عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
No day copies yesterday, no two nights will teach what bliss is in precisely the same way, with precisely the same kisses.

هیچ روزی دیروز را کُپی نمی‌کند، هیچ دو شبی دقیقن به همان شیوه به شما یاد نمی‌دهد سعادت چیست، دقیقن با همان بوسه‌ها.

#ویسواوا_شیمبورسکا

@asheghanehaye_fatima
بگذار آنان که عشق حقیقی را نیافته‌اند
بگویند هرگز چنین چیزی وجود ندارد.
چنین باوری
مرگ و زندگی را برای‌شان آسوده‌تر خواهد کرد.

‌■شاعر: #ویسواوا_شیمبورسکا [ Wisława Szymborska | لهستان ۲۰۱۲‌-۱۹۲۳ ]

■برگردان: بابک_زمانی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◾️Tico Tico no Fubá
◾️Duo Siqueira Lima - 4 Hands

بگذار آنان که عشق حقیقی را نیافته‌اند
بگویند هرگز چنین چیزی وجود ندارد.
چنین باوری مرگ و زندگی را برای‌شان
آسوده‌تر خواهد کرد.

‌#ویسواوا_شیمبورسکا
#بابک_زمانی

@asheghanehaye_fatima
هیچ چیز هرگز دوبار اتفاق نمی‌افتد
در نتیجه، واقعیتِ غم‌انگیز این است که
ما بالبداهه، این‌جا می‌آییم
و بی‌آن‌که فرصتی
برای انجام عملی داشته باشیم، این‌جا را
ترک می‌گوییم.

■شاعر: #ویسلاوا_شیمبورسکا | #ویسواوا_شیمبورسکا
#بهنوش_بختیاری
@asheghanehaye_fatima
هيچ روزی تکرار نمی‌شود
هيچ شبی، دقيقن مثلِ شب پيش نيست
هيچ بوسه‌یی، مثل بوسه‌ی قبل نيست
و نگاهِ قبلی مثلِ نگاهِ بعدی
روزها، همه زودگذرند
چرا ترس، اين‌همه اندوه بی‌دليل برای چيست؟
هيچ چيزی هميشگی نيست
فردا كه بيايد، امروز فراموش شده است...

#ویسواوا_شیمبورسکا


@asheghanehaye_fatima
.
ما خوب و بد دنیا را شناختیم.
آن‌قدر کوچک است
که در یک دست جا می‌گیرد.
آن‌قدر ساده است
که می‌تواند با لب‌خندی توصیف شود.

واضح، مثلِ پژواکِ حقایقِ قدیمی در مناجات.
تاریخ با هیاهوی پیروزمندانه
به ما خوش‌آمد نگفت،
بل‌که خاک در چشم‌مان ریخت.
مقابل‌مان جاده‌های دوری بودند که به هیچ‌کجا می‌رفتند.
آب‌های مسموم، نانِ تلخ.

ویرانی‌های جنگ،‌
چیزی است که از دنیا شناختیم.
آن‌قدر بزرگ است
که در یک دست جا می‌گیرد.
آن‌قدر سخت است
که می‌تواند با لب‌خندی توصیف شود.
عجیب و غریب،
مثلِ پژواکِ حقایقِ قدیمی در مناجات!

■شاعر: #ویسلاوا_شیمبورسکا | #ویسواوا_شیمبورسکا [ لهستان،  ۱۹۲۳ – ۲۰۱۲ ]

@asheghanehaye_fatima
.


بگذار آنان که عشق حقیقی را نیافته اند
بگویند هرگز چنین چیزی وجود ندارد.
چنین باوری  مرگ و زندگی را برای شان آسوده تر خواهد کرد.


#ویسواوا_شیمبورسکا

@asheghanehaye_fatima
مثلِ غریبه‌ها از کنارِ هم گذشتند،
بدونِ هیچ حرف یا اشاره‌یی
زن به سمتِ مغازه رفت،
مرد به طرفِ ماشین‌اش.

شاید متعجب بودند،
یا حواس‌شان جای دیگری بود،
یا فراموش کرده بودند
که زمانی
چه‌قدر عاشقِ هم بوده‌اند.

البته هنوز هم هیچ اطمینانی وجود ندارد
که حتمن خودشان بودند؛
شاید از دور شبیه آن‌ها بوده‌اند،
اما از نزدیک نه.

از پنجره دیدم‌شان،
و کسانی که از بالا نگاه می‌کنند،
اغلب اشتباه می‌کنند.

زن آن سوی درِ شیشه‌یی غیب‌اش زد.
مرد پشتِ‌ فرمان نشست
و دور شد.
انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده بود،
اگر هم افتاده بود.

و من
که فقط برای لحظه‌یی کوتاه
آن صحنه را دیدم،
با این شعرِ کوتاهی که در لحظه نوشتم،
می‌خواهم متقاعدتان کنم
که صحنه‌ی غم‌گینی بود.

#ویسواوا_شیمبورسکا [ Wisława Szymborska | لهستان ۲۰۱۲‌-۱۹۲۳

@asheghanehaye_fatima
.
در حالِ خواندنِ جهان‌ام
در نسخه‌یی اصلاح‌شده و پیش‌رفته
پر از مطالبِ سرگرم‌ کننده برای احمق‌ها
پر از غم‌هایی که متفکران را
پر از شانه‌هایی برای سرهای طاس
پر از ترفند برای سگ‌های پیر

فصلی از آنِ سخن گفتن است
از زبانِ حیوانات و گیاهان
از هرگونه با زبانِ مخصوصِ خودش
هر چقدر ساده مثلِ یک سلام،
زمانی که با ماهی مبادله کنی
شبیه او خواهی شد با حسی فوق‌العاده

معانی عمیق و مبهم
خش‌خشِ و غژغژ و غرولند
نمایی از جنگلِ انبوه
فریادِ حماسی جغدها
جوجه‌تیغی دغل‌باز
چون کلماتِ قصار پس از تاریکی

همان‌طور که کورکورانه باور می‌کنیم
آن‌ها در پارک خواب‌شان برده!

زمان، فصلِ دوم است
از دست نمی‌رود
حق دارد در همه چیزِ جهان دخالت کند
هنوز قدرت‌اش بی‌منتهاست
کوه‌نا را می‌لرزاند
دریا را پیش می‌راند
ستاره را می‌چرخاند
اما برای جدا کردنِ عشاق کافی نیست
آن‌قدر که برهنه‌اند
آن‌قدر که هم آغوش‌اند
زمان در آن‌جا چون گنجشکی لرزان است.

سال‌مندی در کتابِ من جزیی از فصل‌هاست
بهایی‌ست که تبه‌کاران می‌پردازند

آن‌قدر ناله نکنید که چه زود می‌گذرد
خوب که باشید، جوان می‌مانید

و فصلِ سوم، رنج
هیچ‌گاه به بدن‌تان ناسزا نگویید

مرگ؟
در خواب به سراغ‌تان می‌آید
دقیقن همان‌گونه که
باید.

وقتی از راه برسد
در حال رؤیا دیدن‌اید
نیازی به تنفس ندارید
آن‌گونه که سکوتی نفس‌گیر
موسیقی تاریکی‌ست
قطعه‌یی از یک آهنگ
که با جرقه‌یی خاموش شود

تنها مرگ این‌گونه است
گمان می‌کنم گل رز بیش‌تر از مرگ آزار دهنده باشد
با طنینِ سقوط گل‌برگ‌ها بر زمین
وحشت می‌کنید.

تنها جهان این‌گونه است
آن‌قدر بمیرید
تا بتوانید به همان اندازه زندگی کنید
و باقی، موسیقی باخ
که روی اره‌یی نواخته می‌شود.

‌#ویسواوا_شیمبورسکا [ Wisława Szymborska | لهستان ۲۰۱۲‌-۱۹۲۳ ]

@asheghanehaye_fatima
روزها، همه زودگذرند
پس این‌همه ترس و اندوهِ بی‌دلیل برای چیست؟
هیچ‌چیزی همیشگی نیست
فردا که بیاید، امروز فراموش شده است.

ما ترجیح می‌دهیم که با لب‌خندها و بوسه‌های‌مان
خود را با طالع و سرنوشت‌مان هماهنگ کنیم.
اگرچه باهم فرق داریم،
اما یک‌دیگر را هم‌راهی می‌کنیم؛
درست مثلِ دو قطره‌ی آب!

#ویسواوا_شیمبورسکا [ Wisława Szymborska / لهستان،  ۱۹۲۳ – ۲۰۱۲ ]

@asheghanehaye_fatima

پياز چيز ديگرى است‎
دل و روده ندارد‎
تا مغزِ مغز پياز است‎
تا حدِ پياز بودن‎
پياز بودن از بيرون‎
پياز بودن تا ريشه‎
پياز مى‌تواند بى‌دلهره‌اى
به درونش نگاه كند‎

در ما بيگانگى و بى‌رحمى است
كه پوست به زحمت آن را پوشانده
جهنم بافت‌های داخلی در ماست
آناتومی پرشور
اما در پياز به جای روده‌های پيچ‌درپيچ
فقط پياز است
پياز چندين برابر عريان‌تر است
تا عمق، شبيه به خودش

پياز وجودی‌ست بی‌تناقض
پياز پديده‌ی موفقی‌ست
لايه‌ای درون لايه‌ی ديگر، به همين سادگی
بزرگتر كوچكتر را در بر گرفته
و در لايه‌ی بعدی يكی ديگر يعنی سومی، چهارمی
فوگِ* متمايل به مركز
پژواكی كه به كر تبديل می‌شود

پياز، اين شد يک چيزی
نجيب‌ترين شكم دنيا
از خودش هاله‌های مقدسی می‌تند
برای شكوهش
در ما
چربی‌ها و عصب‌ها و رگ‌ها
مخاط و رمزيات
حماقت كامل شدن را از ما دريغ كرده‌اند



#ویسواوا_شیمبورسکا
آدم‌های روی پل
ترجمه‌ی شهرام شیدایی،
@asheghanehaye_fatima
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM