من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام
گاهی ز دل بود گله، گاهی ز دیدهام
من هر چه دیدهام ز دل و دیدهام کنون
از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز
او را گناه نیست، منش برکشیدهام
اول کسی که ریخته است آب روی من
اشک است کش به خون جگر پروریدهام
عمری بدان امید که روزی رسم به کام
سودای خام پختهام و نا رسیدهام
تا مهر ماه چهره تو در دلم نشست
از مهر و ماه مهر بکلی بریدهام
عشقت به جان خریدم و قصدم به جان کند
بر جان خویش دشمن جان را گزیدهام
بازا که در غم تو به بازار عاشقان
جان را بداده و غم عشقت خریدهام
شیدا صفت شراب غمت خوردهام بسی
لیکن ز باغ وصل تو یک گل نچیدهام
گویند بوی زلف تو جان تازه میکند
سلمان قبول کن که من از جان شنیدهام
#سلمان_ساوجی
@asheghanehaye_fatima
گاهی ز دل بود گله، گاهی ز دیدهام
من هر چه دیدهام ز دل و دیدهام کنون
از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز
او را گناه نیست، منش برکشیدهام
اول کسی که ریخته است آب روی من
اشک است کش به خون جگر پروریدهام
عمری بدان امید که روزی رسم به کام
سودای خام پختهام و نا رسیدهام
تا مهر ماه چهره تو در دلم نشست
از مهر و ماه مهر بکلی بریدهام
عشقت به جان خریدم و قصدم به جان کند
بر جان خویش دشمن جان را گزیدهام
بازا که در غم تو به بازار عاشقان
جان را بداده و غم عشقت خریدهام
شیدا صفت شراب غمت خوردهام بسی
لیکن ز باغ وصل تو یک گل نچیدهام
گویند بوی زلف تو جان تازه میکند
سلمان قبول کن که من از جان شنیدهام
#سلمان_ساوجی
@asheghanehaye_fatima
Dar Kooye Eshgh - NasleMusic.Com
Alireza Ghorbani - NasleMusic.Com
#علیرضا_قربانی
#گروه_شمس
بر سماع تنبور
در کوی عشق
شعر #سلمان_ساوجی
ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
@asheghanehaye_fatima
#گروه_شمس
بر سماع تنبور
در کوی عشق
شعر #سلمان_ساوجی
ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
@asheghanehaye_fatima
مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید
که در برابر روی تو روی بنماید
چو شانه دست به دندان اگر برم شاید
که شانه در سر زلف تو دست می ساید
لطیفه ایست دهان تو تا که دریابد
دقیقه ایست میان تو تا که بگشاید
عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود
سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید
سر مراز سعادت به دولت عشقت
جز آستان درت هیچ در نمی باید
عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند
کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
که در برابر روی تو روی بنماید
چو شانه دست به دندان اگر برم شاید
که شانه در سر زلف تو دست می ساید
لطیفه ایست دهان تو تا که دریابد
دقیقه ایست میان تو تا که بگشاید
عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود
سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید
سر مراز سعادت به دولت عشقت
جز آستان درت هیچ در نمی باید
عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند
کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
از رنگ بیاض رویت ای رشک قمر
وز عکس گل جمالت ای غیرت خور
مشاطه آفتاب بر روی افق
سرخاب و سپیداب کشد شام و سحر
#سلمان_ساوجی
جمشید و خورشید
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
وز عکس گل جمالت ای غیرت خور
مشاطه آفتاب بر روی افق
سرخاب و سپیداب کشد شام و سحر
#سلمان_ساوجی
جمشید و خورشید
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی
مرا صبح وصال او، نمیگردد شبی روزی
نسیم صبح پیغامی به خورشیدی رسان از ما
که با یاد جمال او، شب ما میکند روزی
بجز از سایه سروش، مبادم هیچ سرسبزی!
بجز بر خاتم لعلش، مبادم هیچ فیروزی
ز مجلس شمع را ساقی، ببر در گوشهای بنشان
که امشب ماه خواهد کرد، ما را مجلس افروزی
بسوز و گریه چون شمع ار نخواهی گشت در هجران
به یکدم میتوان کشتن، مرا چندین چه میسوزی؟
اگر زخمی زنی بر من، چنانم بر دل آید خوش
که بر گل در سحرگاهان، نسیم باد نوروزی
قبای عمر کوتاهست، بر بالای امیدم
مگر باز آیی و وصلی، شبی بر دامنم دوزی
چه خواهی کرد ای سلمان، به هجران صرف شد عمرت
مگر وصلش بدست آری، وزان عمری تو اندوزی
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مرا صبح وصال او، نمیگردد شبی روزی
نسیم صبح پیغامی به خورشیدی رسان از ما
که با یاد جمال او، شب ما میکند روزی
بجز از سایه سروش، مبادم هیچ سرسبزی!
