بیایید به ساعاتی فکر کنیم که خسته و زار، در دل تاریکی یکدیگر را در آغوش گرفتهایم و پیکرمان به یکدیگر تنیدهاند، و قلبهایمان چون یک قلب کار میتپد، و به نوای باد گوش میکنیم که میگوید بیرون بودن، در تاریکی شب، در زمستان، چگونه است و اینکه در خلال گذر زمان همین بودهایم که همواره بودهایم چه معنایی دارد، و بعد در کنار همدیگر غرق میشویم، در ژرفنای احساس شوربختی و ناخشنودیای که هیچ شرم نمیشناسد.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
She is standing on my lids
And her hair is in my hair
She has the colour of my eye
She has the body of my hand
In my shade she is engulfed
As a stone against the sky
She will never close her eyes
And she does not let me sleep
And her dreams in the bright day
Make the suns evaporate
And me laugh cry and laugh
Speak when I have nothing to say
بر پلکهای من ایستاده است او
موهایش در موهای من،
شکل دستهای مرا دارد او
رنگ چشمهای مرا دارد او
در سایهام غرق شده است او
چون سنگی بر آسمان
او همیشه چشمهایی باز دارد
نمیگذارد بخوابم
رؤیاهایش وسط روشنایی
خورشیدها را بخار میکند
مرا میخنداند، میگریاند و میخنداند
مرا به حرف وامیدارد بیحرفی برای گفتن.
#پل_الوار
برگردان به انگلیسی: #ساموئل_بکت
برگردان به فارسی: #علیرضا_بازرگان
@asheghanehaye_fatima
And her hair is in my hair
She has the colour of my eye
She has the body of my hand
In my shade she is engulfed
As a stone against the sky
She will never close her eyes
And she does not let me sleep
And her dreams in the bright day
Make the suns evaporate
And me laugh cry and laugh
Speak when I have nothing to say
بر پلکهای من ایستاده است او
موهایش در موهای من،
شکل دستهای مرا دارد او
رنگ چشمهای مرا دارد او
در سایهام غرق شده است او
چون سنگی بر آسمان
او همیشه چشمهایی باز دارد
نمیگذارد بخوابم
رؤیاهایش وسط روشنایی
خورشیدها را بخار میکند
مرا میخنداند، میگریاند و میخنداند
مرا به حرف وامیدارد بیحرفی برای گفتن.
#پل_الوار
برگردان به انگلیسی: #ساموئل_بکت
برگردان به فارسی: #علیرضا_بازرگان
@asheghanehaye_fatima
نزدیک به هیچ. چیزی به عنوان هیچ نیست.
کورمال به سمت پنجره میرود و به بیرون خیره میشود.
آنجا میایستد خیره به بیرون. بیحرکت خیره به بیرون. هیچچیز متحرکی در آن وسعت سیاه.
کورمال بر میگردد به عقب به جایی که چراغ برپاست. برپا بود.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
کورمال به سمت پنجره میرود و به بیرون خیره میشود.
آنجا میایستد خیره به بیرون. بیحرکت خیره به بیرون. هیچچیز متحرکی در آن وسعت سیاه.
کورمال بر میگردد به عقب به جایی که چراغ برپاست. برپا بود.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
جزئی از خودم را دادم تا پیدایش کنم
جزئی از من برایِ شناخت او از یاد رفت
جزئی از من برایِ عشق او تحقیر شد .
این تنِ بی پناه
این ذهنِ بی خبر ، این دست هایِ تُهی
این قلبِ تهی
برایش بردم .
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
جزئی از من برایِ شناخت او از یاد رفت
جزئی از من برایِ عشق او تحقیر شد .
این تنِ بی پناه
این ذهنِ بی خبر ، این دست هایِ تُهی
این قلبِ تهی
برایش بردم .
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
ولادیمیر:
میگویی حالا چه کار کنیم؟
استراگون:
من میگویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
میگویی حالا چه کار کنیم؟
استراگون:
من میگویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدمها
یک زمانی،
در یک جایی،
ناخواسته خودشان را جا میگذارند و میروند...!
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
یک زمانی،
در یک جایی،
ناخواسته خودشان را جا میگذارند و میروند...!
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
✍گاهی اوقات فقط باید لبخند بزنی و رد شوی؛ بگذار خیال کنند که نفهمیدی ...
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
خودم را در آغوش گرفتهام
نهچندان با لطافت
نهچندان با محبت
اما
وفادار ...
وفادار ... !
#متنهایی_برای_هیچ
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
نهچندان با لطافت
نهچندان با محبت
اما
وفادار ...
وفادار ... !
#متنهایی_برای_هیچ
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
گاهی بهنظرم اینطور میآید
که قبلاً زاده شده و
زندگیای طولانی داشتهام...
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
که قبلاً زاده شده و
زندگیای طولانی داشتهام...
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
استراگون: همه ما دیوانه به دنیا میآییم. بعضیها همانطور باقی میمانند.
#ساموئل_بکت
- در انتظار گودو -
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
- در انتظار گودو -
@asheghanehaye_fatima