عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح يعنى همه‌ی شهر پر از بوی خداست
عابرى گفت که این مطلق نادیده کجاست ؟
شاپرک پر زد و با رقصِ خود آهسته سرود :
چشمِ دل باز کن این بسته به افکار شماست

👤 #ماندانا_نصرتی

@asheghanehaye_fatima
قصه این است
روبروی هزار آیینه هم که بایستم
تصویر تو را می بینم
ترجیع بند دلم شده ای نازنین
می روم و می آیم و از تو می نویسم
گرچه فاصله بین ما اندک نیست وُ
دست دلم به تو نمی رسد
هر بار که ماه را ببینم
آرام می شوم
دلخوش به اینکه
آسمان ما یکی ست
حالا که نیستی
چه فرقی می کند
روز باشد یا شب
بهار باشد یا پاییز
قصه این است که در گذر همه فصل ها
من دلم فقط تو را می خواهد

#ماندانا_پیرزاده

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from Nafir " نَفیر
رفتی و دل دیوانه شد با هر خوشی بیگانه شد
بی تو دگر این سوز غم پایان ندارد...
غم با دلم هم خانه شد
کاشانه ام ویرانه شد
دردا که درد رفتنت
درمان ندارد درمان ندارد...
با این منِ مانده تا به ابد
در آرزویت بگو چه کنم
چون مرغ دل در هوای تو گر
پر زد به سویت بگو چه کنم
دانم در این کنج خانه دگر
شادی نگیرد سراغ مرا
کولاکِ بی ره و سردِ زمان
خشکانده چون جانِ باغِ مرا...
تو مرا مسپار دل من به دستِ طوفان
به کجا بروی ز برم چنین شتابان...
دردا کشیده که چون غمت
آتش به جانم
بی تو چگونه سر کنم
دیگر ندانم
باور ندارم چگونه ز دستت ربوده خزان نوبهار مرا
باور نداری که رفتن جانت گرفته ز جانم قرار مرا...
دانم در این کنج خانه دگر
شادی نگیرد سراغ مرا
کولاک بی ره و سردِ زمان
خشکانده چون جانِ باغِ مرا...
تو مرا مسپار دل من به دستِ طوفان
به کجا ، چنین شتابان...

#ماندانا_خضرایی
#قصه_ی_شب
#Mandana_Khazraei
@na_fir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#گرته_ویدئو

رفتی و دل دیوانه شد با هر خوشی بیگانه شد
بی تو دگر این سوز غم پایان ندارد
غم با دلم هم خانه شد
کاشانه ام ویرانه شد
دردا که درد رفتنت
درمان ندارد درمان ندارد
با این من مانده تا به ابد
در آرزویت بگو چه کنم
چون مرغ دل در هوای تو گر
پر زد به سویت بگو چه کنم
دانم در این کنج خانه دگر
شادی نگیرد سراغ مرا
کولاک بی ره و سرد زمان
خشکانده چون جان باغ مرا
به کجا بروی ز برم چنین شتابان
دردا کشیده که چون غمت
آتش به جانم
بی تو چگونه سر کنم
دیگر ندانم
باور ندارم چگونه ز دستت ربوده خزان نوبهار مرا
باور نداری که رفتن جانت گرفته ز جانم قرار مرا
دانم در این کنج خانه دگر
شادی نگیرد سراغ مرا
کولاک بی ره و سرد زمان
خشکانده چون جان باغ مرا
تو مرا مسپار دل من به دست طوفان
به کجا بروی ز برم چنین شتابان

#ماندانا_خضرایی
باغ خشکیده

@asheghanehaye_fatima
به رغمِ ِخویش،
مقصودِ من از خدا تویی،
در آغوش گرفتنِ تمام دوست داشتنی ها
و باقی، تاسی است که می ریزند

با دستانِ تو همراه می شوم،
لبانت را می بوسم
هر جا که  باشی  لمست می کنم
و باقی، همه پنداری است،

من چلیپایِ توام،
آنگاه که به خواب می روی
جاده ای تهی که بر آسمانش تمنا می بارد،
سایه ی توام، سایه ای سنگسار شده،

سکوتِ توام من
شبی فراموش شده در خاطرِ خویش
و وعده ی دیداری که هر بار تکرار می شود،
دریوزه گرِ درب خانه ات
آنکه انتظار دیدارت، رنج اش می دهد
آنکه جان می سپارد
اگر انتظارش به دیرگاه برسد،


#لوئی_آراگون
برگردان: #ماندانا_حسنلو


@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"عید نوروزه"


🎙 #ماندانا_خضرایی

نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار
خوش به‌حالِ روزگار...

خوش به‌حالِ دختر میخک
که می‌خندد به ناز

خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب
خوش به‌حالِ آفتاب

ای دلِ من گرچه در این روزگار
جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام
بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ


#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima
شب تنهائی
ماندانا خضرایی
شب تنهایی سحر نشود
آه از این شبهایی که پایان ندارد ...

#ماندانا_خضرایی
#هوشنگ_فراهانی
@asheghanehaye_fatima