Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فقط یک آدم عزیز از دست داده عمق این استیصال لعنتی، عمق این بی پناهی، عمق این خلاء، این سیاه چال تاریک و بی انتها رو درک می کنه. آویخته به خاطرات عزیزترین نداشته هایت سقوط می کنی به یک تهی تلخ بی انتها. و این واقعیت که تمام اینها برای هیچکس اهمیتی نداره. هیچ وقت نداشته….
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
بی وقفه غمگینم ....
در شالیزارِ گیسوانم
زنانِ برنجکار گیلکی میخوانند
در دستهایم کودکی
باد را وعده ی بادبادک میدهد
و پاهایم ...
.. پاهایم هوس دارند
شوقی هماهنگ به رقصیدن
که به زندگی وزن میدهد
من اما .... بی وقفه غمگینم
در سینه ام
زنی غریب، غروب کرده
زنی که حتی شالیزارِ گیسوانش ، لهجه داشت
زنی که از تلاطمِ پر شکوهِ زنانگی افتاده ... غمگین مینویسد
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
در شالیزارِ گیسوانم
زنانِ برنجکار گیلکی میخوانند
در دستهایم کودکی
باد را وعده ی بادبادک میدهد
و پاهایم ...
.. پاهایم هوس دارند
شوقی هماهنگ به رقصیدن
که به زندگی وزن میدهد
من اما .... بی وقفه غمگینم
در سینه ام
زنی غریب، غروب کرده
زنی که حتی شالیزارِ گیسوانش ، لهجه داشت
زنی که از تلاطمِ پر شکوهِ زنانگی افتاده ... غمگین مینویسد
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
ازآدمها براي خود بت نسازيم. از بودن آنها تا وقتى هستند لذت ببريم و باور داشته باشيم نه ما براي ديگران ابدي هستيم و نه ديگران براي ما. رفتن هم يك فعل است مثل آمدن ،فقط از نوع دردناكش
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
.
و ناگهان در نبودن ها
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره ای
نه حتى عكسی
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسی در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
و ناگهان در نبودن ها
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره ای
نه حتى عكسی
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسی در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
فرو ریخته ام ....
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
آرام کن
دیوانهای را که از درکِ بودنش
در خود تشنج میکند
از فتحِ نور شکست خورده ام
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
این شعر از جهنمی
به نامِ من
گذشته است.....!!
#نيكى_فيروزكوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
آرام کن
دیوانهای را که از درکِ بودنش
در خود تشنج میکند
از فتحِ نور شکست خورده ام
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
این شعر از جهنمی
به نامِ من
گذشته است.....!!
#نيكى_فيروزكوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
بی ریشگی میراث نیست. زخمهایی که چنان پرقساوت روحِ را میآزارند، میتوانند همانقدر بی رحمانه تو را با خودت، با خانه ی خودت و با هر چه رنگِ آشنایی دارد بیگانه کنند.
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
بی ریشگی میراث نیست. زخمهایی که چنان پرقساوت روحِ را میآزارند، میتوانند همانقدر بی رحمانه تو را با خودت، با خانه ی خودت و با هر چه رنگِ آشنایی دارد بیگانه کنند.
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
و ناگهان در نبودن ها
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره اي
نه حتى عكسي
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسي در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
📚پاييز صد ساله شد
@asheghanehaye_fatima
هيچ تسلايي نمى بينى
نه پيراهنى فراموش شده، آويخته در كمد
نه يك كتاب نيمه باز، كنارِ تخت
نه آن چمدانِ كهنه زير پله ها
نه چروكِ پرده اي
نه قلم ودفترى افتاده زيرِ مبلِ سبز
نه بوى عطرى
نه خطى
نه شعرى
نه خاطره اي
نه حتى عكسي
كدام عكس تسكينت مى دهد وقتى كسي در آن نمى خندد؟
#نيكى_فيروزكوهی
📚پاييز صد ساله شد
@asheghanehaye_fatima
دوستت خواهم داشت
باشد که هر پنجره
خاطره ای باشد
برای انتظار در باران
و بارانِ در انتظار
که این کوچه
پر از عطرِ دیدارهای دوباره است
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
باشد که هر پنجره
خاطره ای باشد
برای انتظار در باران
و بارانِ در انتظار
که این کوچه
پر از عطرِ دیدارهای دوباره است
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
فرو ریخته ام...
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
جای بگیر
کنارِ حضوری مضطرب
در آغوش بگیر
آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را
در این تاریک خانه ی پر تشویش
کنارم بمان
صبور باش
دردم را با شتاب نخوان
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
كسانى مى آيند
مى آيند تا بپرسند از نسبتم با جنون
از جنون خفته در چشمهايم
از وحش، از جنون خنده هايم
از مرگى كه از من مى ترسد
از منى كه از آنهايي كه مرا به خودم نشان دهند، مى ترسم
مى آيند براي پرسه زدن در گوشه كنار ذهن ِ خسته ام
براى ناخنك زدن به خاطرات خاك گرفته
براي كشف تناقصِ من با خودم
براي گريستن بر شانه هاي دشمنى كه همشهرى شانه هاي منست
براي آنكه دستِ بٌهتِ باورِ مرا بگيرند، ببرند تا كنارِ سقوط
براي يك مشت قرص لابلاي شعر و من و درد
براي نبض ِ ضعيف روى رگهاى يك تخت
براي تعجب كردن از مچاله شدنِ زنى زير هيبت ِ سقفي سرد
براي نشانه گرفتن
براي سرم
قلبم
شقيقه ام
براي بنگ بنگ بنگ
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
مى آيند تا بپرسند از نسبتم با جنون
از جنون خفته در چشمهايم
از وحش، از جنون خنده هايم
از مرگى كه از من مى ترسد
از منى كه از آنهايي كه مرا به خودم نشان دهند، مى ترسم
مى آيند براي پرسه زدن در گوشه كنار ذهن ِ خسته ام
براى ناخنك زدن به خاطرات خاك گرفته
براي كشف تناقصِ من با خودم
براي گريستن بر شانه هاي دشمنى كه همشهرى شانه هاي منست
براي آنكه دستِ بٌهتِ باورِ مرا بگيرند، ببرند تا كنارِ سقوط
براي يك مشت قرص لابلاي شعر و من و درد
براي نبض ِ ضعيف روى رگهاى يك تخت
براي تعجب كردن از مچاله شدنِ زنى زير هيبت ِ سقفي سرد
براي نشانه گرفتن
براي سرم
قلبم
شقيقه ام
براي بنگ بنگ بنگ
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
در من کودکی
حواسش به بازی دنیاست
دستِ مادر را رها کرده
محوِ چند رنگیِ آدم هاست
کودکِ من
نقشِ کوچهای تنگ را میکشد
پشتِ غربتِ یک پیچ
گم شده مادرش
کودکم زیرِ سایه ی دیوار
بغضِ صد گریه را در گلو میکُشد
کودکِ من
عکسِ پدر را قاب میکند
روی زانو ی بی کسی
خودش را با خیالِ فردا خواب میکند
کودکم در نگاهِ پدر تاب میخورد
زیرِ این سقف ، در نبودِ خدا
اشک را از چشمِ پدر پاک میکند
کودکِ من از صدای ماشینها خسته است
از هیاهویِ این دنیا
از دروغِ آدمها خسته است
کودکم در نبودِ عشق
خدا خدا کرده
پشت یک پیچ
در پسِ غربت
کودکی , دستِ مادرش را رها کرده
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
حواسش به بازی دنیاست
دستِ مادر را رها کرده
محوِ چند رنگیِ آدم هاست
کودکِ من
نقشِ کوچهای تنگ را میکشد
پشتِ غربتِ یک پیچ
گم شده مادرش
کودکم زیرِ سایه ی دیوار
بغضِ صد گریه را در گلو میکُشد
کودکِ من
عکسِ پدر را قاب میکند
روی زانو ی بی کسی
خودش را با خیالِ فردا خواب میکند
کودکم در نگاهِ پدر تاب میخورد
زیرِ این سقف ، در نبودِ خدا
اشک را از چشمِ پدر پاک میکند
کودکِ من از صدای ماشینها خسته است
از هیاهویِ این دنیا
از دروغِ آدمها خسته است
کودکم در نبودِ عشق
خدا خدا کرده
پشت یک پیچ
در پسِ غربت
کودکی , دستِ مادرش را رها کرده
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima