عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



سوم دبستان که بودم، یه مدت هم عاشق اون دختره بودم که خونه مامان‌بزرگش اینا ته کوچمون بود. پنجشنبه‌ها ساعت سه و چهار میومدن، باباش وانت داشت، یه وانت سبز که من بعد از اون دیگه هیچ وقت عینش رو ندیدم. من وامیسادم وسط کوچه، اینا می‌رسیدن. عین ماه پیاده می‌شد از ماشین، یه نگاه به من می‌کرد، من هم سریع دماغم رو می‌کشیدم بالا واخم می‌کردم و اون ور رو نگاه می‌کردم.
یه بار مثل همیشه ظهر جمعه ما رفتیم خونه مامان بزرگم اینا مهمونی، از ماشین پیاده شدم دیدم یه دختر قشنگی وایساده وسط کوچه نگاهم می‌کنه. تا دید من نگاهش می‌کنم روش رو کرد اون ور. دردم اومد. بعد گفتم نکنه هر هفته من یه کاری میکنم که دختر وانتی دردش بیاد؟
از هفته بعدش پنجشنبه‌ها هروقت دختر از وانت باباش پیاده می‌شد، من نگاهش می‌کردم و لبخند می‌زدم، حتا اگه جوراب شلواری سفید خال‌خالی پوشیده بود که خیلی زشته. نگاهش می‌کردم و لبخند می زدم، یه جوری که انگار بز هندوانه دیده باشه. لبخند پت و پهن می‌موند روی صورتم، تا ایشون بره تو خونه و کوچه باز بشه خاک داغ تابستون.

یه پنجشنبه یادمه هرچی وایسادم نیومدن، غروبش خبر اومد مامان بزرگ دختر وانتی از این محله رفته. تو بگو دیگه یه پنجشنبه برای من موند، نموند، ولی من همیشه وسط کوچه که باشم اگه یه آدم قشنگی رد بشه لبخند می‌زنم، حتا اگه روش رو بکنه اون ور...

#دختر_وانتی
متن: #حمید_سلیمی