عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اين‌همه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره

به اينكه تو رو داشتم قانعم
به مرگی كه شايد بياد دلخوشم
می‌كوبم سرم رو به كابوس‌هام
خودم رو دارم توو خودم می‌كشم

يه خوابه فقط توی بی‌خوابيام
يه اسمه فقط رو لب خونی‌ام
نمی‌ترسم از حكم حبس ابد
منی كه توو چشمات زندونی‌ام

منو توی زنجير موهات ببند
كه ديوونه می‌شم توو اين رابطه
صدای زمين و زمان توو سرم
ولی اون كه عاشق‌تره ساكته

بزن با تبر تا خلاصم كني
غروری توو اين سرو افتاده نيست
منو رد كن از بغض ديوارها
گذشتن از اين روزها ساده نيست

دلت رو به چی خوش كنم توو قفس
كه فردا از امروز من بدتره
كه گاهی دلت موندگاره ولی
سفر آدمو با خودش می‌بره

نمی‌تونه اين مرد شادی كنه
نمی‌تونه كه مثل مردم بشه
خداحافظی می‌كنه با خودش
می‌خواد كه بره تا ابد گم بشه




#سید_مهدی_موسوی


حس ڪن مـــرا
در دوستــت دارمِ در گوشت ...

#سید_مهدی_موسوی

@asheghanehaye_fatima

🍂🍁🍂🍁
@asheghanehaye_fatima




حس کن مرا؛
که دست برده داخل گیست.
حس کن مرا؛
بر لکه های بالش خیست.
حس کن مرا؛
در «دوستت دارم» در ِ گوشت.
حس کن مرا؛
در شیطنت هایم در آغوشت!

حس کن مـــــرا؛
در آخریـــن سطر از تشنج هام…
حس کن مرا؛
حس کن مرا... که مثل تو تنهام!

حس کن مرا و ذوب شو در داغی دستم
بگذار تا دنیا بداند «هستی» و «هستم»

#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima




از یاد برده ام همه چی را به غیر تو
اسمت طلسم ماندن، وقتِ فرار بود
من در کدام صفحه ی تاریخ دیدمت؟!
پاییز بود... گرچه یقینا بهار بود!...

#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima



به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اين‌همه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره

به اينكه تو رو داشتم قانعم
به مرگی كه شايد بياد دلخوشم
می‌كوبم سرم رو به كابوس‌هام
خودم رو دارم توو خودم می‌كشم

يه خوابه فقط توی بی‌خوابيام
يه اسمه فقط رو لب خونی‌ام
نمی‌ترسم از حكم حبس ابد
منی كه توو چشمات زندونی‌ام

منو توی زنجير موهات ببند
كه ديوونه می‌شم توو اين رابطه
صدای زمين و زمان توو سرم
ولی اون كه عاشق‌تره ساكته

بزن با تبر تا خلاصم كني
غروری توو اين سرو افتاده نيست
منو رد كن از بغض ديوارها
گذشتن از اين روزها ساده نيست

دلت رو به چی خوش كنم توو قفس
كه فردا از امروز من بدتره
كه گاهی دلت موندگاره ولی
سفر آدمو با خودش می‌بره

نمی‌تونه اين مرد شادی كنه
نمی‌تونه كه مثل مردم بشه
خداحافظی می‌كنه با خودش
می‌خواد كه بره تا ابد گم بشه




#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima




شماره ات خاموش است، مثل برق اتاق
صدای هق هق یک زن !
نشسته بر تخت است...

که قول داده ای و داده ام، قوی باشیم
که قول داده ای و داده ام...
ولی سخت است!



#سید_مهدی_موسوی


‏جهانِ من
آغوشی‌ست
قدِ ما دو نفر

#سید_مهدی_موسوی


@asheghanehaye_fatima
در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم
بغلم می‌کنی و در بغلت می‌سوزم

قرص ماه منی و حل شده‌ای در آبم
بغلم می‌کنی و در بغلت می‌خوابم



#سید_مهدی_موسوی



@asheghanehaye_fatima
از روزهای قبل تو غمگینم
از گریه‌های بعد تو آگاهم
این قهوه، سرکشیدنِ تلخی‌هاست
فالِ مرا نگیر! نمی‌خواهم!...

#سید_مهدی_موسوی


@asheghanehaye_fatima
مثل یک عقربه اسیر زمان،
توی تکرار ِ در پس عادت!

خسته ام مثل بچّه از بازی
کاش یک شب بخوابد این ساعت...


#سید_مهدی_موسوی
📌

مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!

که گریه های من از شب بزرگتر شده است..


#سید_مهدی_موسوی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


.
نوشتم که از بغض خالی بشم
که خون دلم، توی خودکار بود
درو باز کردم به تنهاییام
که پشت ِ در ِ خونه، دیوار بود!
 
سر ِ کوه رفتم که خورشید رو
بیارم به رؤیای شهر سیاه
جنازه ش توی خواب، یخ بسته بود
نشستم به گریه پس از چند ماه
 
کشیدم توو هر کوچه عکس تو رو
که این شهر غمگینو عاشق کنم
دویدم به سمت زنی که نبود
که رو شونه ی باد، هق هق کنم
 
به سمت جهان باز شد پنجره
بپیچه توی خونه، کابوس و دود
به در زل زدم مثل دیوونه ها
به جز گریه هیچ کس به یادم نبود
 
کدوم دیو دزدید خواب منو؟
کدوم کوه یخ، دستمو سرد کرد؟
کدوم زن به من جرأت عشق داد؟
کدوم گریه آخر منو مرد کرد؟
 
کدوم چوبه ی دار، توو مغزمه
 که قایم شدن پشت من مشت هام!
خودم رو کجای خودم کشته ام
که خونی شده کلّ انگشت هام
 
توو این روزهای بد ِ لعنتی
امیدم به رؤیای عشقه هنوز
که خورشید پا می شه از خواب مرگ
که می ریزه دیوار حتماً یه روز...

#سید_مهدی_موسوی
از کتاب: با موش‌ها
می‌چسبمت
مثلِ
لب سیگار در مستی
ثابت بکن: هستم
که من ثابت کنم: هستی

#سید_مهدی_موسوی
-کنار تخت ؛
کسی نیست وقت بی تابی…
چه مانده است ؟!
به جز صبر و گریه کردن ها…
کنار مبل ،
کسی نیست وقتِ دیدنِ فیلم
کنار پنجره ؛
سیگار می کشم تنها…

کسی نمانده ،
که از پشتِ من بیاغوشد!
تمام خستگی ام را از آشپزخانه…

کسی نمانده !
که در کوچه ها قدم بزنیم…
برای خواندن آوازهای دیوانه...

#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima



مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!

که گریه های من
از شب بزرگتر شده است



#سید_مهدی_موسوی