@asheghanehaye_fatima
زوزه هاي گرگ ها در دشت مسكوت تنم
بارها شك كرده ام بر خلقتم،آيا زنم؟
پا به پاي مردها باري به دوشم داشتم
كو لطافت یا ظرافت،همچو سنگ و آهنم
گرچه گريه خوردن مردان شده ضرب المثل
گريه ها را كرده ام پنهان،از اینرو الکنم
من چه فرقي مي كنم با مردها،اري ،بگو
هيچ جز معماري برجستگي این تنم
جنسيت ديگر نباشد معني و تفسير من
سال ها مردي درون پوستين يك زنم
#عاطفه_الست
زوزه هاي گرگ ها در دشت مسكوت تنم
بارها شك كرده ام بر خلقتم،آيا زنم؟
پا به پاي مردها باري به دوشم داشتم
كو لطافت یا ظرافت،همچو سنگ و آهنم
گرچه گريه خوردن مردان شده ضرب المثل
گريه ها را كرده ام پنهان،از اینرو الکنم
من چه فرقي مي كنم با مردها،اري ،بگو
هيچ جز معماري برجستگي این تنم
جنسيت ديگر نباشد معني و تفسير من
سال ها مردي درون پوستين يك زنم
#عاطفه_الست
@asheghanehaye_fatima
سايه ات روي همه ي دلتنگي ها نقش بسته عزيز جان..
روي كاكتوس ها كه بي حواس دست هايم را زخم ميكنند...
يا چاي هزار جوش شده ي صبحانه..
جا گذاشتن كليد بر در...
پوشيدن دمپايي و برگشتن به خانه كه كفش ها در جا كفشي جا مانده اند...
روي نزدن دكمه ي همكف آسانسور...
پايين نياوردن ترمز دستي...
ساعت ها خيره شدن به كتاب...
خيس شدن چشم هايم...
فراموشي خواب...
روي جا گذاشتن خودم....
#عاطفه_عزتي
سايه ات روي همه ي دلتنگي ها نقش بسته عزيز جان..
روي كاكتوس ها كه بي حواس دست هايم را زخم ميكنند...
يا چاي هزار جوش شده ي صبحانه..
جا گذاشتن كليد بر در...
پوشيدن دمپايي و برگشتن به خانه كه كفش ها در جا كفشي جا مانده اند...
روي نزدن دكمه ي همكف آسانسور...
پايين نياوردن ترمز دستي...
ساعت ها خيره شدن به كتاب...
خيس شدن چشم هايم...
فراموشي خواب...
روي جا گذاشتن خودم....
#عاطفه_عزتي
@asheghanehaye_fatima
وقتش رسیده است زمانی بایستم
باری، بایستم که ببینم که چیستم
شاید زنی دگر به تنم خانه کرده است
من آن کسی که مادر من زاده نیستم
مُرد آن کسی که مادر من زاده بود و من
روزی هزار بار به سوگش گریستم
بس ترسخورده بودم و عمری به یک بدن
با یک زن غریبهی دیوانه زیستم!
او جای من نشسته و من مسخ او شدم
نگذاشت یک دقیقه بدانم که کیستم
هر بار آمدم که بخوانم سکوت کرد
هر بار آمدم که بخندم گریستم!
من زخمی از خودم! ز خودم رنج میبرم
زندانیِ شکنجهگری خانگیستم
روحم شکسته است ازین راه پرفریب
وقتش رسیده است زمانی بایستم
#عاطفه_طیه
وقتش رسیده است زمانی بایستم
باری، بایستم که ببینم که چیستم
شاید زنی دگر به تنم خانه کرده است
من آن کسی که مادر من زاده نیستم
مُرد آن کسی که مادر من زاده بود و من
روزی هزار بار به سوگش گریستم
بس ترسخورده بودم و عمری به یک بدن
با یک زن غریبهی دیوانه زیستم!
او جای من نشسته و من مسخ او شدم
نگذاشت یک دقیقه بدانم که کیستم
هر بار آمدم که بخوانم سکوت کرد
هر بار آمدم که بخندم گریستم!
من زخمی از خودم! ز خودم رنج میبرم
زندانیِ شکنجهگری خانگیستم
روحم شکسته است ازین راه پرفریب
وقتش رسیده است زمانی بایستم
#عاطفه_طیه
@asheghanehaye_fatima
هی تو! به من بگو تو منی یا من
عمریست جابجا شدهای با من!
آن کیست در دو مردمک چشمت؟
فریاد میزنم به خود آیا من؟!
میترسم از نگاه شرر بارت
یک لشکری؛ و خسته و تنها من!
من با تو و جنون تو تنهایم
آن شعلهی نهفته تویی یا من؟
من هیچ و تو همه، همهی من تو
پنهانِ پشت پرده تو، پیدا من
از آینه شَتَک زدهای چون خون
پاشیدهای به روز و شبم تا من
باور کنم تو را و چو بازیگر
بازی کنم زنی بَدَلی را من!
تو میگریزی از همه میدانها
جان میبری ز معرکه؛ اما من ...
#عاطفه_طیه
هی تو! به من بگو تو منی یا من
عمریست جابجا شدهای با من!
آن کیست در دو مردمک چشمت؟
فریاد میزنم به خود آیا من؟!
میترسم از نگاه شرر بارت
یک لشکری؛ و خسته و تنها من!
من با تو و جنون تو تنهایم
آن شعلهی نهفته تویی یا من؟
من هیچ و تو همه، همهی من تو
پنهانِ پشت پرده تو، پیدا من
از آینه شَتَک زدهای چون خون
پاشیدهای به روز و شبم تا من
باور کنم تو را و چو بازیگر
بازی کنم زنی بَدَلی را من!
تو میگریزی از همه میدانها
جان میبری ز معرکه؛ اما من ...
#عاطفه_طیه
محبوبم!
از نگاهت رودِ شراب می گذرد؟!
یا من،
مستیِ روزهای با هم بودنمان را
در چشمانِ جادویی ات
به خواب می بینم!
#عاطفه_دادویی
@asheghanehaye_fatima
از نگاهت رودِ شراب می گذرد؟!
یا من،
مستیِ روزهای با هم بودنمان را
در چشمانِ جادویی ات
به خواب می بینم!
#عاطفه_دادویی
@asheghanehaye_fatima
💕وجودت عشق را منزلت بخشید و عاشقانه ها را معنا کرد.🌸
💕روز زن روز آفرینش است🌸
💕و این روزها جامعه ی دلزده از خستگی و روزمره گی ها بیشتر از هر زمان دیگربه مهارت های زنانه ی تو و عطر عطوفت قلب مهربانت محتاج است🌸
💕بانوی مهر و عاطفه زنانگی ات را محترم بشمار و آرامش را با این موهبت خداوندی به خانواده بازگردان🌸
💕افتخار کن به خلق آثار هنری که با سرانگشتان تدبیرت خلق کردی🌸
💕افتخار کن به خوانی که با مهر و عطوفت می گستری🌸
💕افتخار کن به حس زنانه ات، پرقدرت ، بی آلایش، ساده و پر مهر🌸
💕روزت مبارک🌸
#زنانگی #زن #آفرینش #هنر #خلقت #بی آلایش #ساده #مهربانی #عاطفه #عشق #تدبیر
@asheghanehaye_fatima
💕روز زن روز آفرینش است🌸
💕و این روزها جامعه ی دلزده از خستگی و روزمره گی ها بیشتر از هر زمان دیگربه مهارت های زنانه ی تو و عطر عطوفت قلب مهربانت محتاج است🌸
💕بانوی مهر و عاطفه زنانگی ات را محترم بشمار و آرامش را با این موهبت خداوندی به خانواده بازگردان🌸
💕افتخار کن به خلق آثار هنری که با سرانگشتان تدبیرت خلق کردی🌸
💕افتخار کن به خوانی که با مهر و عطوفت می گستری🌸
💕افتخار کن به حس زنانه ات، پرقدرت ، بی آلایش، ساده و پر مهر🌸
💕روزت مبارک🌸
#زنانگی #زن #آفرینش #هنر #خلقت #بی آلایش #ساده #مهربانی #عاطفه #عشق #تدبیر
@asheghanehaye_fatima
لمسِ تنت
به آتش کشیدنِ لبانت
مست و مدهوش شدنت
و خلقِ لحظه ای رویایی...!
آرزوی هر شبِ
منِ دور افتاده زِ توست.
#عاطفه_دلارام
@asheghanehaye_fatima
به آتش کشیدنِ لبانت
مست و مدهوش شدنت
و خلقِ لحظه ای رویایی...!
