شهامت داشته باشیم و دیوانگی کنیم
بی هیچ ملاحظهای!
و هرگز نپرسیم از خود که تا کجا؟
خِرد،
جسدی مومیاییست.
#ژان_کوکتو
ترجمه #هنگامه_هویدا
@asheghanehsye_fatima
بی هیچ ملاحظهای!
و هرگز نپرسیم از خود که تا کجا؟
خِرد،
جسدی مومیاییست.
#ژان_کوکتو
ترجمه #هنگامه_هویدا
@asheghanehsye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دوست نمیدارم به خواب اندر شوم شباهنگام
که چهره ى تو بر شانه ى من است
که در اندیشه ى آن مرگم من که، بارى، خواهد آمد
تا به خوابى جاودانه مان فرو برد.
من بخواهم مُرد،تو بخواهى زیست
و این است آنچه خوابم از دیده میبرد .
این خود آیا هراسى دیگر است؟
روزى که دیگر زیر گوش ِ خویش بنشنوم
نفس تو را و قلب تو را .
شگفتا!
این پرنده ى پُر آزرم که چنین بیخیال برخود خمیده
آشیانه تهى خواهد نهاد
آشیانى که در آن، جسم ما برمیآساید:
جسمى یگانه، با دو جفت پا و دو سر.
خرّمى عظیمى از این دست که سپیده دمان به پایان مىرسد
ادامه میتوانست یافت
تا فرشته اى که وظیفه دارِ بازگشودنِ راه من است
از سنگینى ِ بارِ سرنوشتم بتواند کاست
سبکبالم !
من سبکبالم زیر بار این سرِ پُربارکه به جسم من ماننده است
و به رغم آواز خروس، در پناه من
کور و لال و ناشنوا به جاى میماند.
این سر ِ جداشده اى که به دنیاهاى دیگر سفر کرده است
بدان جایها که قوانینى دیگر حکومت میکند
غوطه ورِ خواب ِ ریشه هاى پُر از عمق
دور از من، در بر من !
آه ! چه مشتاقم
همچنان که چهره ى تو رابا دهان خواب آلودت بر شانه ى خویش دارم
تنفس گلوگاه جانبخشت را تا آستانه ى مرگاز پستانهایت بشنوم !
#ژان_کوکتو
#شاعر_فرانسه
ترجمه :
#احمد_شاملو 🌱
دوست نمیدارم به خواب اندر شوم شباهنگام
که چهره ى تو بر شانه ى من است
که در اندیشه ى آن مرگم من که، بارى، خواهد آمد
تا به خوابى جاودانه مان فرو برد.
من بخواهم مُرد،تو بخواهى زیست
و این است آنچه خوابم از دیده میبرد .
این خود آیا هراسى دیگر است؟
روزى که دیگر زیر گوش ِ خویش بنشنوم
نفس تو را و قلب تو را .
شگفتا!
این پرنده ى پُر آزرم که چنین بیخیال برخود خمیده
آشیانه تهى خواهد نهاد
آشیانى که در آن، جسم ما برمیآساید:
جسمى یگانه، با دو جفت پا و دو سر.
خرّمى عظیمى از این دست که سپیده دمان به پایان مىرسد
ادامه میتوانست یافت
تا فرشته اى که وظیفه دارِ بازگشودنِ راه من است
از سنگینى ِ بارِ سرنوشتم بتواند کاست
سبکبالم !
من سبکبالم زیر بار این سرِ پُربارکه به جسم من ماننده است
و به رغم آواز خروس، در پناه من
کور و لال و ناشنوا به جاى میماند.
این سر ِ جداشده اى که به دنیاهاى دیگر سفر کرده است
بدان جایها که قوانینى دیگر حکومت میکند
غوطه ورِ خواب ِ ریشه هاى پُر از عمق
دور از من، در بر من !
آه ! چه مشتاقم
همچنان که چهره ى تو رابا دهان خواب آلودت بر شانه ى خویش دارم
تنفس گلوگاه جانبخشت را تا آستانه ى مرگاز پستانهایت بشنوم !
#ژان_کوکتو
#شاعر_فرانسه
ترجمه :
#احمد_شاملو 🌱
@asheghanehaye_fatima
صرف فعل
"دوست داشتن"
بسیار سخت است:
گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست
حالش
کاملا اخباری ست
آینده اش
هم شرطی ...
#ژان_کوکتو
#شاعر و
#نویسنده
#فرانسوی
صرف فعل
"دوست داشتن"
بسیار سخت است:
گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست
حالش
کاملا اخباری ست
آینده اش
هم شرطی ...
#ژان_کوکتو
#شاعر و
#نویسنده
#فرانسوی
@asheghanehaye_fatima
دوست نمی دارم به خواب اندر شوم شباهنگام
که چهره ى تو بر شانه ى من است
که در اندیشه ى آن مرگم من که، بارى، خواهد آمد
تا به خوابى جاودانه مان فرو برد.
من بخواهم مُرد. تو بخواهى زیست. و این است آنچه خوابم از دیده می برد.
این خود آیا هراسى دیگر است؟
روزى که دیگر زیر گوش ِ خویش بنشنوم
نفس تو را و قلب تو را.
شگفتا! این پرنده ى پُر آزرم که چنین بى خیال برخود خمیده
آشیانه تهى خواهد نهاد
آشیانى که در آن، جسم ما
بر مى آساید:
جسمى یگانه، با دو جفت پا و دو سر.
خرّمى ِعظیمى از این دست
–که سپیده دمان به پایان میرسد-
ادامه مى توانست یافت
تا فرشته اى که وظیفه دار ِ بازگشودن راه من است
از سنگینى ِبار ِسرنوشتم بتواند کاست...
#ژان_کوکتو
ترجمه:
#احمد_شاملو
دوست نمی دارم به خواب اندر شوم شباهنگام
که چهره ى تو بر شانه ى من است
که در اندیشه ى آن مرگم من که، بارى، خواهد آمد
تا به خوابى جاودانه مان فرو برد.
من بخواهم مُرد. تو بخواهى زیست. و این است آنچه خوابم از دیده می برد.
این خود آیا هراسى دیگر است؟
روزى که دیگر زیر گوش ِ خویش بنشنوم
نفس تو را و قلب تو را.
شگفتا! این پرنده ى پُر آزرم که چنین بى خیال برخود خمیده
آشیانه تهى خواهد نهاد
آشیانى که در آن، جسم ما
بر مى آساید:
جسمى یگانه، با دو جفت پا و دو سر.
خرّمى ِعظیمى از این دست
–که سپیده دمان به پایان میرسد-
ادامه مى توانست یافت
تا فرشته اى که وظیفه دار ِ بازگشودن راه من است
از سنگینى ِبار ِسرنوشتم بتواند کاست...
#ژان_کوکتو
ترجمه:
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
صرف فعل «دوست داشتن» بسیار سخت است
گذشتهاش که به هیچوجه ساده نیست
حالش کاملا اخباریست
آیندهاش هم شرطی
#ژان_کوکتو
صرف فعل «دوست داشتن» بسیار سخت است
گذشتهاش که به هیچوجه ساده نیست
حالش کاملا اخباریست
آیندهاش هم شرطی
#ژان_کوکتو
شهامت داشته باشيم و ديوانگی كنيم!
بی هيچ ملاحظهای؛
و هرگز نپرسيم از خود كه تا كجا ...
خِرد، جسدی موميايی است.
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima
بی هيچ ملاحظهای؛
و هرگز نپرسيم از خود كه تا كجا ...
خِرد، جسدی موميايی است.
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
به دنبال این نبود که بفهمد آیا این عشق دوطرفه است یا نه. فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟
#ژان_کوکتو
📚تومای حقهباز
به دنبال این نبود که بفهمد آیا این عشق دوطرفه است یا نه. فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟
#ژان_کوکتو
📚تومای حقهباز
سَفَر دورِ دنیا
سَفَرے ناچیز است
در برابرِ سَفَرے ڪہ
همراهِ تُو مےرَوَم ...
هر روز بیشتر ،
هر روز اَفزونتَر دوستت دارم !
سقفِ من جایےست
ڪہ تُو زندگے مےڪُنے !
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima☘
سَفَرے ناچیز است
در برابرِ سَفَرے ڪہ
همراهِ تُو مےرَوَم ...
هر روز بیشتر ،
هر روز اَفزونتَر دوستت دارم !
سقفِ من جایےست
ڪہ تُو زندگے مےڪُنے !
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima☘
آه چه مشتاقم
همچنان ڪه چهره ے تو را
با دهان خواب آلودت
بر شانه ے خویش دارم
تنفس گلوگاه جان بخشت را
تا آستانه مرگ
از پستان هایت بنوشم!
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima
همچنان ڪه چهره ے تو را
با دهان خواب آلودت
بر شانه ے خویش دارم
تنفس گلوگاه جان بخشت را
تا آستانه مرگ
از پستان هایت بنوشم!
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima
آیا فکر میکنی به همین سادگی است که برای رهایی از یک زخم، آن را ببندی؟
📖: خون یک شاعر
#ژان_کوکتو
(شاعر، نقاش و فیلمساز فرانسوی)
@asheghanehaye_fatima
آیا فکر میکنی به همین سادگی است که برای رهایی از یک زخم، آن را ببندی؟
📖: خون یک شاعر
#ژان_کوکتو
(شاعر، نقاش و فیلمساز فرانسوی)
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه چه مشتاقم
همچنان که چهره ی تو را
با دهان خواب آلودت
بر شانه ی خویش دارم
تنفس گلوگاه جان بخشت را
تا آستانه مرگ
از پستان هایت بنوشم!
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima
همچنان که چهره ی تو را
با دهان خواب آلودت
بر شانه ی خویش دارم
تنفس گلوگاه جان بخشت را
تا آستانه مرگ
از پستان هایت بنوشم!
#ژان_کوکتو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
صبحِ امروز احساس کردم
که در من جسارتی تازه جان گرفت
و ناگهان در قابِ پنجرهام
حصاری متحرک درخشید .
حصاری که از آسمان به زمین می رفت
مورب ، بی امان و لطیف ...
#ژان_کوکتو
( شاعر فرانسوی )
صبحِ امروز احساس کردم
که در من جسارتی تازه جان گرفت
و ناگهان در قابِ پنجرهام
حصاری متحرک درخشید .
حصاری که از آسمان به زمین می رفت
مورب ، بی امان و لطیف ...
#ژان_کوکتو
( شاعر فرانسوی )