Forwarded from اتچ بات
این ما بودیم.
یکیمان داشت کار خودش را میکرد. یکیمان برای کار رفته بود، پیِ افسانه شخصی،درخشیدن. یکیمان به ملاقات یک دوست رفته بود، یک استاد، یک رئیس. یکیمان میزبان یک آشنا شده بود. قرار بود چای باشد و گپ، یا حتی یکی دو پیک شراب.
قرار نبود یکیمان بیهوش شود، یکیمان منگ، یکیمان شوکه!
قرار نبود حرفهای جنسی بشنویم. دستمالی شویم. دمر چشم باز کنیم روی تخت و برج ویران بعد از زلزله باشیم.
قرار نبود زیر دوش هر چه لیف بکشیم جای دستها پر رنگتر شود، بوی تعفن تندتر. قرار نبود تا مدتها جلوی آینه چشمهایمان را ببندیم، سیلی بزنیم توی صورت خودمان، فحش بدهیم به جد و آبادمان!
قرار نبود از صدای پاها، از لبخندها، از دعوتهای بعد از آن روز بترسیم. بترسیم و دندان نشان بدهیم، بترسیم و پنجه بکشیم.
قرار نبود خودمان را حبس کنیم، از خودمان حساب پس بگیریم، دلمان به حال خودمان بسوزد و باز محکمتر بزنیم. بزنیم و بلرزیم. بلرزیم و دلمان بسوزد.
قرار نبود دیوانه شویم. از این روانکاو به آن روانکاو، از این قرص به آن قرص، از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه مبادا مرضی چیزی گرفته باشیم!
که گرفته بودیم، درست روی زبانمان. لال شده بودیم. چرا که قرار نبود همه چیز بیفتد گردن ما اما افتاده بود. چرا که قرار نبود نگاهها به یک سمت باشد اما شده بود. چرا که مهم نبود زور به رضایت ما چربیده بود. چرا که باور نداشتند #نمیخواستیم اما شده بود.
و این هجوم به قدمت تاریخ ریشه دوانده بود چرا که ما خود درختی ریشهدار بودیم. خم شده بودیم اما قرار نبود خمیده بمانیم.
قرار بود کمر راست کنیم. نشان بدهیم کرمها و زالوها نه از خود ما که از جایی بیرون از ما هجوم میآورند، تبر میشوند، زخم میزنند.
قرار بود درخت بمانیم، جوانه بزنیم، بار بدهیم.
و بفهمانیم که باید آزاد باشیم و در امان.
قرار ما با خودمان بود که حالا اینجاییم.
#پریسا_زابلی_پور
#من_هم #metoo
@asheghanehaye_fatima
یکیمان داشت کار خودش را میکرد. یکیمان برای کار رفته بود، پیِ افسانه شخصی،درخشیدن. یکیمان به ملاقات یک دوست رفته بود، یک استاد، یک رئیس. یکیمان میزبان یک آشنا شده بود. قرار بود چای باشد و گپ، یا حتی یکی دو پیک شراب.
قرار نبود یکیمان بیهوش شود، یکیمان منگ، یکیمان شوکه!
قرار نبود حرفهای جنسی بشنویم. دستمالی شویم. دمر چشم باز کنیم روی تخت و برج ویران بعد از زلزله باشیم.
قرار نبود زیر دوش هر چه لیف بکشیم جای دستها پر رنگتر شود، بوی تعفن تندتر. قرار نبود تا مدتها جلوی آینه چشمهایمان را ببندیم، سیلی بزنیم توی صورت خودمان، فحش بدهیم به جد و آبادمان!
قرار نبود از صدای پاها، از لبخندها، از دعوتهای بعد از آن روز بترسیم. بترسیم و دندان نشان بدهیم، بترسیم و پنجه بکشیم.
قرار نبود خودمان را حبس کنیم، از خودمان حساب پس بگیریم، دلمان به حال خودمان بسوزد و باز محکمتر بزنیم. بزنیم و بلرزیم. بلرزیم و دلمان بسوزد.
قرار نبود دیوانه شویم. از این روانکاو به آن روانکاو، از این قرص به آن قرص، از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه مبادا مرضی چیزی گرفته باشیم!
که گرفته بودیم، درست روی زبانمان. لال شده بودیم. چرا که قرار نبود همه چیز بیفتد گردن ما اما افتاده بود. چرا که قرار نبود نگاهها به یک سمت باشد اما شده بود. چرا که مهم نبود زور به رضایت ما چربیده بود. چرا که باور نداشتند #نمیخواستیم اما شده بود.
و این هجوم به قدمت تاریخ ریشه دوانده بود چرا که ما خود درختی ریشهدار بودیم. خم شده بودیم اما قرار نبود خمیده بمانیم.
قرار بود کمر راست کنیم. نشان بدهیم کرمها و زالوها نه از خود ما که از جایی بیرون از ما هجوم میآورند، تبر میشوند، زخم میزنند.
قرار بود درخت بمانیم، جوانه بزنیم، بار بدهیم.
و بفهمانیم که باید آزاد باشیم و در امان.
قرار ما با خودمان بود که حالا اینجاییم.
#پریسا_زابلی_پور
#من_هم #metoo
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