عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



بعد از بـــه نام ایـــزد و تقدیـــم احترام
اکسیژن همیشگی شعر من ، سلام

بـاران غربت اسـت و لغـت هــــای آجری
این بار چندم است که نم داده حرف هام

حیفم  میاید این که  بگویم هوا بـد است
یا این کـــه گم شدم وسط مـردمان خـام

گفتم دوخط برای شما درد ودل کنم
محض  رسیدنم  به  گذرگاه  التیـام

یادش  بخیر فاصله ی  دست هایمان
کم می شد از تولد یک جذبه ی مدام

وقتی که روی پنجره ها رنگ می گرفت
تصویــر مومنانه ی  یک  عشق  بی کلام

یادم نمی رود شب تعیین سرنوشت
دادم بــه دست های شما اختیار تام

چیزی میان خاطره هایم شکفته شد
چیـــزی شبیه بــی تو نمی آورم دوام
*
همسایه ها به پنجره هامان ظنین شدند
و بعـد  لحظـه  لحظـــه رسیدم  بــه اتهام

حالا  تمام فاصله ها  قسمت  مـنند
حالا که فکر می کنم این قدر ناتمام

حالا  که قلب روشن  همسایه های  خوب
در اصل قلب تیره ی گرگی است بی مرام

این قلب های کوچک و مضحک که سال هاست
پیـــوستـه  می تپنـد  بـــــه  امّـید  انتقــــام

دیگـر نمی رسیم  بـــه  درهای  آشتـی
قهر است با من و تو خدا روی پشت بام

از درد خـاص ِعشــق عزیزت کـــه بگذریم
هر شب شکنجه می دهدم دردهای عام
*
اکسیـژن همیشـگی شـعر من ٬  ببخش
سخت است درک این همه تکراری مدام

بـدرود تـــا  تولـد  دیـدارهـای زود
امضا: منی که گم شده‌ام در تو، والسلام

#طاهره_خنیا
@asheghanehay_fatima



عاشق شدیم رفت... از اول!
این هم دلیلِ شعر ِموافق!
پا دادنِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطیِ عاشق!

تُنگ ِدلم، برای تو کوچک...
پک-پک بزرگ شد لب ِسیگار...
سیفون شعر را بکشم، تا
دلپیچه‌های آبیِ خودکار...

وقتی به واژه در نمی‌آیی،
ویراژ روی مغزِ منی... آخ...
هی! موشِ بسته به دم جارو!
دل بسته‌ای به خنده‌ی سوراخ!

می‌خواهم از تو گرم بگیرم
سرمای ذاتیِ تنی‌ام را!
با دست‌های تو بتکانم
اندوه ِپاکدامنی‌ام را!

تکرار ِبوسه، می‌بردم سرخ
تا یادهای با تو فراموش...
می‌ترسم از نفوذ ِریاضی!
از حفظ ِجلد ِچندمِ آغوش...

برگرد، تا تمام نکردم
شب‌های روسپید ِسیا را!
"خوب"م، که انتخاب نکردم
"بد" بودنم به شرط ِبقا را!

سگ نیستم که با تو وفادار!
خر نیستم به یادِ تو قانع!
اسبم، که سرکش است و فراری
رامم نمی‌کنند موانع

تقویم، فصل‌های گذشته...
تاریخ، میوه‌های نچیده...
تقویم، جمعه‌ی کسل از نو...
با شش هَووی رنگ‌پریده...

تاریخ انقضای تو اینجاست!
روی رگم که خون زده بیرون!
ترکیب خون و خنده و خلسه...
از بسترم "جنون" زده بیرون

من زنده‌ام هنوز و دوباره
خون، جاریِ رگا-رگم از نو!
آیینه و دهن کجی و آآآآآه...
تنهاییِ پدرسگم از نو!

از تو مرا امید ِشفا نیست
شاید امامـزاده‌ی بعدی
من زنده‌ام که دوست بدارم...
لطفا حرامزاده‌ی بعدی!




#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima



ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺗﻮﯼ ﺑﺴﺘﺮ ﺳﯿﻼﺑﻬﺎﯼ ﺷﻮﺭ .. ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺻﺮﺍﻓﺖ
ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﮐﻤﻨﺪ
ﺑﺎ ﺩﺭﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﯿﺎﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ
ﯾﺎﻟﺶ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﺬﺭ ﺗﯿﻐﻬﺎﯼ ﺟﺒﺮ .. ﻗﻠﺒﺶ ﭘﮑﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻮﮎ ﭼﺎﻗﻮﯼ
ﺯﻥ ﺧﻮﺭﯼ !
ﮐﻮﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﭙﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ .. ﮔﺮﭼﻪ ﮐﭙﻪ ﯼ
ﺷﯿﺸﻪ ﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﺰﻧﺪ
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺯﺧﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻤﮑﻼﺥ ﺑﺮ ﺟﮕﺮ .. ﺍﺯ ﺳﯿﺦ ﺩﺍﻍ ﺗﻮﯼ ﺩﻭ ﺗﺎ
ﭼﺸﻢ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺵ ..
ﺍﺯ ﻏﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﺑﺪﺧﯿﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ .. ﺍﺯ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ
ﺷﻮﺭﺕ ﺭﻭﯼ ﺑﻨﺪ !
ﺍﺯ ﺗﺮﺳﻬﺎ .. ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﮔﺴﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﯼ ﺑﺎﺧﺘﻪ
ﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﺴﺮﯼ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭼﺮﮎ ﺍﺯ ﺷﺮﺡ ﺷﺮﺣﻪ ﺷﺮﺣﻪ
ﺷﺪﻧﻬﺎﯼ ﺑﻨﺪ ﺑﻨﺪ
ﺭﻧﺞ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﭘﺸﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻫﺎ .. ﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﭼﺎﻗﻮﺑﺎ ﺷﺐ
ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ
ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ ﮔﺮﻡ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ .. ﭘﺎﺷﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﭼﮑﺎﭼﺎﮎ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ
ﺩﺭﻣﻦ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ .. ﺩﺭ ﻣﻦ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺷﺐ ﭘﻠﻨﮓ
ﺩﺭﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺯﻧﺎ .. ﺩﺭﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﺎ
ﺩﺍﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ
ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﻦ ﺑﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ .. ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ
ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﺗﻨﻢ
ﺟﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ .. ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺰﻥ ! ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ ! ﻫﻤﻪ
ﯼ ﺯﺧﻤﻬﺎﺕ ﭼﻨﺪ ؟



#طاهره_خنیا
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ِ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﻣﺜﻞ ِ ﺷﺎﺗﻮﺕ ﺩﺭ ﺩﻫﻦ ﺑﻮﺩﻥ



ﺗﻒ ﺷﺪﻥ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﻧﻮ
ﺧﯿﺲ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺷﮑﻦ ﺷﮑﻦ ﺑﻮﺩﻥ



ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ِ ﺟﻨﺴﯿﺖ
ﻗﺎﻧﻊ ِ ﺷﺎﺥ ِ ﮐﺮﮔﺪﻥ ﺑﻮﺩﻥ



ﺗﻦ ِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ِ ﺭﻭﺡ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ
ﺭﻭﺡ ِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ِ ﺑﯽ ﺑﺪﻥ ﺑﻮﺩﻥ



ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻋﺠﺰِ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ..
ﻣﺘﺎٔﺳﻒ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻥ



ﺳﻤﺖ ِ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻬﻤﺖ - ﺯﺍ ،
ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﭘﻬﻦ ِ ﺳﻮ ﺀ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ



ﻣﺎﻫﯽ ِ ﺳﺮﺥ ِ ﺑﺎﺗﻼﻕ ﺷﺪﻥ
ﺗﺎ ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ، ﺩﺭ ﻟﺠﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..



ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻗﻼﺏ ..
ﺑﺎ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..



ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﻃﻌﻤﻪ ﯼ ﺑﻌﺪﯼ ِ ﮐﻔﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..



ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ " ﺧﻮ ﮐﺮﺩﻥ
ﺳﻬﻢ ِ ﺁﻏﻮﺵ ِ ﮔﻮﺭﮐﻦ ﺑﻮﺩﻥ ...

#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima





خنده بخیه است
بوسه بخیه است
فراموشی بخیه است
مهربانی بخیه است
آدم بی‌بخیـه متلاشی می‌شود
آدم، زخم است



#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima




عاشق شدیم رفت... از اول!
این هم دلیلِ شعر ِموافق!
پا دادنِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطیِ عاشق!

تُنگ ِدلم، برای تو کوچک...
پک-پک بزرگ شد لب ِسیگار...
سیفون شعر را بکشم، تا
دلپیچه‌های آبیِ خودکار...

وقتی به واژه در نمی‌آیی،
ویراژ روی مغزِ منی... آخ...
هی! موشِ بسته به دم جارو!
دل بسته‌ای به خنده‌ی سوراخ!

می‌خواهم از تو گرم بگیرم
سرمای ذاتیِ تنی‌ام را!
با دست‌های تو بتکانم
اندوه ِپاکدامنی‌ام را!

تکرار ِبوسه، می‌بردم سرخ
تا یادهای با تو فراموش...
می‌ترسم از نفوذ ِریاضی!
از حفظ ِجلد ِچندمِ آغوش...

برگرد، تا تمام نکردم
شب‌های روسپید ِسیا را!
"خوب"م، که انتخاب نکردم
"بد" بودنم به شرط ِبقا را!

سگ نیستم که با تو وفادار!
خر نیستم به یادِ تو قانع!
اسبم، که سرکش است و فراری
رامم نمی‌کنند موانع

تقویم، فصل‌های گذشته...
تاریخ، میوه‌های نچیده...
تقویم، جمعه‌ی کسل از نو...
با شش هَووی رنگ‌پریده...

تاریخ انقضای تو اینجاست!
روی رگم که خون زده بیرون!
ترکیب خون و خنده و خلسه...
از بسترم "جنون" زده بیرون

من زنده‌ام هنوز و دوباره
خون، جاریِ رگا-رگم از نو!
آیینه و دهن کجی و آآآآآه...
تنهاییِ پدرسگم از نو!

از تو مرا امید ِشفا نیست
شاید امامـزاده‌ی بعدی
من زنده‌ام که دوست بدارم...
لطفا حرامزاده‌ی بعدی!

#طاهره_خنیا
در استحاله ی عشقی که سعی ِ هورمونهاست،

مرابغل کن و بگذار از تو دل بکنم...

#طاهره_خنیا

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از هر طرف دستی به خاطر خواهی ام پل زد
از هر طرف چندین بغل وا شد به تسکینم

بیت المقدس بود قلبی که در آن بودی
اشغال شد بی جنگ و خونریزی فلسطینم

#طاهره_خنیا

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم
این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است 
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند

یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد 
دادش به تو که نصف کنی با من و چه بد
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا 
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هرکس که گر گرفته در آغوش گرم تو 
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن،تو که شاعر نمی شوی
خامم که عاشقت شده ام، نه!بگو بله
از او که پای خوب و بدت ایستاده است 
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاق های تو
بی زحمت چمن به تو آورده ا م پناه 
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند


#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima



نباید از تو بمیرم که هستت از من نیست
به کاسه‌ی "چه کنم" فکر می‌کنم و به تو
جنون‌ و معجزه‌ی‌ مشت ‌مشت قرص نجات
بـه تلـخیِ دهنـم فکــر می کـنم و به تـو

#طاهره_خنیا