بجز بر خاتم لعلش، مبادم هیچ فیروزی
ز مجلس شمع را ساقی، ببر در گوشهای بنشان
که امشب ماه خواهد کرد، ما را مجلس افروزی
بسوز و گریه چون شمع ار نخواهی گشت در هجران
به یکدم میتوان کشتن، مرا چندین چه میسوزی؟
اگر زخمی زنی بر من، چنانم بر دل آید خوش
که بر گل در سحرگاهان، نسیم باد نوروزی
قبای عمر کوتاهست، بر بالای امیدم
مگر باز آیی و وصلی، شبی بر دامنم دوزی
چه خواهی کرد ای سلمان، به هجران صرف شد عمرت
مگر وصلش بدست آری، وزان عمری تو اندوزی
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست
راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست
چشم سرمست تو را عین بلا میبینم
لیکن ابروی تو چیزی است که در بالای بلاست
سرو میخواست که با قد تو همسایه بود
سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست
تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت
مشکل این است که انگشتریت نا پیداست
بخت برگشته من رفته چو چشمت در خواب
کار آشفتهام افتاده چو زلفت در پاست
روی بنما به من ای آینه حسن و جمال
که جمال تو ز آینه دل زنگ زد است
هست مشاطه باغ از رخ و قد تو خجل
که چمن را به گل و لاله و شمشاد آراست
شب ز سودای تو بر سینه سیمین صباح
هر سحر پیرهن شعر سیه کرده قباست
از بقای ابدی باد بقای قد تو
که بقا خود به خود وجود تو مزین، چو قباست
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست
چشم سرمست تو را عین بلا میبینم
لیکن ابروی تو چیزی است که در بالای بلاست
سرو میخواست که با قد تو همسایه بود
سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست
تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت
مشکل این است که انگشتریت نا پیداست
بخت برگشته من رفته چو چشمت در خواب
کار آشفتهام افتاده چو زلفت در پاست
روی بنما به من ای آینه حسن و جمال
که جمال تو ز آینه دل زنگ زد است
هست مشاطه باغ از رخ و قد تو خجل
که چمن را به گل و لاله و شمشاد آراست
شب ز سودای تو بر سینه سیمین صباح
هر سحر پیرهن شعر سیه کرده قباست
از بقای ابدی باد بقای قد تو
که بقا خود به خود وجود تو مزین، چو قباست
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مصور ازل از روح، صورتی میخواست
مثال قد تو را برکشید و آمدراست
بنفشه سنبل زلفت به خواب دید شبی
علی الصباح پریشان و سرگران برخاست
همه خیال سر زلف بار میبندم
شب دراز و برانم که سر به سر سوداست
خیال سرو بلندت در آب میجویم
زهی لطیف خیالی که در تصور ماست
به ناز اگر بخرامد درخت قامت تو
ز جای خود برود سرو، اگرچه پابرجاست
چو نیم مرده چراغی است آتشین، جانم
که در هوای تو بر رهگذر باد صباست
هر آن نظری که نه در روی توست، عین خطاست
هر آن نفس که نه بر یاد توست، باد هواست
رخ تو چشمه مهرست و گرد چشمه مهر
دمیده سبزه خطت، مثال مهر گیاست
به مردهای که رسد مژده عنایت تو
چو غنچه در کفنش آرزوی نشو و نماست
ز چین ابروی خوبت به چشم خسرو چین
فضای عرصه چین تنگتر ز چین قباست
ز اشتیاق سمش رفته نعل در آتش
شکال از آرزوی دست بوس او برپاست
تنم بکاست از این غم چو شمع و نیست عجب
که سینه همدم سوز است و دیده جفت بکاست
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مثال قد تو را برکشید و آمدراست
بنفشه سنبل زلفت به خواب دید شبی
علی الصباح پریشان و سرگران برخاست
همه خیال سر زلف بار میبندم
شب دراز و برانم که سر به سر سوداست
خیال سرو بلندت در آب میجویم
زهی لطیف خیالی که در تصور ماست
به ناز اگر بخرامد درخت قامت تو
