عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

گیر کرده ام در بن بست عاشقانه ای که
نه می شود رفت و
نه می شود برگشت
کاش معجزه ای رخ می داد
من
پرنده ای می شدم
که پرواز کنم
به سوی پنجره ی خانه تو
وَ
نگاهت قفسی می شد
که مرا اسیر کند
برای همیشه...


#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima

من تمام شدم

با چمدانی که

نفس هایم را برد...


#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima


زندان هم

کاخ آرزو می شود
وقتی کسی

تورا

در خیالش حبس کرده است.

#مجید_وادی
زندان هم
کاخ آرزو می شود
وقتی کسی تورا
در خیالش حبس کرده است.

#مجید_وادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


شبها

به بهانه ی کدام اتفاق

به خوابم می آیی

که پشت پلکهایم

سرخ ِ قدم های تو می شود،

به وقت بیداری...

#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima


بگو کدام سمت دنیا بیایم!!!
حالا که نسیم
روی بازوی آسمان خواب رفته است.

از خمیازه ی شب
به باور هزار گرگ دندان تیز کرده رسیدم،
بگو به گهواره ی کدام چاه خوابیده ای؟
_چه آرام خوابیده ای
چه سراسیمه بیدارم.

من زلیخا ندیده ی دربار فراقم
که واژه ها را در بلوغِ احساس و عاطفه
زنده به گور کردم.
تو مشرقی ترین طلوعی
در آستانه ی قتل شعر.

من از شب
آرزوی دیدار داشتم
به شفای تاریکی رسیدم،
رفتنت به اشتیاق کدام ستاره بود؟

به عطسه نابهنگام کلام باید گریست
به تلنگر سفیدی مو باید خندید
وقتی
دوری تورا فقط آینه می فهمد.

با خودم هزاران طفل، آرزو به دنیا آوردم
وَ هزاران طفلِ ناشتا، گریه کنان می برم.


وقتِ رفتن رسید،
راز عشق را با کلام صریح
با مشقّت و درد
با مغربی ترین غروب
به روی آسمان نوشته ام.

وَ حالا هر کسی که از کلمه رفتن
چیزی بداند
به مراسم یادبودِ واژه های سقط شده
دعوت است...



#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima


آن دستِ خواهشی که در
بی حوصله گی نگاهم بلند شد،
دیگر نمی بینم!!!
آن صدای آشنا،
آن فریادِ امید که سینه ی باد را شکافت،
دیگر نمی شنوم!!!
بارِ سکوتی که روی دوش من
نفس دوانیده
جای دست های گرم تو بود.
این شانه ی سرخِ انتظار
بر خنجر دیوار،
چه بی قرار،هنوز هم لمیده است.
آنقدر لبريزم از تو
که شوق بودنت
از گوشه ی چشمم می چکد.

داشتنت رویاست
و این رویا چه زیباست
خوشحالم...
چون تورا
جایی میان خاطرات یک روز خوب،
هر روز می بوسم.
تو از من دور شدی،
از باورم هنوز نه...
راستی!!!
حالا که می روی
ماه را زیر بغل بگذارو ستاره ها را
یکی یکی خاموش کن.
بعد از تو
دیگر از روشنی سخن نمی گویم،
بعد از تو
به تاریکی مطلق پناه خواهم برد.

و امیدوار باشم که
سو سوی واژه هایم را
از پشت ابرها ی سیاه
به شفای باران برسانم....

#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima

آن دستِ خواهشی که در
بی حوصله گی نگاهم بلند شد،
دیگر نمی بینم!!!
آن صدای آشنا،
آن فریادِ امید که سینه ی باد را شکافت،
دیگر نمی شنوم!!!
بارِ سکوتی که روی دوش من
نفس دوانیده
جای دست های گرم تو بود.
این شانه ی سرخِ انتظار
بر خنجر دیوار،
چه بی قرار،هنوز هم لمیده است.
آنقدر لبريزم از تو
که شوق بودنت
از گوشه ی چشمم می چکد.

داشتنت رویاست
و این رویا چه زیباست
خوشحالم...
چون تورا
جایی میان خاطرات یک روز خوب،
هر روز می بوسم.
تو از من دور شدی،
از باورم هنوز نه...
راستی!!!
حالا که می روی
ماه را زیر بغل بگذارو ستاره ها را
یکی یکی خاموش کن.
بعد از تو
دیگر از روشنی سخن نمی گویم،
بعد از تو
به تاریکی مطلق پناه خواهم برد.

و امیدوار باشم که
سو سوی واژه هایم را
از پشت ابرها ی سیاه
به شفای باران برسانم....

#مجید_وادی
🍀
و من هم
#جهانم‌را‌در‌آغوش‌گرم‌تو
خلاصه می کنم
آنجا که هنگام خواب
روی بازوی راستت غروب می کنم
و صبح
روی بازوی چپ من طلوع می کنی


#مجید_وادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




کجای رسیدنی؟
که نام تو
رمز عبور زبان است به دهان قفلم
من از نگاه خورشید پَر و بالی ساخته ام
برای پرواز
کجای رسیدنی؟
که من اینگونه
پرواز را آسان معنا می کنم برای پرندگان
آستینِ انتظار را پایین کشیده ام
اشتیاق دیدنت
دست و پا می زند در چشم هایم.
-بیتابم...
کجای رسیدنی؟
که من اینگونه سَر می روم از خویش



#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima



من تو را
به هر زبانی که
ترجمه کردم
عشق شدی . . .


#مجید_وادی
@asheghanehaye_fatima



دوست دارم عاشق باشم؛
عاشقِ خیزِ آفتاب
از پشت پنجره;
عاشقِ هوای خوبِ اول صبح
با بوی یاس و صدای جیک جیک گنجشک ها.
عاشقِ ردی از تو
روی تقویمِ تشنه ی تابستان.
دوست دارم تو باشی;
من از روز اول دوست داشتن بگویم,
مثل کودک تازه راه افتاده
کلمات هی بیفتند روی زمین,
من دستشان را بگیرم
بگذارم روی خط ...
خوب ببین.
هر زخم روی این شعر
جای بوسه هایی ست که هرگز به گونه ی التهاب تنهاییت نزده ام.


#مجید_وادی
#هوای_امروز_را_‌بیشتر_دوست_دارم
.

همین صبحِ خوبِ بهار شاهد است !
نَه تو
از سلامِ آهسته‌ی خورشید برایم خبر آوردی
نَه من توانستم
از شاخه های پُر بارِ آسمان
نوبرانه‌ای بچینم ...


شاید تو خواب مانده‌ای
و من
دلواپسِ سؤالِ مکررِ بارانم
دلواپسِ خنده‌های پژمرده‌ی باغ
دلواپسِ کم شدنِ علاقه
برای قدم زدن
در تاریکیِ پُر اضطراب
و شفایِ بوسه ...


حالا کمی خسته‌ام
باید بخوابم ؛


بیدار که شدی ...
کلید زیرِ اولین اَبرِ اردیبهشت است
وَ عشق ؛
در خیابانی
همین حوالیِ خانه‌ی من

منتظرم ...
بیا که برویم از توشه‌ی بهار
سهمِ خوشبختیمان را برداریم ...

زندگی
همین دلهره‌ی لای انگشتانِ ماست ...



#مجید_وادی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

تلاشم را کردم
تا
کسی بو نَبَرد از نبودنت
اما در ذهن من
کلاغی آشیانه کرده
که هر روز آشفتگی ام را در شهر
جار می زند


#مجید_وادی
Ey Kash
Farzad Farzin
.


کاش
اول
دوست داشتن می آموختیم
بعد به دنیا می آمدیم...



#مجید_وادی
#فرزاد_فرزین
ای کاش

@asheghanehaye_fatima