@asheghanehsye_fatima
حواست هست بیدارم؟
حواست هست خاموشم؟!
پتوی باورم پاره...
لباس گرم میپوشم!
در این قندیل تنهایی...
به هم میخورده دندانم!
بگیر امشب تو فالم را
لجن در قعر فنجانم...
نِشسته! این کثافت را
به پا کردی و کوچیدی!
تمام خانه خیس اشک...
تو میدیدی و خندیدی!
در این دنیای دائم شب...
در این شبهای بیداری!
نمیفهمم چرا هستم!
درون زیرسیگاری...
نمیفهمم! چرا هرشب
به خود میپیچم از دردی...
نمیفهمی ؟! نمیبینی؟!
چه کاری با دلم کردی!
فقط در خود فرو رفتن!
تمام زندگی این است!
نشستن پای بدبختی...
و احساسی که خوشبین است!
خودت جان دادی و کُشتی...
منی که بد خودآزارم!
تو که رفتی! بگو هرشب
حواست هست بیدارم؟؟
#امیر_شکفته
حواست هست بیدارم؟
حواست هست خاموشم؟!
پتوی باورم پاره...
لباس گرم میپوشم!
در این قندیل تنهایی...
به هم میخورده دندانم!
بگیر امشب تو فالم را
لجن در قعر فنجانم...
نِشسته! این کثافت را
به پا کردی و کوچیدی!
تمام خانه خیس اشک...
تو میدیدی و خندیدی!
در این دنیای دائم شب...
در این شبهای بیداری!
نمیفهمم چرا هستم!
درون زیرسیگاری...
نمیفهمم! چرا هرشب
به خود میپیچم از دردی...
نمیفهمی ؟! نمیبینی؟!
چه کاری با دلم کردی!
فقط در خود فرو رفتن!
تمام زندگی این است!
نشستن پای بدبختی...
و احساسی که خوشبین است!
خودت جان دادی و کُشتی...
منی که بد خودآزارم!
تو که رفتی! بگو هرشب
حواست هست بیدارم؟؟
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
صد مرتبه گفتی نمی مانی!
صد مرتبه گفتم بمان! رفتی!
من لحظه لحظه گُر گرفتم، تو...
هی بشکه بشکه روو دلم نفتی!
(پشت سرت درها رو می بندم!)
پشت سرت هی کاسه کاسه ریخت؛
آب دو چشمم روی موزاییک
رفتم اتاق عشق مان، دیدم...
بر روی آیینه، رد ماتیک:
(قبر قشنگی توو دلم کندم!)
ماسیده این غم روو در و دیوار!
مطبخ... نشیمن... هال این خانه!
اصلآ جهنم بوده بعد از تو...
افسرده شد احوال این خانه!
(چاقو نشسته سینه ی دنده م!)
دنیای بعد از تو مرا دق داد...
گول لب خندان نخور، بانو!
این سرخی از سیلی به جامانده:
شب تا سحر دارو! فقط دارو...
(به جان تو دیگه نمی خندم!)
#امیر_شکفته
صد مرتبه گفتی نمی مانی!
صد مرتبه گفتم بمان! رفتی!
من لحظه لحظه گُر گرفتم، تو...
هی بشکه بشکه روو دلم نفتی!
(پشت سرت درها رو می بندم!)
پشت سرت هی کاسه کاسه ریخت؛
آب دو چشمم روی موزاییک
رفتم اتاق عشق مان، دیدم...
بر روی آیینه، رد ماتیک:
(قبر قشنگی توو دلم کندم!)
ماسیده این غم روو در و دیوار!
مطبخ... نشیمن... هال این خانه!
اصلآ جهنم بوده بعد از تو...
افسرده شد احوال این خانه!
(چاقو نشسته سینه ی دنده م!)
دنیای بعد از تو مرا دق داد...
گول لب خندان نخور، بانو!
این سرخی از سیلی به جامانده:
شب تا سحر دارو! فقط دارو...
(به جان تو دیگه نمی خندم!)
#امیر_شکفته
@asheghanehsye_fatima
سپید می نویسم
سیاه می شود!
