نمیدانم عکاسی چه نسبتی با بتپرستی دارد. به ظاهر چندان هم از یکدیگر دور نیستند. شاید سرشت جادویی و افسونگر عکاسی، ناشی از حضور همین ایدهی کهن است.
عکاسی رابطهای است با جهان به میانجی اشیاء. بتپرستی رابطهای است با فراجهان به میانجی اشیاء. و از اینجا است پیوند جادویی این دو.
#اتاق_روشن
#رولان_بارت
#فرشید_آذرنگ
(پیشگفتار-مترجم)
@asheghanehaye_fatima
عکاسی رابطهای است با جهان به میانجی اشیاء. بتپرستی رابطهای است با فراجهان به میانجی اشیاء. و از اینجا است پیوند جادویی این دو.
#اتاق_روشن
#رولان_بارت
#فرشید_آذرنگ
(پیشگفتار-مترجم)
@asheghanehaye_fatima
سوگواری، مانند عشق، جهان و جهانیان را مصرانه با امر غیرواقعی تحت تاثیر قرار میدهد. در برابر جهان مقاومت میکنم، از آنچه که از من میخواهد، رنج میکشم، از تقاضاهایش. جهان اندوه مرا افزون میکند، خشکی مرا، آشفتگیام را، خشمم را و... جهان افسرهام میسازد.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
_
دیدرو: لبانت را بر لبانم بگذار
چنانکه شاید روحام
بر آمده از دهانام
با روح تو در آمیزد.
#رولان_بارت
"سخن عاشق"
.
@asheghanehaye_fatima
دیدرو: لبانت را بر لبانم بگذار
چنانکه شاید روحام
بر آمده از دهانام
با روح تو در آمیزد.
#رولان_بارت
"سخن عاشق"
.
@asheghanehaye_fatima
__
عاشق همان دم که مصرانه از خود میپرسد که چرا مورد عشق معشوقاش نیست، قلبا باور دارد که معشوق هم عاشقِ او است اما این را به او نمیگوید.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
عاشق همان دم که مصرانه از خود میپرسد که چرا مورد عشق معشوقاش نیست، قلبا باور دارد که معشوق هم عاشقِ او است اما این را به او نمیگوید.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
زیبایی شبیه آن چیز مبالغه آمیزی که ما تصور می کنیم نیست
زیباترین زن زندگیام را امروز دیدم.
با او قرارى در خیابانى داشتم و وقتى كه نشست، وقتى كه انحناهاى طبیعى تناش نیمكت سنگى را مثل رودى آرام لمس كردند، با چشمهاى كنجكاوش نگاهم كرد. بىمضایقه "زن" بود.
پیكرى رنسانسى و فربه داشت و این ناهمخوانیاش با جریان روز، جذابش میکرد.
كتاب خوانده و دانا، قشنگ حرف میزد و صلحى با جهان داشت.
او هیج شبیه عكسهاى روى مجلههای مد نبود. چیزى بود كه خودش دوست داشت باشد.
دوست داشت در قهوهاش شكر زیاد بریزد و سالادش را با نمك بخورد.
زیر چانهاش چروكهایى ریز داشت و در تمام آن مدت، شكم بعد از زایمان بزرگ شدهاش را مخفى نكرد.
خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گستردهی "چگونه لاغر شویم" و "چگونه چروك زیر چشمها را مخفى كنیم" برای اهمیت نداشت.
او در انتهایىترین روزهاى چهل سالگى، پذیرفته بود كه هزار بار شكست خورده و نمرده: خودم كردم، خودم!
مجموعه زیباییهاى طبیعى انسان.
بعد، راه رفتیم.
شاد بود و از خندیدن نمیترسید. بلند میخندید و صداى زنانه محكمش میپیچید همه جا.
"گرتا گاربو" نبود، "مارلنه دیتریش" نبود، "جین فوندا" نبود، "الیزابت تیلور" و "جین سیبرگ" نبود؛ خودش بود.
خودش را پیدا كرده بود و همچنان كه قدم میزد، سنگهایى را برمیداشت كه مجسمه بسازد.
او، همان زن كمیابیست كه از یاد رفته. او همان زنیست كه قرنهاست كمپیدا شده و جایش را روبوتهاى كم هوش گرفتهاند.
او از جایى در همان رنسانس، دیگر تكثیر نشده. این است كه دور از اجتماع ظاهربینىهاى مفرط، در جنگلهاى خلوت قدم میزند و میداند كه كیست و چه میخواهد.
از دیدنش لذت بردم، اوست كه وزن میدهد به جهان.
زیبایی شبیه آن چیز مبالغهآمیزی که ما تصور میکنیم نیست.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
زیباترین زن زندگیام را امروز دیدم.
با او قرارى در خیابانى داشتم و وقتى كه نشست، وقتى كه انحناهاى طبیعى تناش نیمكت سنگى را مثل رودى آرام لمس كردند، با چشمهاى كنجكاوش نگاهم كرد. بىمضایقه "زن" بود.
پیكرى رنسانسى و فربه داشت و این ناهمخوانیاش با جریان روز، جذابش میکرد.
كتاب خوانده و دانا، قشنگ حرف میزد و صلحى با جهان داشت.
او هیج شبیه عكسهاى روى مجلههای مد نبود. چیزى بود كه خودش دوست داشت باشد.
دوست داشت در قهوهاش شكر زیاد بریزد و سالادش را با نمك بخورد.
زیر چانهاش چروكهایى ریز داشت و در تمام آن مدت، شكم بعد از زایمان بزرگ شدهاش را مخفى نكرد.
خوب دیده بود و خوب خوانده بود و تبلیغات گستردهی "چگونه لاغر شویم" و "چگونه چروك زیر چشمها را مخفى كنیم" برای اهمیت نداشت.
او در انتهایىترین روزهاى چهل سالگى، پذیرفته بود كه هزار بار شكست خورده و نمرده: خودم كردم، خودم!
مجموعه زیباییهاى طبیعى انسان.
بعد، راه رفتیم.
شاد بود و از خندیدن نمیترسید. بلند میخندید و صداى زنانه محكمش میپیچید همه جا.
"گرتا گاربو" نبود، "مارلنه دیتریش" نبود، "جین فوندا" نبود، "الیزابت تیلور" و "جین سیبرگ" نبود؛ خودش بود.
خودش را پیدا كرده بود و همچنان كه قدم میزد، سنگهایى را برمیداشت كه مجسمه بسازد.
او، همان زن كمیابیست كه از یاد رفته. او همان زنیست كه قرنهاست كمپیدا شده و جایش را روبوتهاى كم هوش گرفتهاند.
او از جایى در همان رنسانس، دیگر تكثیر نشده. این است كه دور از اجتماع ظاهربینىهاى مفرط، در جنگلهاى خلوت قدم میزند و میداند كه كیست و چه میخواهد.
از دیدنش لذت بردم، اوست كه وزن میدهد به جهان.
زیبایی شبیه آن چیز مبالغهآمیزی که ما تصور میکنیم نیست.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
هر شیای که معشوق لمسش کرده باشد، جزئی از تن او میشود و عاشق آن را مشتاقانه نزد خود نگه خواهد داشت.
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
به چه چیزی نابههنگام میگویم: آن وضعیت افراطی که در آن، مامان، از ژرفای هشیاریِ تضعیف شدهاش، در حالی که رنج خود را نادیده میگیرد، به من (که برای باد زدنش روی عسلی کنارش نشستهام) میگوید: "تو آنجا، آنطور که نشستهای راحت نیستی" و بس.
خاطرات سوگواری/ #رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
خاطرات سوگواری/ #رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
_
با چه کسی میتوانم این پرسش را طرح کنم و امیدی به پاسخ داشته باشم؟ او را کمتر از آنچه فکر میکردی دوست داشتهای؟
آیا اینکه بدون کسی که دوستش داشتهای قادر به زندگی باشی، به معنای این است که او را کمتر از آنچه فکر میکردی دوست داشتهای؟
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
با چه کسی میتوانم این پرسش را طرح کنم و امیدی به پاسخ داشته باشم؟ او را کمتر از آنچه فکر میکردی دوست داشتهای؟
آیا اینکه بدون کسی که دوستش داشتهای قادر به زندگی باشی، به معنای این است که او را کمتر از آنچه فکر میکردی دوست داشتهای؟
#رولان_بارت
@asheghanehaye_fatima
▪️
با وجود دشواریهای ماجرای من، با وجود بغضها، تشویشها و تردیدها، با وجود حسرتهایی که در این راه خواهم خورد، من بیوقفه در دل خود بر عشق بهعنوان ارزش آری خواهم گفت.
#رولان_بارت / سخن عاشق
@asheghanehaye_fatima
با وجود دشواریهای ماجرای من، با وجود بغضها، تشویشها و تردیدها، با وجود حسرتهایی که در این راه خواهم خورد، من بیوقفه در دل خود بر عشق بهعنوان ارزش آری خواهم گفت.
#رولان_بارت / سخن عاشق
@asheghanehaye_fatima