@asheghanehaye_fatima
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام
چشمانی که شمارا
بایک عبارت ساده و کوتاه
میخکوب می کند..
و هنگامی که من درمانده ی
این چشم ها هستم
و هنگامی که روی دیوار
تاب می خورم..
چگونه دهانم را بگشایم…
چگونه؟!
#تی_اس_الیوت
#ترانه_عاشقانه_جی_آلفرد_پروفراک
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام
چشمانی که شمارا
بایک عبارت ساده و کوتاه
میخکوب می کند..
و هنگامی که من درمانده ی
این چشم ها هستم
و هنگامی که روی دیوار
تاب می خورم..
چگونه دهانم را بگشایم…
چگونه؟!
#تی_اس_الیوت
#ترانه_عاشقانه_جی_آلفرد_پروفراک
گذران زندگی این را به من آموخت
که آدم ها معمولاً چیزهایی را از دست می دهند
که از داشتنش مطمئن هستند.
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
که آدم ها معمولاً چیزهایی را از دست می دهند
که از داشتنش مطمئن هستند.
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
سعی کنید کسانی که از نبودنتان می ترسند را نگه شان دارید،
چرا که مابقی،
هر زمانی که بخواهند می روند.
#تی_اس_الیوت
سعی کنید کسانی که از نبودنتان می ترسند را نگه شان دارید،
چرا که مابقی،
هر زمانی که بخواهند می روند.
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
من
پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه ی آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
من
پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه ی آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
چشمها اينجا نيستند
هيچ چشمي اينجا نيست
در اين ستارگان ميرا
در اين دره ي پوك
اين آرواره ي شكسته ي قلمروهاي از دست رفته مان.
در آخرين ميعادگاه
كورمال راه مي افتيم
از گفتگو مي پرهيزيم
و بر كرانه ي رودخانه اي برتافته
حشر مي كنيم
نابينا،
مگر
چشمها ديگر بار آشكار شوند
همچنان كه ستاره اي ابدي،
گلسرخ هزار برگ
در قلمرو سايه روشن مرگ،
تنها اميد
در ميان آدم هاي تهي.
#تی_اس_الیوت
چشمها اينجا نيستند
هيچ چشمي اينجا نيست
در اين ستارگان ميرا
در اين دره ي پوك
اين آرواره ي شكسته ي قلمروهاي از دست رفته مان.
در آخرين ميعادگاه
كورمال راه مي افتيم
از گفتگو مي پرهيزيم
و بر كرانه ي رودخانه اي برتافته
حشر مي كنيم
نابينا،
مگر
چشمها ديگر بار آشكار شوند
همچنان كه ستاره اي ابدي،
گلسرخ هزار برگ
در قلمرو سايه روشن مرگ،
تنها اميد
در ميان آدم هاي تهي.
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
من پیش از اینها
با این چشم ها آشنا بوده ام
همه آنها را می شناخته ام..
چشمانی
که شما را
در یک عبارت سنجیده
و کوتاه
میخکوب می کند...
و من
که میخکوب این چشم ها
شده ام
چگونه لب بگشایم؟!
#تی_اس_الیوت
@asheghanehaye_fatima
آن سومی کیست که هماره در کنار تو گام برمیدارد؟
چون میشمرم، تنها من و تو هستیم توامان
اما به پیشرو و جادهی سپید که مینگرم
همیشه کسی دیگر نیز با تو گام برمیدارد
باشلق بر سر، پیچیده در ردایی قهوهای رنگ، چمان و خرامان نمیدانم زن است یا مرد
اما کیست آن هماره در کنار تو؟
■●شاعر: #تی_اس_الیوت | T.S Eliot | آمریکا-انگلیس، ۱۹۶۵-۱۸۸۸ |
■●برگردان: #مریم_دادگر
آن سومی کیست که هماره در کنار تو گام برمیدارد؟
چون میشمرم، تنها من و تو هستیم توامان
اما به پیشرو و جادهی سپید که مینگرم
همیشه کسی دیگر نیز با تو گام برمیدارد
باشلق بر سر، پیچیده در ردایی قهوهای رنگ، چمان و خرامان نمیدانم زن است یا مرد
اما کیست آن هماره در کنار تو؟
■●شاعر: #تی_اس_الیوت | T.S Eliot | آمریکا-انگلیس، ۱۹۶۵-۱۸۸۸ |
■●برگردان: #مریم_دادگر
@asheghanehaye_fatima
اکنون که یاسها شکوفه کردهاند
او کاسهای پر از یاس در اتاقاش دارد
و حین صحبت یکی را در انگشتاناش میپیچد.
«آه، دوست من، تو نمیدانی، تو نمیدانی، تو نمیدانی زندگی چیست، تو که آن را در دستانات داری.»
ساقههای یاس را آرام میپیچاند
«تو میگذاری از تو جاری شود، تو میگذاری جاری شود،
و جوانی جفاکار است و ندامتی ندارد
و لبخند میزند به موقعیتهایی که نمیبیند»
و من البته لبخند میزنم
به چای خوردن ادامه میدهم.
«اما با این غروبهای آوریل
که به نوعی زندگی مدفونام
و بهار پاریس را تداعی میکنند
بیحدوصف احساس آرامش میکنم
و جهان را سرانجام شگفتانگیز و جوان میبینم.»
صدا برمیگردد
همانند صدای دائمن بیتنظیم ویولن شکستهای
در بعدازظهری از ماه اوت:
من همیشه مطمئنام تو احساسام را میفهمی
همیشه مطمئنام تو احساس میکنی
مطمئنام دستات را در امتداد خلیج دراز میکنی.
■●شاعر: #تی_اس_الیوت | T.S Eliot | آمریکا-انگلیس، ۱۹۶۵-۱۸۸۸ |
■●برگردان: #محمد_رجبپور
اکنون که یاسها شکوفه کردهاند
او کاسهای پر از یاس در اتاقاش دارد
و حین صحبت یکی را در انگشتاناش میپیچد.
«آه، دوست من، تو نمیدانی، تو نمیدانی، تو نمیدانی زندگی چیست، تو که آن را در دستانات داری.»
ساقههای یاس را آرام میپیچاند
«تو میگذاری از تو جاری شود، تو میگذاری جاری شود،
و جوانی جفاکار است و ندامتی ندارد
و لبخند میزند به موقعیتهایی که نمیبیند»
و من البته لبخند میزنم
به چای خوردن ادامه میدهم.
«اما با این غروبهای آوریل
که به نوعی زندگی مدفونام
و بهار پاریس را تداعی میکنند
بیحدوصف احساس آرامش میکنم
و جهان را سرانجام شگفتانگیز و جوان میبینم.»
صدا برمیگردد
همانند صدای دائمن بیتنظیم ویولن شکستهای
در بعدازظهری از ماه اوت:
من همیشه مطمئنام تو احساسام را میفهمی
همیشه مطمئنام تو احساس میکنی
مطمئنام دستات را در امتداد خلیج دراز میکنی.
■●شاعر: #تی_اس_الیوت | T.S Eliot | آمریکا-انگلیس، ۱۹۶۵-۱۸۸۸ |
■●برگردان: #محمد_رجبپور