ز جای خود برود سرو، اگرچه پابرجاست
چو نیم مرده چراغی است آتشین، جانم
که در هوای تو بر رهگذر باد صباست
هر آن نظری که نه در روی توست، عین خطاست
هر آن نفس که نه بر یاد توست، باد هواست
رخ تو چشمه مهرست و گرد چشمه مهر
دمیده سبزه خطت، مثال مهر گیاست
به مردهای که رسد مژده عنایت تو
چو غنچه در کفنش آرزوی نشو و نماست
ز چین ابروی خوبت به چشم خسرو چین
فضای عرصه چین تنگتر ز چین قباست
ز اشتیاق سمش رفته نعل در آتش
شکال از آرزوی دست بوس او برپاست
تنم بکاست از این غم چو شمع و نیست عجب
که سینه همدم سوز است و دیده جفت بکاست
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نسیم صبح سلامم به دلستان برسان
پیام بلبل عاشق به گلستان برسان
به همرهیت روان را روانه خواهم کرد
روانه کرد به جانان روان روان برسان
کمند طره ی او با کمر چو در پیچد
دقیقه ای زتن من در آن میان برسان
مجال دم زدنت گر بود در آن خلوت
زمین ببوس ودعایم زمان زمان برسان
به آستان مرسانش غبار من لیکن
به من غباری از آن عالی آستان برسان
دل مرا که کباب است ومی چکد خونش
ببر به آتش رخسار دلستان برسان
به زلف او خبری زین دل شکسته بده
بگوش من سخنی زان لب ودهان برسان
زبان سوسن رطب اللسان به عاریه خواه
به زیر لب سخن من بدان زبان برسان
بر آر کام دل ما وشربتی زان لب
بکام این دل بیمار ناتوان برسان
بکام من زلبش پیش از آن که خط بدهد
عنایتی کن وحلوای بی دخان برسان
فراق لعل لبش خون من بخواهد ریخت
بیا وزان دهنش جان من امان برسان
به کوی دوست مرا خانه ایست گویا رب
به عافیت همه کس را به خان ومان برسان
دلم زشوق عقیق لبش رسید به جان
نسیم رحمتی از جانب یمان برسان
نسیمی از سر زلفش بیار وجان بستان
به پایمرد بگویم به رایگان برسان
حدیث در سر شک مرا به نظم آور
به گوش یار به وجهی که می توان برسان
زمین ببوس وزمین بوس بنده ی خاکی
به آستانه یآن دولت آشیان برسان
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
پیام بلبل عاشق به گلستان برسان
به همرهیت روان را روانه خواهم کرد
روانه کرد به جانان روان روان برسان
کمند طره ی او با کمر چو در پیچد
دقیقه ای زتن من در آن میان برسان
مجال دم زدنت گر بود در آن خلوت
زمین ببوس ودعایم زمان زمان برسان
به آستان مرسانش غبار من لیکن
به من غباری از آن عالی آستان برسان
دل مرا که کباب است ومی چکد خونش
ببر به آتش رخسار دلستان برسان
به زلف او خبری زین دل شکسته بده
بگوش من سخنی زان لب ودهان برسان
زبان سوسن رطب اللسان به عاریه خواه
به زیر لب سخن من بدان زبان برسان
بر آر کام دل ما وشربتی زان لب
بکام این دل بیمار ناتوان برسان
بکام من زلبش پیش از آن که خط بدهد
عنایتی کن وحلوای بی دخان برسان
فراق لعل لبش خون من بخواهد ریخت
بیا وزان دهنش جان من امان برسان
به کوی دوست مرا خانه ایست گویا رب
به عافیت همه کس را به خان ومان برسان
دلم زشوق عقیق لبش رسید به جان
نسیم رحمتی از جانب یمان برسان
نسیمی از سر زلفش بیار وجان بستان
به پایمرد بگویم به رایگان برسان
حدیث در سر شک مرا به نظم آور
به گوش یار به وجهی که می توان برسان
زمین ببوس وزمین بوس بنده ی خاکی
به آستانه یآن دولت آشیان برسان
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ز بند زلف تو زد، بر دماغ من بویی
نسیم صبح ز سودا، جنون گرفت مرا
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نسیم صبح ز سودا، جنون گرفت مرا
#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima