@asheghanehaye_fatima
سرم را بالا میگیرم،
صدایم را صاف کرده،
و بدونِ ترس میگویم:
"که من جرأتِ عاشق شدن را ندارم!"
بگذار بخندند،
مسخره کنند،
که مگر عاشق شدن جرأت میخواهد؟!
میخواهد...
به خدا که میخواهد!
در این روزگاری که لیلی به مجنونَش نرسید،
فرهاد عشق بازیِ شیرینَش با خسرو را به چشم دید،
در این دنیایی که تعهدی پای رابطهها نیست،عاشق شدن جرأت میخواهد!
تو عاشق شو،
بخند و شاد باش،
لذت ببر،
من....
دستِ تنهاییام را میگیرم،
و دور نگهَش میدارم از آدمها،
از تمامِ خیابانهایی که عُشاق با آن خاطره دارند،
از تمامِ کافهها و فنجانهای اسپرسو،
از گلفروشیهای شهر،
حتی از آسمانی که بارانَش بیامان باشد!
و قانعَش میکنم:
که ما با هم خوشیم،
نمیترسیم از ترک شدن،
از تکراری شدن،
چه اهمیتی دارد؟!
بُگذار خیال کنند خستهایم،
اما یک روز میفهمند که عاشق شدن،
هم "دل" میخواهد هم "جرأت"!
#عاطفه_یعقوبی
سرم را بالا میگیرم،
صدایم را صاف کرده،
و بدونِ ترس میگویم:
"که من جرأتِ عاشق شدن را ندارم!"
بگذار بخندند،
مسخره کنند،
که مگر عاشق شدن جرأت میخواهد؟!
میخواهد...
به خدا که میخواهد!
در این روزگاری که لیلی به مجنونَش نرسید،
فرهاد عشق بازیِ شیرینَش با خسرو را به چشم دید،
در این دنیایی که تعهدی پای رابطهها نیست،عاشق شدن جرأت میخواهد!
تو عاشق شو،
بخند و شاد باش،
لذت ببر،
من....
دستِ تنهاییام را میگیرم،
و دور نگهَش میدارم از آدمها،
از تمامِ خیابانهایی که عُشاق با آن خاطره دارند،
از تمامِ کافهها و فنجانهای اسپرسو،
از گلفروشیهای شهر،
حتی از آسمانی که بارانَش بیامان باشد!
و قانعَش میکنم:
که ما با هم خوشیم،
نمیترسیم از ترک شدن،
از تکراری شدن،
چه اهمیتی دارد؟!
بُگذار خیال کنند خستهایم،
اما یک روز میفهمند که عاشق شدن،
هم "دل" میخواهد هم "جرأت"!
#عاطفه_یعقوبی