@asheghanehaye_fatima
■نامات بهار بود
با خوابیدنات تنهایی به سراغِ شهر میآمد
با بیدار شدنات در رخسارِ من فصل تغییر میکرد
تو از دوست داشتنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
عشقات در دلام میپژمرد نامات بهار بود
دامنکشان از کوچهی ما میگذشتی
کوچه در سکوت فرو رفته تو را مینگریست
از پاییدنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
چشمانام از چشمانات هراس داشت
بهخاطر دارم نامات بهار بود
بههنگام انتظارت در ایستگاه در کوچه سوری برپا میشد
مدرسه رفتنات بهسان وداع ابدی بود
تو آگاه نمیشدی از بدرقهکردن صبحگاهیام
قلب من به درازای راه، از پیات میگریید
به خاطر دارم نامات بهار بود
#ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه۱۹۶۷ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
■نامات بهار بود
با خوابیدنات تنهایی به سراغِ شهر میآمد
با بیدار شدنات در رخسارِ من فصل تغییر میکرد
تو از دوست داشتنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
عشقات در دلام میپژمرد نامات بهار بود
دامنکشان از کوچهی ما میگذشتی
کوچه در سکوت فرو رفته تو را مینگریست
از پاییدنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
چشمانام از چشمانات هراس داشت
بهخاطر دارم نامات بهار بود
بههنگام انتظارت در ایستگاه در کوچه سوری برپا میشد
مدرسه رفتنات بهسان وداع ابدی بود
تو آگاه نمیشدی از بدرقهکردن صبحگاهیام
قلب من به درازای راه، از پیات میگریید
به خاطر دارم نامات بهار بود
#ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه۱۹۶۷ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
نگریستن به تو
فهم
یک معجزه است...
■بریدهی شعری از: #ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ |
■برگردان: #علیرضا_شعبانی
#şiir_sokakta
#شعر_در_خیابان
#دیوار_نوشته_ترکی
#دیوار_نوشت
@asveghanehaye_fatima
فهم
یک معجزه است...
■بریدهی شعری از: #ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ |
■برگردان: #علیرضا_شعبانی
#şiir_sokakta
#شعر_در_خیابان
#دیوار_نوشته_ترکی
#دیوار_نوشت
@asveghanehaye_fatima
نگریستن به تو
انکار تمام تصادفها
و فهمِ یک معجزه است
نگریستن به تو
باورداشتِ پروردگار است...
#ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
@asheghanehaye_fatima
انکار تمام تصادفها
و فهمِ یک معجزه است
نگریستن به تو
باورداشتِ پروردگار است...
#ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
@asheghanehaye_fatima
■نامت بهار بود
با خوابیدنت تنهایی به سراغِ شهر میآمد
با بیدار شدنت در رخسارِ من فصل تغییر میکرد
تو از دوست داشتنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
عشقت در دلم میپژمرد نامت بهار بود
دامنکشان از کوچهی ما میگذشتی
کوچه در سکوت فرو رفته تو را مینگریست
از پاییدنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
چشمانم از چشمانت هراس داشت
بهخاطر دارم نامت بهار بود
بههنگام انتظارت در ایستگاه در کوچه سوری برپا میشد
مدرسه رفتنت بهسان وداع ابدی بود
تو آگاه نمیشدی از بدرقهکردن صبحگاهیام
قلب من به درازای راه، از پیات میگریید
به خاطر دارم نامت بهار بود
#ییلماز_اردوغان
@asheghanehaye_fatima
با خوابیدنت تنهایی به سراغِ شهر میآمد
با بیدار شدنت در رخسارِ من فصل تغییر میکرد
تو از دوست داشتنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
عشقت در دلم میپژمرد نامت بهار بود
دامنکشان از کوچهی ما میگذشتی
کوچه در سکوت فرو رفته تو را مینگریست
از پاییدنِ پنهانیام خبردار نمیشدی
چشمانم از چشمانت هراس داشت
بهخاطر دارم نامت بهار بود
بههنگام انتظارت در ایستگاه در کوچه سوری برپا میشد
مدرسه رفتنت بهسان وداع ابدی بود
تو آگاه نمیشدی از بدرقهکردن صبحگاهیام
قلب من به درازای راه، از پیات میگریید
به خاطر دارم نامت بهار بود
#ییلماز_اردوغان
@asheghanehaye_fatima
اگر در راه زیستن
باید چنین مرگی باشد
اگر در راه دوست داشتن
باید چنین دردهایی را تحمل کرد
اگر در راه زندگی
باید چنین جنگی باشد
بسیار خوب!
پس در راه تو
چرا باید آزرده شد؟
#ییلماز_اردوغان
@asheghanehaye_fatima
باید چنین مرگی باشد
اگر در راه دوست داشتن
باید چنین دردهایی را تحمل کرد
اگر در راه زندگی
باید چنین جنگی باشد
بسیار خوب!
پس در راه تو
چرا باید آزرده شد؟
#ییلماز_اردوغان
@asheghanehaye_fatima
.
اکنون که تو میروی
همه شبیهِ تو خواهند شد.
#ییلماز_اردوغان [ Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ ]
@asheghanehaye_fatima
اکنون که تو میروی
همه شبیهِ تو خواهند شد.
#ییلماز_اردوغان [ Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ ]
@asheghanehaye_fatima