوران"،"از این ولایت"،"سلول 18" و دها اثر با ارزش بود که تا همیشه در قلب و خاطرات ما حک خواهند شد...
عکس: علی اشرف درویشیان؛خسرو گلسرخی؛فریدون تنکابنی
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
شب که می خوابم، دلم می خواهد هیچ گاه بیدار نشوم. روشنایی سحر برایم دلهره آور است. به زور بیدار می شوم. خواب و بیدار خودم را لب حوض می کشانم. سرم را در آب فرو می برم. حالم کمی جا می آید.
سالهای ابری/
#علی_اشرف_درویشیان
شب که می خوابم، دلم می خواهد هیچ گاه بیدار نشوم. روشنایی سحر برایم دلهره آور است. به زور بیدار می شوم. خواب و بیدار خودم را لب حوض می کشانم. سرم را در آب فرو می برم. حالم کمی جا می آید.
سالهای ابری/
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima
از طلوع آفتاب بدم میآید، مگر آنکه در قله کوهی باشم و مطمئن از اینکه برآمدن آفتاب آغاز کاری جانفرسا، برایم نیست. همیشه به ویژه در کودکی طلوع آفتاب برایم آغاز رنج و عذاب کار بوده است. اما تا بخواهی زمستان و هوای ابری و برف را دوست دارم. دلم میخواهد صبح که از خواب بیدار میشوم، سه متر برف باریده باشد چنانکه نتوان در خانه را باز کرد. سی سال پیش در زندان و در سلول، زمستانها وقتی از نگهبانها میشنیدم که بیرون برف زیادی باریده و بازجوها نیامدهاند، خوشحال میشدم. در گوشه سلول کپ میکردم. پتوی سربازی را به خود میپیچیدم و به صدای آرام قلبم که پس از شبها و روزها بازجویی و شکنجه، آرام میزد، گوش میدادم و در یادهای گذشتهام فرو میرفتم. برف سه متری باعث میشود کسانی که برای دستگیریات میآمدند، ماشینشان در برف گیر کند. همه جا ساکت، همه جا تعطیل. بازجویی و شکنجه تعطیل. حتی صدای شوم کلاغها بریده است. چنان سکوتی که صدای چکیدن اشکهایت را روی پتو میشنوی. دلم میخواهد سراسر جهان را برف بگیرد...
■ #علی_اشرف_درویشیان
از طلوع آفتاب بدم میآید، مگر آنکه در قله کوهی باشم و مطمئن از اینکه برآمدن آفتاب آغاز کاری جانفرسا، برایم نیست. همیشه به ویژه در کودکی طلوع آفتاب برایم آغاز رنج و عذاب کار بوده است. اما تا بخواهی زمستان و هوای ابری و برف را دوست دارم. دلم میخواهد صبح که از خواب بیدار میشوم، سه متر برف باریده باشد چنانکه نتوان در خانه را باز کرد. سی سال پیش در زندان و در سلول، زمستانها وقتی از نگهبانها میشنیدم که بیرون برف زیادی باریده و بازجوها نیامدهاند، خوشحال میشدم. در گوشه سلول کپ میکردم. پتوی سربازی را به خود میپیچیدم و به صدای آرام قلبم که پس از شبها و روزها بازجویی و شکنجه، آرام میزد، گوش میدادم و در یادهای گذشتهام فرو میرفتم. برف سه متری باعث میشود کسانی که برای دستگیریات میآمدند، ماشینشان در برف گیر کند. همه جا ساکت، همه جا تعطیل. بازجویی و شکنجه تعطیل. حتی صدای شوم کلاغها بریده است. چنان سکوتی که صدای چکیدن اشکهایت را روی پتو میشنوی. دلم میخواهد سراسر جهان را برف بگیرد...
■ #علی_اشرف_درویشیان
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﺮﺩ بشوم. ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺎکستر ﺷﺪﻥ .
ﺑﺎﺩ ﺧﺎکستر ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺍﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﯿﺰﺗﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
#آبیدر
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima
ﺑﺎﺩ ﺧﺎکستر ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺍﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺁﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﯿﺰﺗﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
#آبیدر
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima
«پر سفید یک کبوتر، چرخ زنان پائین می آید. جلوی پایم می افتد. پر را بر می دارم. بو می کنم. بوی آزادی و بوی آسمان می دهد. بغض میکنم»
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima
#علی_اشرف_درویشیان
@asheghanehaye_fatima