عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




فردا و فردا و فرداهای دیگر
با گام‌هایی کوتاه و دزدانه
از روزی به روزی دیگر پیش می‌خزند
و طومارشان
در آخرین هجای لوح روزگار برچیده می‌شود،
و دیروز و همه‌ی روزهای گذشته
جمله‌گی برای جمله‌ی ما نابخردان
راهی روشن کرده‌اند که ما را
در غبارآلوده گور تنگ و تار می‌افکند.
فرو میر!
فرو میر ای شمع کورسو!
زندگانی جز سایه‌ای گذرا نیست،
بازی‌گری بی‌نوا
که ساعتی را
به جوش‌وخروش
 بر صحنه جولان می‌دهد
و از آن پس سکوت است و دیگر هیچ.
قصه‌ای پر آب‌و‌تاب اما توخالی است،
که ابلهی برآشفته حکایت می‌کند
اما سراسر بی‌معنا و بی‌ارزش است.



#ویلیام_شکسپیر | "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴میلادی |

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

🔺مکبث (Macbeth)، پرده‌ی پنجم
@asheghanehaye_fatima


■راه نرفته

در جنگلی خزان‌زده راهی دو از هم سوا می‏‌شدند
و دریغا که هر دو را رفتن میسر نبود،
زیرا ره‌گذری تنها و یگانه بودم.
زمانی دراز، پای از پای برنداشتم وُ
یکی از دو راه را تا دوردستِ نگاه چشم انداختم،
تا آن‌جا که
لابه‏‌لای درخت‌چه‌‏ها و پاجوش‌‏ها رخ در نقاب می‌‏کشید؛

پس راه دیگر را پی‌گرفتم
که چیزی از دیگری کم نداشت
و ای بسا که نیکوتر چیزی هم به توبره داشت.
چرا که پانخورده راهی سبز و بکر بود وُ
بساط تمنا گسترده بود.
هر چند که گام‏‌های ره‌گذران
هر دو راه را هم‌سان و یک‌سان فرسوده بود

آفتاب طالع به یک‌حد بر هر دو راه می‏‌تابید
و رَدی از هیچ گامی بر سبزه‌‏ها ننشسته بود.
حسرتا، که راه نخست را به روزی دیگر وا‌نهادم!
و از آن‌جا که می‏‌دانم
هر راه را راهی دیگر در پی است
گمان ندارم که به انجام،
راه بازگشت را بیابم.

پس در آینده‌‏ای بس دور وُ
در جایی دوردست،
هر زمان آه برکشم و گویم:
«به جنگلی
راهی دو از هم سوا می‌‏شدند و من...
آری من آن راهِ کم‌تر پا خورده را پیمودم
و این سرنوشت مرا دیگر نوشت.»




#رابرت_فراست | آمریکا ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert Lee Frost |

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
@asheghanehaye_fatima
■سرود

می‏‌خواهی بدانی تنهای‌ام؟
بله تنهای‌ام
مثلِ هواپیمایی که به ‌تنهایی پرواز می‌کند
و می‏‌خواهد به‌ یاریِ رادارش
رشته‌کوه‏‌های راکی را پشتِ‌سر بگذارد
و روی باندِ آبی‌رنگِ فرودگاهی - در میانِ اقیانوس - فرود بیاید

می‏‌پرسی تنهای‌ام؟
بله تنهای‌ام
مثلِ زنی که هر روزِ خدا پشتِ فرمان است
و برای دیدنِ این سرزمینِ پهن‌آور
فرسنگ‏‌ها‏ ماشین رانده است
هر چند که شاید می‏‌توانست
روزی در یکی از شهرهای کوچکِ سرِ راه اتراق کند
و آن‌قدر آن‌جا بماند تا بمیرد - تنها و بی‌کس -

اگر تنهای‌ام
تنهایی‏‌ام باید چیزی باشد
مثلِ کله‏‌ی سحر از خواب برخاستن
و در حالی‌که خانه سوت‌و‌کور و در خواب است
بیرون بزنم
و در سرمای هوای سردِ سحرگاهی
- که نفسِ هر جنبنده‏‌یی را می‏‌بُرَد -
نفس بکِشم

اگر تنهای‌ام
تنهایی‏‌ام باید مثلِ قایقی باشد
که سینه‌به‌سینه‏‌ی ساحلِ یخ‌زده داده است
و در آخرین فروغِ سرخ‌رنگِ سال
خوب می‏‌داند که نه یک تکه‌یخ است
نه یک مشت ‌گِلِ مرداب
و نه پرتوی از نورِ زمستان
بل‌که چوب است چوب
که خاصیت‌اش آتش گرفتن است و سوختن

#آدرین_ریچ |  Adrienne Cecile Rich | آمریکا، ۲۰۱۲-۱۹۲۹ |

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
@asheghanehaye_fatima



■طلاق

روزی روزگاری، جفتی قاشق تو یک تخت بودند
اکنون در دو سوی میز سنگی
چنگال‌هایی تیزند
و هر یک، با چاقویی آماده به خدمت



#بیلی_کالینز | Billi Collins | آمریکا، ۱۹۴۱ |
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد
■شعر نرگس‌ها

بوق‌های شاخی زرد
بر این دشت فراخ در بانگ و گلبانگند
در پیچ‌وتاب باد می‌درخشند
و من می‌پرسم:
بگویید کجا
بگویید کجا می‌توانم بیابم
عشق را
چنین در رقص
و چون بخت گریزپا

#ادوارد_درن (#اد_درن)
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

📸 #فاطیما

@asheghanehaye_fatima
پس به‌سان خانه‏‌یی خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت می‌‏نشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم،
در درون‌ام جلوس کنی و زندگانی کنی.
و تا آن هنگام نیک آگاه‌ام
که پنجره‌‏هایم از شدت انتظار پوسته‌پوسته گشته
ترک خواهند خورد.


#پابلو_نرودا
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

@asheghanehaye_fatima
@RomanceMusic
Ken Boothe_Speak Softly Love ( The Godfather Movie )
🎼آهنگ: «به نرمی از عشق سخن بگو»
"Speak Softly, Love"

🎙خواننده: "Ken Boothe"

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

محبوب‌ام به نرمی از عشق سخن بگو  
بر گرم‌گاهِ سینه‌‏ات گرم‌ام کن
و با قلبِ پر مهرت امیدم بخش
حرف‏‌های تو در جان‌ام می‌‏نشینند
و لحظاتِ پر از شوق و اضطراب
لطیف و شکننده ‏آغاز می‌شود

جهان در دست‌های ماست
و ما عشقی نهان در سینه داریم

روزها شراب رنگ‌اند
و به نور آفتاب گرم گشته‏‌اند
و شب‌ها بر خلوت ما سایه افکنده‌‏اند
و ظُلمات‌اند و مخملین

محبوب‌ام عاشقانه‏‌ها را نرم و آهسته بگو
و جز بلند آسمان مباد که زمزمه‏‌ی ما را
حریفی یا غریبی به گوش ایستد
و ما آن عهد‌ها که با  عشق پیوستیم
تا دمِ مرگ از دل برنداریم

و هستی من از آنِ تو باد
چرا که عاشقانه به دنیایم پا نهادی
و عشق بسیار نرم و زیباست

@asheghanehaye_fatima
بهار ستم‌گرترینِ فصل‌هاست
زمین مرده را زنده می‌کند
می‌رویاند
و گلستانی از گل‌های یاس را
در نظرگاه می‌نهد
می‌آمیزد
و شهوات و خاطرات را جفت می‌کند
برمی‌انگیزد
و ریشه‌های خمود و سست را
به ضربِ قطره‌های باران تحریک می‌کند.

زمستان اما گرم‌مان می‌کرد
فرومی‌بارید و خاک را
با برفِ غفلت و فراموشی می‌پوشاند

شاعر: #تی_اس_الیوت

برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد | √●بخشی از شعرِ بلندِ: «سرزمینِ هرز»

@asheghanehaye_fatima
.
بودن یا نبودن: مسأله این است...

و اگر نبود ترس از
پنهان و نهانِ زندگی پس از مرگ
آن سرزمین ناشناخته‌یی
که خبر یافتن از آن ممکن نیست
و آرامِ ما را از آرامی انداخته است
هرگز این‌چنین عرق‌ریزان و نالان و زار
بارِ هستی را بر وجودِ خسته نمی‌نهادیم

#ویلیام_شکسپیر [ "William Shakespeare" | انگلستان، ۱۶۱۶ ‌- ۱۵۶۴ ]
برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

🔺از نمایش‌نامه‌ی «هملت»
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.
■نیست هیچ طلایی پایدار

نخستین سبزِ طبیعت طلایی است
و درخششِ چنین رنگی را نگاه داشتن 
دشوارترینِ کارها است.
برگ‌های نورسته گل می‌شوند
گلی که تا ساعتی دیگر نمی‌پاید
سپس نوبرگ‌ها به شکلِ برگ‌ها نزول می‌کنند
و این‌گونه است
که در باغِ عدن جز غم نمی‌بینیم،
چرا که سحر فرومی‌نشیند
روز برمی‌خیزد
و طلایی‌ها دیری نمی‌پایند.

■شاعر: #رابرت_فراست [ آمریکا، ۱۹۶۳-۱۸۷۴ | Robert  Lee Frost ]

■برگردان: #کامبیز_جعفری‌نژاد

@asheghanehaye_fatima