کاش بیایی و پاره کنی
پیراهن مشکی واژه ها را!
و برای تمامی این شب ها
روزها
نبودن ها...
بوی خوش آغوش،
ارمغان بیاوری!
من به گونه های تب دار تو
قول یک دستمال نم دار
از اشک های شوق خودم را خواهم داد!
تو فقط بیا!
نامه ی احساسم را
با سرانگشتان عشق
به خدا سوگند!
روی صورت مهربانت خواهم نوشت...
و با مُهر بوسه های مختصر
و عمیق!
پای نامه را
امضا خواهم کرد!
#امیر_شکفته
#عزیز_روزهام🍀
سپید می نویسم
سیاه می شود!
کاش بیایی و پاره کنی
پیراهن مشکی واژه ها را!
و برای تمامی این شب ها
روزها
نبودن ها...
بوی خوش آغوش،
ارمغان بیاوری!
من به گونه های تب دار تو
قول یک دستمال نم دار
از اشک های شوق خودم را خواهم داد!
تو فقط بیا!
نامه ی احساسم را
با سرانگشتان عشق
به خدا سوگند!
روی صورت مهربانت خواهم نوشت...
و با مُهر بوسه های مختصر
و عمیق!
پای نامه را
امضا خواهم کرد!
#امیر_شکفته
#عزیز_روزهام🍀
@asheghanehaye_fatima
خیلی برای آمدنت صبر کرده ام
هرشب کنار پنجره ها قبر کَنده ام!
هرشب به روی تخت ِ خودم گریه میشوم؛
اما سَحر به پیش شما غرق ِ خنده ام!
(دیوارهای خانه ی من، خیس ِخون شده!)
صبحانه بغض می جَوَم وُ در به در شدن؛
عادت شده برای دلم در نبرد شهر!
دندان به روی زخم ِ جگر می زنم وَ بعد...
هی شعله پشت شعله در این حال سرد شهر!
(امشب برای خاطره ها چتر می خَرم...)
از دست من که رفته وُ از دست می روم!
یک زن تمام عُمر مرا نیست کرده است...
رفتن سزای گریه ی این پنجره نبود!!
او رفته... رفته... هرچه سزا نیست، کرده است!
(من هم بَلد شدم، خفه خون نوش ِ جان کنم!)
فنجان چای من... وَ کمی پُک به زندگی...
هی دود می شوم وَ در آخر مچاله ام!
سطلی کنار میز، پُر از شعر ِ تَر شده...
هرشب حدود ساعت نُه، من زباله ام!
(آماده ام برای سفر، در دل ِ زمین...!)
بانو! برای آمدنت ضَجه میزنم!
بانو! بفهم! مرگ ِ من از راه می رسد؛
من نذر کرده ام وَ تو خواهی رسید! نه؟!
"آری" بگو! که آمدن از راه می رسد!
(در کوچه ی علی-چپ ِ این شهر، گم شدم!)
#امیر_شکفته
خیلی برای آمدنت صبر کرده ام
هرشب کنار پنجره ها قبر کَنده ام!
هرشب به روی تخت ِ خودم گریه میشوم؛
اما سَحر به پیش شما غرق ِ خنده ام!
(دیوارهای خانه ی من، خیس ِخون شده!)
صبحانه بغض می جَوَم وُ در به در شدن؛
عادت شده برای دلم در نبرد شهر!
دندان به روی زخم ِ جگر می زنم وَ بعد...
هی شعله پشت شعله در این حال سرد شهر!
(امشب برای خاطره ها چتر می خَرم...)
از دست من که رفته وُ از دست می روم!
یک زن تمام عُمر مرا نیست کرده است...
رفتن سزای گریه ی این پنجره نبود!!
او رفته... رفته... هرچه سزا نیست، کرده است!
(من هم بَلد شدم، خفه خون نوش ِ جان کنم!)
فنجان چای من... وَ کمی پُک به زندگی...
هی دود می شوم وَ در آخر مچاله ام!
سطلی کنار میز، پُر از شعر ِ تَر شده...
هرشب حدود ساعت نُه، من زباله ام!
(آماده ام برای سفر، در دل ِ زمین...!)
بانو! برای آمدنت ضَجه میزنم!
بانو! بفهم! مرگ ِ من از راه می رسد؛
من نذر کرده ام وَ تو خواهی رسید! نه؟!
"آری" بگو! که آمدن از راه می رسد!
(در کوچه ی علی-چپ ِ این شهر، گم شدم!)
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
می خواهم هر روز صبح
که بر می خیزیم
چند ساعتی
بازدم خوش عطر تو را دم کنم!
بگذارم نفسم
خوب دم بکشد!
بعد آن را با قند لبهایت
نوش کنم!
و در زمستان آدم ها...
کنار بخاری گرم آغوشت بنشینم!
آن وقت...
با نان داغ دستها و پنیر سفید گونه هایت، خود را سیر کنم!
بانو!
این صبحانه ی عاشقانه...
آرزوی من است!
#امیر_شکفته
#عزیز_روزهام🍀
می خواهم هر روز صبح
که بر می خیزیم
چند ساعتی
بازدم خوش عطر تو را دم کنم!
بگذارم نفسم
خوب دم بکشد!
بعد آن را با قند لبهایت
نوش کنم!
و در زمستان آدم ها...
کنار بخاری گرم آغوشت بنشینم!
آن وقت...
با نان داغ دستها و پنیر سفید گونه هایت، خود را سیر کنم!
بانو!
این صبحانه ی عاشقانه...
آرزوی من است!
#امیر_شکفته
#عزیز_روزهام🍀
هرشب اینجا بغلم، جای کسی هست که نیست!
و به روی دل من، پای کسی هست که نیست!
گفته بودی که فقط میل به رفتن داری
در سرم "شاید" و "اما"ی کسی هست که نیست!
به امیدت دو بغل سیب و گندم خوردم
من ِ دوزخ زده حوای کسی هست که نیست!
قند خوش باوری ام، رفته به زیر دندان
در دل قوری شب، چای کسی هست که نیست!
دفترم خسته شد امشب... و سرم داد کشید!
کنج ماتمکده بلوای کسی هست که نیست!
بعد آن رفتن ِ تو... شهر به قندیل نشست!
کوچه ها یخ زده! سرمای کسی هست که نیست!
پشت هر پنجره برف است! فقط برف... و برف!
روی این شیشه ولی... های کسی هست که نیست!
کفنم را به تنم کردم و رفتم! اینجا...
مشتی از خاک؛
و خرمای کسی هست...
که نیست!
#امیر_شکفته
و به روی دل من، پای کسی هست که نیست!
گفته بودی که فقط میل به رفتن داری
در سرم "شاید" و "اما"ی کسی هست که نیست!
به امیدت دو بغل سیب و گندم خوردم
من ِ دوزخ زده حوای کسی هست که نیست!
قند خوش باوری ام، رفته به زیر دندان
در دل قوری شب، چای کسی هست که نیست!
دفترم خسته شد امشب... و سرم داد کشید!
کنج ماتمکده بلوای کسی هست که نیست!
بعد آن رفتن ِ تو... شهر به قندیل نشست!
کوچه ها یخ زده! سرمای کسی هست که نیست!
پشت هر پنجره برف است! فقط برف... و برف!
روی این شیشه ولی... های کسی هست که نیست!
کفنم را به تنم کردم و رفتم! اینجا...
مشتی از خاک؛
و خرمای کسی هست...
که نیست!
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
پتو پیچیدهام دورم، در این قندیل تنهایی
و مثل مدرسه در برف، شدم تعطیل تنهایی!
کسی حالی نمیپرسد! تکالیف همه خاموش
شده گوش همه مانوس... به قال و قیل تنهایی
همه گرگ و همه ببر اند؛ به دنبال کمی طعمه!
و من مانند یک موشم؛ به زیر فیل تنهایی...
عصایم مثل یک مار و ... گزنده مثل خودکار و ...
خودم در جوهرم غرقم! خودم در نیل تنهایی!
پتو پیچیدهام دورم؛ هوای زندگی سرد است
درون سفرهام درد است! گلو: زنبیل تنهایی...
خودم چادر زدم در خود! خودم ییلاق و قشلاقم
خودم کوچیدهام از خود... خودم صد ایل تنهایی...
خودم گریه! خودم شانه... خودم صیادم و دانه...
خودم هابیل و این خانه... پر از قابیل تنهایی!!
چه راحت زنده در گورم! چه مختارانه مجبورم
که قبری کندهام دورم
خودم! با بیل تنهایی...
#امیر_شکفته
پتو پیچیدهام دورم، در این قندیل تنهایی
و مثل مدرسه در برف، شدم تعطیل تنهایی!
کسی حالی نمیپرسد! تکالیف همه خاموش
شده گوش همه مانوس... به قال و قیل تنهایی
همه گرگ و همه ببر اند؛ به دنبال کمی طعمه!
و من مانند یک موشم؛ به زیر فیل تنهایی...
عصایم مثل یک مار و ... گزنده مثل خودکار و ...
خودم در جوهرم غرقم! خودم در نیل تنهایی!
پتو پیچیدهام دورم؛ هوای زندگی سرد است
درون سفرهام درد است! گلو: زنبیل تنهایی...
خودم چادر زدم در خود! خودم ییلاق و قشلاقم
خودم کوچیدهام از خود... خودم صد ایل تنهایی...
خودم گریه! خودم شانه... خودم صیادم و دانه...
خودم هابیل و این خانه... پر از قابیل تنهایی!!
چه راحت زنده در گورم! چه مختارانه مجبورم
که قبری کندهام دورم
خودم! با بیل تنهایی...
#امیر_شکفته
ژلوفنهای خسته از اعصاب...
در سرم ازدحامی از درد است!
وَ سکوتی که تو نمیشِنوی...
آخرین ضجههای این مرد است!
#امیر_شکفته
خرداد نود و هش
@asheghanehaye_fatima
در سرم ازدحامی از درد است!
وَ سکوتی که تو نمیشِنوی...
آخرین ضجههای این مرد است!
#امیر_شکفته
خرداد نود و هش
@asheghanehaye_fatima
هر روز بی صبحانه از خود میزنم بیرون
پشت چراغ قرمزو اطراف هر میدان
دنبال من هستم ولی... انگار "من" مُرده...
هر کوچه یک قبر است و من هم تهل قبرستان
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
پشت چراغ قرمزو اطراف هر میدان
دنبال من هستم ولی... انگار "من" مُرده...
هر کوچه یک قبر است و من هم تهل قبرستان
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
درد داریم تا درد!
یعنی اینجوری بهت بگم؛ وقتی بابات میزنه پشت دستت که چرا دست به کبریت زدی، دردی که توو سرخی دستت میپیچه درده!
وقتی سر خاکش نشستی و سینهت از فرط قورت دادن کِنت و بهمن و تیر! میسوزه هم درده...
ولی خدانکنه این قصه برسه به تلنبارهای لعنتی!
انباری دلت پُر میشه از آلبومهای خاکخورده...
هی میان جلو چشمت هی مجبوری از کنت به وینستون اسبابکشی کنی...
از این سال به اون سال!
از این مرگ به اون مرگ!
هی از این پُک به اون پُک!
خلاصه سرتو درد نیارم از یه جایی به بعد دردهات درد میکنن... میفهمی چی میگم؟
خود دردت درد میگیره!
یه جوری که پشت دست و پس ِ گردن واست شوخی حساب میشن!
منم اولش باورم نمیشد؛
منم اولش میخندیدم؛
ولی بعد که یکه خوردم فهمیدم نه! درده تموم نمیشه...
سرطان که فقط مال خون و ریه و اینا نیست!
خدانکنه دلت تومور بگیره...
اونوقت دیگه قورتدادن آب دهن هم سخت میشه! چه برسه به حرف....
نمیفهمی! نه؟
#امیر_شکفته
درد داریم تا درد!
یعنی اینجوری بهت بگم؛ وقتی بابات میزنه پشت دستت که چرا دست به کبریت زدی، دردی که توو سرخی دستت میپیچه درده!
