@asheghanehaye_fatima
اگر بايد زخمي داشته باشم
كه نوازشم كني بگو تا تمام دلم راشرحه شرحه كنم
زخم ها زيبايند و زيباتر آنكه تيغ را هم تو فرود آورده باشي تيغت سحر است ونوازشت معجزه و لبخندت تنظيمي از قواره نور و تيمار داري ات كرشمه اي ميان زخم و مرهم
عشق و زخم از يك تبارند اگر خويشاونديم يا نه
من سراپا زخمم
تو سراپا
همه انگشتِ نوازش باش
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
اگر بايد زخمي داشته باشم
كه نوازشم كني بگو تا تمام دلم راشرحه شرحه كنم
زخم ها زيبايند و زيباتر آنكه تيغ را هم تو فرود آورده باشي تيغت سحر است ونوازشت معجزه و لبخندت تنظيمي از قواره نور و تيمار داري ات كرشمه اي ميان زخم و مرهم
عشق و زخم از يك تبارند اگر خويشاونديم يا نه
من سراپا زخمم
تو سراپا
همه انگشتِ نوازش باش
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد
#حسين_منزوی
تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد
#حسين_منزوی
⚜
بپوش پنجره را ای برهنه! می ترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند!
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
بپوش پنجره را ای برهنه! می ترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند!
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
اینکه گاه میخواهم، کز تو دست بردارم
حرف سردمهری نیست، مشکلی دگر دارم
با تو عشق میورزم ای پریچه و خود نیز
از حضور این دره در میان خبر دارم
عشق من! اگر تقویم، بیست سال پس میرفت
میشد این مزاحم را، از میانه بردارم
مشکلم بهار توست، در خزان من، آری
آنچه پیش رو داری،من به پشت سر دارم...
ورنه خوب میدانی ـ بیتوقف و جاری ـ
دم به دم به سوی تو،میل بیشتر دارم
ورنه دوست میدارم،سوی تو پریدن را
با تو پرکشیدن را،تا که بال و پر دارم
**
روی هرچه میخواهم، سایهی تو افتادهست
یعنی اینکه یک سودا با هزار سر دارم
سیر انفس و آفاق، نیست جز تماشایت
جاودانه باد این سیر، تا سر سفر دارم
چون تو میکنی یاری، فتح با من است، آری
ز اهتزاز گیسویت، بیرق ظفر دارم
ای ترانهی شیرین در ترنم شعرم
تا نوازمت در خود، نِی نه، نیشکر دارم
#حسين_منزوی.
اینکه گاه میخواهم، کز تو دست بردارم
حرف سردمهری نیست، مشکلی دگر دارم
با تو عشق میورزم ای پریچه و خود نیز
از حضور این دره در میان خبر دارم
عشق من! اگر تقویم، بیست سال پس میرفت
میشد این مزاحم را، از میانه بردارم
مشکلم بهار توست، در خزان من، آری
آنچه پیش رو داری،من به پشت سر دارم...
ورنه خوب میدانی ـ بیتوقف و جاری ـ
دم به دم به سوی تو،میل بیشتر دارم
ورنه دوست میدارم،سوی تو پریدن را
با تو پرکشیدن را،تا که بال و پر دارم
**
روی هرچه میخواهم، سایهی تو افتادهست
یعنی اینکه یک سودا با هزار سر دارم
سیر انفس و آفاق، نیست جز تماشایت
جاودانه باد این سیر، تا سر سفر دارم
چون تو میکنی یاری، فتح با من است، آری
ز اهتزاز گیسویت، بیرق ظفر دارم
ای ترانهی شیرین در ترنم شعرم
تا نوازمت در خود، نِی نه، نیشکر دارم
#حسين_منزوی.
@asheghanehaye_fatima
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک، بگسلم
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاین سان کشد بهسوی تو، منزل به منزلم
کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم
با اسم اعظمی که بجز رمز عشق نیست
بیرون کش از شکنجهی این چاه بابلم
بعد از بهارها و خزانها، تو بودهای
ای میوه بهشتی از این باغ، حاصلم
تو آفتاب و من چو گل آفتاب گرد
چشمم به هر کجاست، تویی در مقابلم
دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو رساند به ساحلم
شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاری تو «خواجه» مشکلم
«با شیر اندرون شد و با جان به در شود
عشق تو در وجودم و مهر تو از دلم»
#حسين_منزوی
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک، بگسلم
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاین سان کشد بهسوی تو، منزل به منزلم
کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم
با اسم اعظمی که بجز رمز عشق نیست
بیرون کش از شکنجهی این چاه بابلم
بعد از بهارها و خزانها، تو بودهای
ای میوه بهشتی از این باغ، حاصلم
تو آفتاب و من چو گل آفتاب گرد
چشمم به هر کجاست، تویی در مقابلم
دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو رساند به ساحلم
شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاری تو «خواجه» مشکلم
«با شیر اندرون شد و با جان به در شود
عشق تو در وجودم و مهر تو از دلم»
#حسين_منزوی
Sowdaye Man "BaranHits.Ir"
Mohsen Namjoo
"سوداي من"
معشوق من! سوداي من آيا به سر داري
وز حال و روز من هنوز آيا خبر داري؟
با من خيالت همره است امشب
وز حال و روز من ــ اگر تو نيستي ــ او آگه است امشب
خواننده: #محسن_نامجو
شعر: #حسين_منزوی
آلبوم: #سوداي_من
@asheghanehaye_fatima
معشوق من! سوداي من آيا به سر داري
وز حال و روز من هنوز آيا خبر داري؟
با من خيالت همره است امشب
وز حال و روز من ــ اگر تو نيستي ــ او آگه است امشب
خواننده: #محسن_نامجو
شعر: #حسين_منزوی
آلبوم: #سوداي_من
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام ای خط زده کابوس هایم را طلوعِ تو
از آفاقِ پُر از آشوبِ خواب من ، سلام ای عشق
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
از آفاقِ پُر از آشوبِ خواب من ، سلام ای عشق
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با تو ترسم به جنونم
بكشد كار ای يار!
من كه در عشق چنين شيفته وارم بی تو...
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
بكشد كار ای يار!
من كه در عشق چنين شيفته وارم بی تو...
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
می توانی آنقدر خسته باشی
که خواب را
که کابوس را
حتي مرگ را، پس بزنی؟
جهان جوابم کرده است
اتاق از هرای ديوان و هراس کرکسان آکنده است
چراغ را خاموش نکن می ترسم
زمزمه را نکش می ترسم
"آه
که اگر امشب
تنها همين امشب
صبحی داشته باشد
ديگر جهان هميشه آفتابی خواهد بود.."
#حسين_منزوی
می توانی آنقدر خسته باشی
که خواب را
که کابوس را
حتي مرگ را، پس بزنی؟
جهان جوابم کرده است
اتاق از هرای ديوان و هراس کرکسان آکنده است
چراغ را خاموش نکن می ترسم
زمزمه را نکش می ترسم
"آه
که اگر امشب
تنها همين امشب
صبحی داشته باشد
ديگر جهان هميشه آفتابی خواهد بود.."
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
چگونه مرگ بفرسایدت؟ مگر تو تنی؟
تو جان خالصی و تا همیشه جان تازه است
چگونه خون تو پامال ماه و سال شود؟
که چون بهار رسد، خون ارغوان تازه است
همیشه در دلم از حسرت تو کولاکی است
که مثل برف دی و باد مهرگان تازه است
#حسين_منزوی
چگونه مرگ بفرسایدت؟ مگر تو تنی؟
تو جان خالصی و تا همیشه جان تازه است
چگونه خون تو پامال ماه و سال شود؟
که چون بهار رسد، خون ارغوان تازه است
همیشه در دلم از حسرت تو کولاکی است
که مثل برف دی و باد مهرگان تازه است
#حسين_منزوی
هر که از ساقیِ عشق ِ تو
چو من باده گرفت ،
بی خود و
بی خرد و
بی خبر
وحیران شد
#عطار
مستم نتوانست کند غیر تو، بگذار
صد باده به جوش آيد و صدبار بکوشد
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
چو من باده گرفت ،
بی خود و
بی خرد و
بی خبر
وحیران شد
#عطار
مستم نتوانست کند غیر تو، بگذار
صد باده به جوش آيد و صدبار بکوشد
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم
گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس
پرده در پرده همه خنیاگر عشق توام
شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima
گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس
پرده در پرده همه خنیاگر عشق توام
شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس
#حسين_منزوی
@asheghanehaye_fatima