آرزوی هر شبِ
منِ دور افتاده زِ توست.
#عاطفه_دلارام
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
و شاید
مرگ شقایق ها
آخرین خیال کهنه ی
زنی ست عاشق
که ساعت های معاشقه اش را
گم می کند
در هیاهویی غریب.
#عاطفه_دادویی
و شاید
مرگ شقایق ها
آخرین خیال کهنه ی
زنی ست عاشق
که ساعت های معاشقه اش را
گم می کند
در هیاهویی غریب.
#عاطفه_دادویی
بــــاران ،
موسیقـــیِ آشـوبگر انگشتـانِ توســت
که عاشـقانه
اندام کویـری ام را
نـوازش میدهد ...!!!
#عاطفه_دادویی
@asheghanehaye_fatima
موسیقـــیِ آشـوبگر انگشتـانِ توســت
که عاشـقانه
اندام کویـری ام را
نـوازش میدهد ...!!!
#عاطفه_دادویی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
سرم را بالا میگیرم،
صدایم را صاف کرده،
و بدونِ ترس میگویم:
"که من جرأتِ عاشق شدن را ندارم!"
بگذار بخندند،
مسخره کنند،
که مگر عاشق شدن جرأت میخواهد؟!
میخواهد...
به خدا که میخواهد!
در این روزگاری که لیلی به مجنونَش نرسید،
فرهاد عشق بازیِ شیرینَش با خسرو را به چشم دید،
در این دنیایی که تعهدی پای رابطهها نیست،عاشق شدن جرأت میخواهد!
تو عاشق شو،
بخند و شاد باش،
لذت ببر،
من....
دستِ تنهاییام را میگیرم،
و دور نگهَش میدارم از آدمها،
از تمامِ خیابانهایی که عُشاق با آن خاطره دارند،
از تمامِ کافهها و فنجانهای اسپرسو،
از گلفروشیهای شهر،
حتی از آسمانی که بارانَش بیامان باشد!
و قانعَش میکنم:
که ما با هم خوشیم،
نمیترسیم از ترک شدن،
از تکراری شدن،
چه اهمیتی دارد؟!
بُگذار خیال کنند خستهایم،
اما یک روز میفهمند که عاشق شدن،
هم "دل" میخواهد هم "جرأت"!
#عاطفه_یعقوبی
سرم را بالا میگیرم،
صدایم را صاف کرده،
و بدونِ ترس میگویم:
"که من جرأتِ عاشق شدن را ندارم!"
بگذار بخندند،
مسخره کنند،
که مگر عاشق شدن جرأت میخواهد؟!
میخواهد...
به خدا که میخواهد!
در این روزگاری که لیلی به مجنونَش نرسید،
فرهاد عشق بازیِ شیرینَش با خسرو را به چشم دید،
در این دنیایی که تعهدی پای رابطهها نیست،عاشق شدن جرأت میخواهد!
تو عاشق شو،
بخند و شاد باش،
لذت ببر،
من....
دستِ تنهاییام را میگیرم،
و دور نگهَش میدارم از آدمها،
از تمامِ خیابانهایی که عُشاق با آن خاطره دارند،
از تمامِ کافهها و فنجانهای اسپرسو،
از گلفروشیهای شهر،
حتی از آسمانی که بارانَش بیامان باشد!
و قانعَش میکنم:
که ما با هم خوشیم،
نمیترسیم از ترک شدن،
از تکراری شدن،
چه اهمیتی دارد؟!
بُگذار خیال کنند خستهایم،
اما یک روز میفهمند که عاشق شدن،
هم "دل" میخواهد هم "جرأت"!
#عاطفه_یعقوبی
وقتش رسیده است زمانی بایستم
باری، بایستم که ببینم که چیستم
شاید زنی دگر به تنم خانه کرده است
من آن کسی که مادر من زاده نیستم
مُرد آن کسی که مادر من زاده بود و من
روزی هزار بار به سوگش گریستم
بس ترسخورده بودم و عمری به یک بدن
با یک زن غریبهی دیوانه زیستم!
او جای من نشسته و من مسخ او شدم
نگذاشت یک دقیقه بدانم که کیستم
هر بار آمدم که بخوانم سکوت کرد
هر بار آمدم که بخندم گریستم!
من زخمی از خودم! ز خودم رنج میبرم
زندانیِ شکنجهگری خانگیستم
روحم شکسته است ازین راه پرفریب
وقتش رسیده است زمانی بایستم
| #عاطفه_طیه |
باری، بایستم که ببینم که چیستم
شاید زنی دگر به تنم خانه کرده است
من آن کسی که مادر من زاده نیستم
مُرد آن کسی که مادر من زاده بود و من
روزی هزار بار به سوگش گریستم
بس ترسخورده بودم و عمری به یک بدن
با یک زن غریبهی دیوانه زیستم!
او جای من نشسته و من مسخ او شدم
نگذاشت یک دقیقه بدانم که کیستم
هر بار آمدم که بخوانم سکوت کرد
هر بار آمدم که بخندم گریستم!
من زخمی از خودم! ز خودم رنج میبرم
زندانیِ شکنجهگری خانگیستم
روحم شکسته است ازین راه پرفریب
وقتش رسیده است زمانی بایستم
| #عاطفه_طیه |
@asheghanehaye_fatima
می نوشم جرعه ای
از شرابِ نابِ چشمانت
تا سرسبز شود
آغوش کویری ام
و
از نوازش انگشتان ملتمس ات
شکوفه باران شود
بهشت آرزوهای دیرینه مان
#عاطفه_دادویی
می نوشم جرعه ای
از شرابِ نابِ چشمانت
تا سرسبز شود
آغوش کویری ام
و
از نوازش انگشتان ملتمس ات
شکوفه باران شود
بهشت آرزوهای دیرینه مان
#عاطفه_دادویی
@asheghanehaye_fatima
عمری شکستیام نفسی هم امان بده
ای روزگار! روی خوشت را نشان بده
آن قهوهی نخوردهی شیرین و تلخ را
در کامِ من چکان و به این خسته جان بده
میگفت مادرم که غم و عیش با همند
گر این دو با همند هم این و هم آن بده
حالا که بیگلایه چنین دُرد خوردهام
یک بار هم شرابِ خوشِ آنچنان بده
از آن خوشیّ ِناب که دادی به این و آن
از این و آن شمار مرا و همان بده
آنکس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
من سوختم ببین! می چون ارغوان بده
من خواستم نشد که نشد، چون نمیشود_
هر آنچه میدهی به "ز ما بهتران" بده
حتّی اگر نباشم زندهست زندگی
پس در نبودِ من به همان زندگان بده
#عاطفه_طیه
عمری شکستیام نفسی هم امان بده
ای روزگار! روی خوشت را نشان بده
آن قهوهی نخوردهی شیرین و تلخ را
در کامِ من چکان و به این خسته جان بده
میگفت مادرم که غم و عیش با همند
گر این دو با همند هم این و هم آن بده
حالا که بیگلایه چنین دُرد خوردهام
یک بار هم شرابِ خوشِ آنچنان بده
از آن خوشیّ ِناب که دادی به این و آن
از این و آن شمار مرا و همان بده
آنکس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
من سوختم ببین! می چون ارغوان بده
من خواستم نشد که نشد، چون نمیشود_
هر آنچه میدهی به "ز ما بهتران" بده
حتّی اگر نباشم زندهست زندگی
پس در نبودِ من به همان زندگان بده
#عاطفه_طیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اون چیزی که میسوخت رویاها بود
تو سیگارو دیدی.
■●برگردان: #عاطفه_حسینزاده
#şiir_sokakta
#شعر_در_خیابان
#دیوار_نوشته_ترکی
#یوار_نوشت
@asheghanehaye_fatima
تو سیگارو دیدی.
■●برگردان: #عاطفه_حسینزاده
#şiir_sokakta
#شعر_در_خیابان
#دیوار_نوشته_ترکی
#یوار_نوشت
@asheghanehaye_fatima
من با دردی که گیجگاهم را
به خطوطِ پیشانیِ تو رج میزند
اینجا نشستهام
و آن صیغههای نمکسود
که در شریعتِ تو
قاعده میگیرد
چهار حرفِ بوسه را
از زبانِ معذبِ تو نشت میدهد
نگاه کن
هوا میانِ دو پیاله لهله میزند
تا تحمل به کجا برسد؟
مرا ببین
از فرطِ ابتلا
تکیه دادهام
به تعادلِ تو
از اجبارِ مناجاتی
که لبهای تو را عقیم کرده بود
تا بخارِ شیهه را
-در برودتی که لای شیارهاش نمیلغزد-
تجربه کنم
آنجا که سرخیِ شرم
ظرافت را
در گونههای تو میانباشت
عطرهای عامیانهی من
_که جنون را
در حوصلهات اعدام کرده بود_
عصب به جذبهی مشامِ تو میریخت
حالا پناه میبرم
از اصالتِ انزوای تو
به مصائبِ گوشت در تبعیدِ خون
که قوسِ گردنت را
در محاق تربیت کرده است
و غلافِ ملایمِ رگ را
سمتِ اعترافِ تو کج میکند
اما هنوز دو اُستخوان فاصله است
تا جناغِ سکوت
من
که رفتار لبها را
در ملاقاتهای خصوصی
تعلیم میکنم
برای تو مرحمتی نداشتم
که سوادِ بوسه را
از دهانههای سمّی آموختهای
نگاه کن
هنوز هم خطبههای درد
در اتاقهای خالی
عضلاتِ بوسه را
دلتنگ میکند
#عاطفه_انتظامی
@asheghanehaye_fatima
به خطوطِ پیشانیِ تو رج میزند
اینجا نشستهام
و آن صیغههای نمکسود
که در شریعتِ تو
قاعده میگیرد
چهار حرفِ بوسه را
از زبانِ معذبِ تو نشت میدهد
نگاه کن
هوا میانِ دو پیاله لهله میزند
تا تحمل به کجا برسد؟
مرا ببین
از فرطِ ابتلا
تکیه دادهام
به تعادلِ تو
از اجبارِ مناجاتی
که لبهای تو را عقیم کرده بود
تا بخارِ شیهه را
-در برودتی که لای شیارهاش نمیلغزد-
تجربه کنم
آنجا که سرخیِ شرم
ظرافت را
در گونههای تو میانباشت
عطرهای عامیانهی من
_که جنون را
در حوصلهات اعدام کرده بود_
عصب به جذبهی مشامِ تو میریخت
حالا پناه میبرم
از اصالتِ انزوای تو
به مصائبِ گوشت در تبعیدِ خون
که قوسِ گردنت را
در محاق تربیت کرده است
و غلافِ ملایمِ رگ را
سمتِ اعترافِ تو کج میکند
اما هنوز دو اُستخوان فاصله است
تا جناغِ سکوت
من
که رفتار لبها را
در ملاقاتهای خصوصی
تعلیم میکنم
برای تو مرحمتی نداشتم
که سوادِ بوسه را
از دهانههای سمّی آموختهای
نگاه کن
هنوز هم خطبههای درد
در اتاقهای خالی
عضلاتِ بوسه را
دلتنگ میکند
#عاطفه_انتظامی
@asheghanehaye_fatima
کارم رسیده است به جایی که... بگذریم
ماندم میان حال و هوایی که... بگذریم
در انتظار معجزه بودیم و رخ نداد
موسی و نیل و آب و عصایی که... بگذریم
تاوان بوسه های خیالی شعر را
پس می دهیم روز جزایی که... بگذریم
وامانده ایم بین سوالات بی جواب
وامانده بین چون و چرایی که... بگذریم
کاری برای حال دل ما نمی کند
حتی دعا به سوی خدایی که... بگذریم..
#عاطفه_عبدالکریم_پور
@asheghanehaye_fatima
ماندم میان حال و هوایی که... بگذریم
در انتظار معجزه بودیم و رخ نداد
موسی و نیل و آب و عصایی که... بگذریم
تاوان بوسه های خیالی شعر را
پس می دهیم روز جزایی که... بگذریم
وامانده ایم بین سوالات بی جواب
وامانده بین چون و چرایی که... بگذریم
کاری برای حال دل ما نمی کند
حتی دعا به سوی خدایی که... بگذریم..
#عاطفه_عبدالکریم_پور
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 اجرای رقص بسیار زیبای سالسا توسط
#جینالولو_بریجیدا «اسمرالدا» در فیلم
«گوژپشت نتردام» با صدای #انریکو_ماسیاس
Artist #Gina_Lollo_Brigida
Singer #Enrico_Macias
Song #Zingarella
Film #Cuzpisht_Ntrdam
ما قطعات کوچکی از
نور، عشق و تاریخ هستیم.
ما ستارههایی هستیم،
که با جادو، موسیقی و کلمه
به هم متصل شدهایم.
✍ #عاطفه_عبدی
@asheghanehaye_fatima
#جینالولو_بریجیدا «اسمرالدا» در فیلم
«گوژپشت نتردام» با صدای #انریکو_ماسیاس
Artist #Gina_Lollo_Brigida
Singer #Enrico_Macias
Song #Zingarella
Film #Cuzpisht_Ntrdam
ما قطعات کوچکی از
نور، عشق و تاریخ هستیم.
ما ستارههایی هستیم،
که با جادو، موسیقی و کلمه
به هم متصل شدهایم.
✍ #عاطفه_عبدی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
اگر پدری عاشق دخترش باشه، اون دختر هیچ وقت سمت آدمهای ناسالم و رفتارهای نادرست نمیره....
#عشق
#عاطفه_صابری
@asheghanehaye_fatima
اگر پدری عاشق دخترش باشه، اون دختر هیچ وقت سمت آدمهای ناسالم و رفتارهای نادرست نمیره....
#عشق
#عاطفه_صابری
@asheghanehaye_fatima
خواب ديدم كه در آغوش مني،می دانی
و به سر آمده تنهایی و سرگردانی
بغلت كردم و تو پس نكشيدي خود را
و رها شد ز تنم وسوسه ي زنداني
لاي موهاي مرا دست كشيدي با عشق
و گذشت از سر من شرم دم عریانی
تا كه نجواي صداي تو به گوشم آويخت
غلبه كرد به من حال خوش نفساني
اين همه سال تو را خواستم و دم نزدم
صبر كردم به تب شور و شر شيطاني
حال بگذار كه عريان بشوم دير شده
بغلم کن ،،بت من،،، پادشه ويراني
بغلم کن که تو از سلسله ی احساسی
بغلم کن که به سامان برسد حیرانی
بعد از این شب به شب آغوش تو و بوسه ی من
بعد از این قول بده تا به ابد می مانی
.............
باز از خواب پريدم وسط نزديكي
باز هم عمر من و چشم تر و باراني
#عاطفه_الست
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
و به سر آمده تنهایی و سرگردانی
بغلت كردم و تو پس نكشيدي خود را
و رها شد ز تنم وسوسه ي زنداني
لاي موهاي مرا دست كشيدي با عشق
و گذشت از سر من شرم دم عریانی
تا كه نجواي صداي تو به گوشم آويخت
غلبه كرد به من حال خوش نفساني
اين همه سال تو را خواستم و دم نزدم
صبر كردم به تب شور و شر شيطاني
حال بگذار كه عريان بشوم دير شده
بغلم کن ،،بت من،،، پادشه ويراني
بغلم کن که تو از سلسله ی احساسی
بغلم کن که به سامان برسد حیرانی
بعد از این شب به شب آغوش تو و بوسه ی من
بعد از این قول بده تا به ابد می مانی
.............
باز از خواب پريدم وسط نزديكي
باز هم عمر من و چشم تر و باراني
#عاطفه_الست
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
کارم رسیده است به جایی که... بگذریم
ماندم میان حال و هوایی که... بگذریم
در انتظار معجزه بودیم و رخ نداد
موسی و نیل و آب و عصایی که... بگذریم
تاوان بوسه های خیالی شعر را
پس می دهیم روز جزایی که... بگذریم
وامانده ایم بین سوالات بی جواب
وامانده بین چون و چرایی که... بگذریم
کاری برای حال دل ما نمی کند
حتی دعا به سوی خدایی که... بگذریم..
#عاطفه_عبدالکریم_پور
@asheghanehaye_fatima
ماندم میان حال و هوایی که... بگذریم
در انتظار معجزه بودیم و رخ نداد
موسی و نیل و آب و عصایی که... بگذریم
تاوان بوسه های خیالی شعر را
پس می دهیم روز جزایی که... بگذریم
وامانده ایم بین سوالات بی جواب
وامانده بین چون و چرایی که... بگذریم
کاری برای حال دل ما نمی کند
حتی دعا به سوی خدایی که... بگذریم..
#عاطفه_عبدالکریم_پور
@asheghanehaye_fatima