@asheghanehaye_fatima
مرا چه به تو ؟
دریا
هیچ وقت به رودخانه نریخته است!
همان بهتر
به زانوهای مادرم فکر کنم
و آلزایمر مادربزرگ که
تنها کلمه ی مدرنِ خانه ی قدیمی ماست
و اینکه
ماهی را
هروقت از آب بگیری
دریایی را در ماتم غرق کرده ای!
#داوود_سوران
🍀🍀
مرا چه به تو ؟
دریا
هیچ وقت به رودخانه نریخته است!
همان بهتر
به زانوهای مادرم فکر کنم
و آلزایمر مادربزرگ که
تنها کلمه ی مدرنِ خانه ی قدیمی ماست
و اینکه
ماهی را
هروقت از آب بگیری
دریایی را در ماتم غرق کرده ای!
#داوود_سوران
🍀🍀
بر می داشتی
می بوسیدی
می گذاشتی گوشه ای امن.
چقدر دوست داشتم
خُرده نان های سرِ راهت باشم.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
می بوسیدی
می گذاشتی گوشه ای امن.
چقدر دوست داشتم
خُرده نان های سرِ راهت باشم.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
.
بیهوده بود
قلب سرباز روبرو.
بیهوده بود جای بوسه بر پیشانی اش
و مهم نبود
با دستور هر آتش
ستون چند خانه خاکستر خواهد شد.
ــ بیهوده فکر می کردم
"جوخه"
نام دسته گلی باید باشد
و "تیر باران"
شکل دیگری از باریدن ــ
بیهوده بود کتاب شعر در اتاق فرمانده
و من چقدر احمق بودم
که میخواستم
لکه های خون را از شیشه ها پاک کنم
با روزنامه هایی
که از جنگ می نویسند.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
بیهوده بود
قلب سرباز روبرو.
بیهوده بود جای بوسه بر پیشانی اش
و مهم نبود
با دستور هر آتش
ستون چند خانه خاکستر خواهد شد.
ــ بیهوده فکر می کردم
"جوخه"
نام دسته گلی باید باشد
و "تیر باران"
شکل دیگری از باریدن ــ
بیهوده بود کتاب شعر در اتاق فرمانده
و من چقدر احمق بودم
که میخواستم
لکه های خون را از شیشه ها پاک کنم
با روزنامه هایی
که از جنگ می نویسند.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات
به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه میآورم...
#داوود_سوران
#تسلیت⚫️
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات
به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه میآورم...
#داوود_سوران
#تسلیت⚫️
@asheghanehaye_fatima
دلم به دستهای تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباسهایم میتکانی.
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دستهایت را
ده بار تمام به انگشتهایم داده ام.
دلم به چیزهای ساده ای خوش بود
به بوییدن گلهای سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری ات با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است.
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ وقت نتوانست برای معشوقه اش نامه ای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد
میپیچم به دور خودم
به دور خودم میپیچم
و دلم برای دلم میسوزد.
#داوود_سوران
دلم به دستهای تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباسهایم میتکانی.
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دستهایت را
ده بار تمام به انگشتهایم داده ام.
دلم به چیزهای ساده ای خوش بود
به بوییدن گلهای سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری ات با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است.
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ وقت نتوانست برای معشوقه اش نامه ای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد
میپیچم به دور خودم
به دور خودم میپیچم
و دلم برای دلم میسوزد.
#داوود_سوران
..
دلم به دستهای تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباسهایم میتکانی.
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دستهایت را
ده بار تمام به انگشتهایم داده ام.
دلم به چیزهای سادهای خوش بود
به بوییدن گلهای سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسریات با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است.
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچوقت نتوانست برای معشوقهاش نامهای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد
میپیچم به دور خودم
به دور خودم میپیچم
و دلم برای دلم میسوزد.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
دلم به دستهای تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباسهایم میتکانی.
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دستهایت را
ده بار تمام به انگشتهایم داده ام.
دلم به چیزهای سادهای خوش بود
به بوییدن گلهای سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسریات با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است.
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچوقت نتوانست برای معشوقهاش نامهای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد
میپیچم به دور خودم
به دور خودم میپیچم
و دلم برای دلم میسوزد.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
همهی پرندهها یک روز
روی بلندترین شاخه ایستادهاند
تا دلشان را به دریا بزنند.
مثل من
که یک روز مقابل تو ایستاد
تا دلش را...
مثل دریا
مثل دریا
نه...
بیچاره دریا فقط توانست به خودش بپیچد
خودش را به در و دیوار بکوبد
و در خودش خفه کند همه چیز را
بی آنکه فهمیده باشد
دل به دریا زدن یعنی چه؟!
.
#داوود_سوران
همهی پرندهها یک روز
روی بلندترین شاخه ایستادهاند
تا دلشان را به دریا بزنند.
مثل من
که یک روز مقابل تو ایستاد
تا دلش را...
مثل دریا
مثل دریا
نه...
بیچاره دریا فقط توانست به خودش بپیچد
خودش را به در و دیوار بکوبد
و در خودش خفه کند همه چیز را
بی آنکه فهمیده باشد
دل به دریا زدن یعنی چه؟!
.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
همهی پرندهها یک روز
روی بلندترین شاخه ایستادهاند
تا دلشان را به دریا بزنند.
مثل من
که یک روز مقابل تو ایستاد
تا دلش را...
مثل دریا
مثل دریا
نه...
بیچاره دریا فقط توانست به خودش بپیچد
خودش را به در و دیوار بکوبد
و در خودش خفه کند همه چیز را
بی آنکه فهمیده باشد
دل به دریا زدن یعنی چه؟!
.
#داوود_سوران
همهی پرندهها یک روز
روی بلندترین شاخه ایستادهاند
تا دلشان را به دریا بزنند.
مثل من
که یک روز مقابل تو ایستاد
تا دلش را...
مثل دریا
مثل دریا
نه...
بیچاره دریا فقط توانست به خودش بپیچد
خودش را به در و دیوار بکوبد
و در خودش خفه کند همه چیز را
بی آنکه فهمیده باشد
دل به دریا زدن یعنی چه؟!
.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات
به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه میآورم...
#داوود_سوران
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات
به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه میآورم...
#داوود_سوران
Forwarded from رخــــــــــنه
@asheghanehaye_fatima
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات ....
#داوود_سوران
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات ....
#داوود_سوران