وقتی سر خاکش نشستی و سینهت از فرط قورت دادن کِنت و بهمن و تیر! میسوزه هم درده...
ولی خدانکنه این قصه برسه به تلنبارهای لعنتی!
انباری دلت پُر میشه از آلبومهای خاکخورده...
هی میان جلو چشمت هی مجبوری از کنت به وینستون اسبابکشی کنی...
از این سال به اون سال!
از این مرگ به اون مرگ!
هی از این پُک به اون پُک!
خلاصه سرتو درد نیارم از یه جایی به بعد دردهات درد میکنن... میفهمی چی میگم؟
خود دردت درد میگیره!
یه جوری که پشت دست و پس ِ گردن واست شوخی حساب میشن!
منم اولش باورم نمیشد؛
منم اولش میخندیدم؛
ولی بعد که یکه خوردم فهمیدم نه! درده تموم نمیشه...
سرطان که فقط مال خون و ریه و اینا نیست!
خدانکنه دلت تومور بگیره...
اونوقت دیگه قورتدادن آب دهن هم سخت میشه! چه برسه به حرف....
نمیفهمی! نه؟
#امیر_شکفته
هرشب اینجا بغلم، جای کسی هست که نیست!
و به روی دل من، پای کسی هست که نیست!
گفته بودی که فقط میل به رفتن داری
در سرم "شاید" و "اما"ی کسی هست که نیست!
به امیدت دو بغل سیب و گندم خوردم
من ِ دوزخ زده حوای کسی هست که نیست!
قند خوش باوری ام، رفته به زیر دندان
در دل قوری شب، چای کسی هست که نیست!
دفترم خسته شد امشب... و سرم داد کشید!
کنج ماتمکده بلوای کسی هست که نیست!
بعد آن رفتن ِ تو... شهر به قندیل نشست!
کوچه ها یخ زده! سرمای کسی هست که نیست!
پشت هر پنجره برف است! فقط برف... و برف!
روی این شیشه ولی... های کسی هست که نیست!
کفنم را به تنم کردم و رفتم! اینجا...
مشتی از خاک؛
و خرمای کسی هست...
که نیست!
@amirshekofteh
@asheghanehaye_fatima
#امیر_شکفته
شهریور ۹۴
و به روی دل من، پای کسی هست که نیست!
گفته بودی که فقط میل به رفتن داری
در سرم "شاید" و "اما"ی کسی هست که نیست!
به امیدت دو بغل سیب و گندم خوردم
من ِ دوزخ زده حوای کسی هست که نیست!
قند خوش باوری ام، رفته به زیر دندان
در دل قوری شب، چای کسی هست که نیست!
دفترم خسته شد امشب... و سرم داد کشید!
کنج ماتمکده بلوای کسی هست که نیست!
بعد آن رفتن ِ تو... شهر به قندیل نشست!
کوچه ها یخ زده! سرمای کسی هست که نیست!
پشت هر پنجره برف است! فقط برف... و برف!
روی این شیشه ولی... های کسی هست که نیست!
کفنم را به تنم کردم و رفتم! اینجا...
مشتی از خاک؛
و خرمای کسی هست...
که نیست!
@amirshekofteh
@asheghanehaye_fatima
#امیر_شکفته
شهریور ۹۴
غیرممکن اگرچه ممکن شد!
من ولی فکر هم نمیکردم...
تو که گفتی همیشه میمانی!
گفته بودی که برنمیگردم...
من سرم گرم ذوق و شوقم بود
من که گفتم چقدر پُر دردم!
مثل کبکم... نمیپَرم بانو!
کبک تو هی خروس میخوانَد...
تخم چشمان من پُر از خون است!
مرغ عشقی درون من مُرده
جسدی تووی سینه مدفون است!
کمر من ویار چاقو داشت!
دل من عاقلانه مجنون است....
تو بیا... من دم ِ دَرم بانو!
مُردگی کردهام ولی زنده...
زندگی کردهام ولی خسته!
به خودم آمدم نبودی تو...
درِ این خانه باز و لب، بسته!
خستگی کردهام ولی با بغض
مثل چاقوی خالی از دسته!
رفتنت را که از بَرَم بانو...
غیرممکن اگرچه ممکن شد!
قول مردانه داده بودی که...
رفتن تو محالِ ممکن بود!
به خودم آمدم نبودی که...
پشت میزی که چای میخوردیم!
نخ به نخ ضجههای دودی که...
منفجر میشود سرم بانو...
یک نفر رفت! یک نفر مانده...
مثل پایان هرچه رمّان است!
زن این قصه مرد رفتن بود...
غیرممکن نبود... آسان است!
گور بابای اینهمه تقویم....
پشت اسفندها زمستان است!
این هم از تیر آخرم بانو...
@asheghanehaye_fatima
#امیر_شکفته
۱۱/اسفند/۹۸
من ولی فکر هم نمیکردم...
تو که گفتی همیشه میمانی!
گفته بودی که برنمیگردم...
من سرم گرم ذوق و شوقم بود
من که گفتم چقدر پُر دردم!
مثل کبکم... نمیپَرم بانو!
کبک تو هی خروس میخوانَد...
تخم چشمان من پُر از خون است!
مرغ عشقی درون من مُرده
جسدی تووی سینه مدفون است!
کمر من ویار چاقو داشت!
دل من عاقلانه مجنون است....
تو بیا... من دم ِ دَرم بانو!
مُردگی کردهام ولی زنده...
زندگی کردهام ولی خسته!
به خودم آمدم نبودی تو...
درِ این خانه باز و لب، بسته!
خستگی کردهام ولی با بغض
مثل چاقوی خالی از دسته!
رفتنت را که از بَرَم بانو...
غیرممکن اگرچه ممکن شد!
قول مردانه داده بودی که...
رفتن تو محالِ ممکن بود!
به خودم آمدم نبودی که...
پشت میزی که چای میخوردیم!
نخ به نخ ضجههای دودی که...
منفجر میشود سرم بانو...
یک نفر رفت! یک نفر مانده...
مثل پایان هرچه رمّان است!
زن این قصه مرد رفتن بود...
غیرممکن نبود... آسان است!
گور بابای اینهمه تقویم....
پشت اسفندها زمستان است!
این هم از تیر آخرم بانو...
@asheghanehaye_fatima
#امیر_شکفته
۱۱/اسفند/۹۸
چطور میشود که من اینقدر میگویم و شما این همه نمیشنوید؟! از دهن کفکرده بگیر تا حوصلهی سر رفته!
انگار کسی باید باشد تا زیر همهچیز را کم کند...
انگار این غُلغُل، آخرش ته کشیدن و سوختن است!
حالا تو هی کتری حرف را بگذار روی اجاق و هی دغدغه دم کن!
عزیز من! خریدار ندارد...
کسی تشنهی حرفهای تو نیست! قبول کن!
از سکوتت، دمنوش بهتری پیدا نمیکنی...
چراغ را خاموش کن! دلتنگیها را بگذار لب کوزه و روی اجاق داغ سینهات، آب چشم بریز...
آخرش... پتو را بکش روی سرت و آنقدر بگو "هیس" تا خوابت ببرد!
این روزها باید لال مُرد...
همین!
#امیر_شکفته | شنبه ۲۰ دی ۹۹ | ساعت ۸:۳۰ شب
@asheghanehaye_fatima
انگار کسی باید باشد تا زیر همهچیز را کم کند...
انگار این غُلغُل، آخرش ته کشیدن و سوختن است!
حالا تو هی کتری حرف را بگذار روی اجاق و هی دغدغه دم کن!
عزیز من! خریدار ندارد...
کسی تشنهی حرفهای تو نیست! قبول کن!
از سکوتت، دمنوش بهتری پیدا نمیکنی...
چراغ را خاموش کن! دلتنگیها را بگذار لب کوزه و روی اجاق داغ سینهات، آب چشم بریز...
آخرش... پتو را بکش روی سرت و آنقدر بگو "هیس" تا خوابت ببرد!
این روزها باید لال مُرد...
همین!
#امیر_شکفته | شنبه ۲۰ دی ۹۹ | ساعت ۸:۳۰ شب
@asheghanehaye_fatima