از ته چاه
تا بازار آدم فروشان
که برادران غیورم تدارک دیدند
ردی به جاست
ای معمای خاموش!
ای حماسهی آغوش!
از شبی که همچون ماه
سر از پیرهن پاره پارهام درآوردی
و من
عزیز سرزمینت شدم
ردی به جاست
ای تلألو نارنج در غفلت ترنج!
ای شب آفتابی!
شمارش سود و زیان انگشتان کجا؟
رد عاشقی کردنِ تن و جان کجا؟
#عباس_معروفی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تا بازار آدم فروشان
که برادران غیورم تدارک دیدند
ردی به جاست
ای معمای خاموش!
ای حماسهی آغوش!
از شبی که همچون ماه
سر از پیرهن پاره پارهام درآوردی
و من
عزیز سرزمینت شدم
ردی به جاست
ای تلألو نارنج در غفلت ترنج!
ای شب آفتابی!
شمارش سود و زیان انگشتان کجا؟
رد عاشقی کردنِ تن و جان کجا؟
#عباس_معروفی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
با این نوشتهی #عباس_معروفی تضمینی دلش رو میبری؛ میگه:
"حتی یک نفر در این دنیا شبیه تو نیست
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی نفس مرا بند آوردن!"
@asheghanehaye_fatima
"حتی یک نفر در این دنیا شبیه تو نیست
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی نفس مرا بند آوردن!"
@asheghanehaye_fatima
▪️
گفت : بی معرفت .!!
چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟
هستهی آلبالو که نبود ...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
گفت : بی معرفت .!!
چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟
هستهی آلبالو که نبود ...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
سرشار از بوی تنش بودم...
طعم دهن و جای دست هاش ...
در وجودم مثل نبض می زد...
میکوبید...
چیزی جادویی...
آن جادوی ابدی ...
که تمام زشتی ها...
بدی ها ...
و کژی های دنیا را از یادم میبرد...
خالص می شدم...
شیشه می شدم ..
و تن خود را در تن او می دیدم ...
و او را از خودم عبور می دادم...
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت ...!!!
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
طعم دهن و جای دست هاش ...
در وجودم مثل نبض می زد...
میکوبید...
چیزی جادویی...
آن جادوی ابدی ...
که تمام زشتی ها...
بدی ها ...
و کژی های دنیا را از یادم میبرد...
خالص می شدم...
شیشه می شدم ..
و تن خود را در تن او می دیدم ...
و او را از خودم عبور می دادم...
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت ...!!!
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
اینها همه دلتنگی بود؟
که روزها و شبها
پشت پلکهام قورت دادم؟
چرا به من نگفته بودی
نبودنت قامتم را تکیده میکند؟
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
که روزها و شبها
پشت پلکهام قورت دادم؟
چرا به من نگفته بودی
نبودنت قامتم را تکیده میکند؟
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
خیال قشنگی ست؛
شنیدن صدای خش خش برگ ها،
بر زیر پاهایمان...
قدم زدن دو نفره مان، در پاییز!
اما هنوز؛
نه تو آمده ای،
نه پاییز...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
شنیدن صدای خش خش برگ ها،
بر زیر پاهایمان...
قدم زدن دو نفره مان، در پاییز!
اما هنوز؛
نه تو آمده ای،
نه پاییز...
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
گاهی خیال بوده ام
گاهی توهم،
گاهی تجردی تنها
میان آدم ها
سایه ای از خودم
ک دنبال تو میگشتم ..
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
گاهی توهم،
گاهی تجردی تنها
میان آدم ها
سایه ای از خودم
ک دنبال تو میگشتم ..
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به انگشتهایت بگو
لبهای مراببوسند
به انگشتهایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
توی موهام قدم زدن در این شب گرم حالت را خوب میکند
گل من گاهی نفس عمیق بکش
ونگذار تنم ازحسودی بمیرد.
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
لبهای مراببوسند
به انگشتهایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
توی موهام قدم زدن در این شب گرم حالت را خوب میکند
گل من گاهی نفس عمیق بکش
ونگذار تنم ازحسودی بمیرد.
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
▫️
میشود وقتی مینویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد، موقع رفتن ..
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیات میمیرم.
وقتی نیستی، میخواهم بدانم
چی پوشیدهای و هزار چیز دیگر.
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
میشود وقتی مینویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد، موقع رفتن ..
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیات میمیرم.
وقتی نیستی، میخواهم بدانم
چی پوشیدهای و هزار چیز دیگر.
#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima