عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
تو ذهنم لیست خرید خونه رو مرور می‌کردم. پیاز ، دلستر ، زیتون... همون لحظه یه چی با سرعت بهم برخورد کرد. برگشتم و دختر بچه‌ی چهار پنج ساله‌ای رو دیدم که به بستنی قیفی تو دستش خیره شده. بستنی که حالا نصفش رو شلوار من ریخته بود. بهش گفتم خوبی عمو؟! چیزیت نشد؟! مادرش رسید و گفت آتنا هزار بار گفتم جای شلوغ انقدر ندو. زود باش از آقا عذرخواهی کن. دختر بچه خیره به بستنی هیچی نمی‌گفت. گفتم چیزی نشده خانم که عذرخواهی کنه. گفت نه باید یاد بگیره وقتی کار اشتباه می‌کنه بگه ببخشید. آتنا یه نگاه بهم کرد. دو دل بود. می‌دونستم دوست نداره بگه ببخشید. پس یه چشمک بهش زدم و گفتم ببخشید که بستنی قیفی تو خراب شد.خندید و زیر لب با خجالت گفت ببخشید.
چند قدمی که دور شدم احساس کردم پاهام جونی برای راه رفتن نداره. یه بغض وحشتناک اومده بود تو گلوم که بمونه. رو یکی از نیمکت‌های میدون شهرداری نشستم.
به یه کلمه‌ی ساده فکر کردم « ببخشید » . تو سرم یه اسم اومد و هزار خاطره. تو دلم هزار حس اومد و یه حسرت. حسرت شنیدن کلمه‌ای که یه زمانی نیاز داشتم بشنوم ولی نشنیدم.من برای بخشیدنش ، برای فراموش کردنش نیاز داشتم یه ببخشید ساده بشنوم.نیاز داشتم بشنوم تا بتونم با چیزی که اتفاق افتاده کنار بیام. تا بتونم خودم رو آروم کنم. تا بدونم من مقصر اشتباه کردن دیگران نیستم. مدت‌ها منتظر بودم. برای همین روزهایی رو تحمل کردم که شب نمی‌شد. رنج شب‌هایی رو گذروندم که صبح نمی‌شد.
لحظه به لحظه‌ی زندگیم شده بود تکرار سوال‌هایی که جواب نداشت. « مگه من چیکار کرده بودم ؟! چی کم داشتم؟! چرا این کار رو با من کرد؟! و ... » هزار سوالی که بی‌رحمانه از خودم می‌پرسیدم و زجر می‌کشیدم.‌اگه یه بار فقط یه بار گفته بود ببخشید هیچ کدوم از این سوال‌ها مغز و روح و روانم رو منفجر نمی‌کرد.
یه زمانی با یه ببخشید می‌بخشیدم ولی چون نشنیدم افتادم تو دور انتقام گرفتن. از خودم... کسی که قبل از اون بودم. همون که روحش پر می‌کشید برای دیدن... بوسیدن... نوازش کردن... انتقام گرفتن از خودم که مدت‌هاست اثری ازش نمی‌بینم.
از روزهای سخت و شب‌های طولانی خیلی گذشته. دیگه نه سوالی از خودم می‌پرسم و نه به اتفاقاتی که افتاده فکر می‌کنم. فقط امشب فهمیدم هنوز یه بخشی از وجودم منتظر یه پیام با سه کلمه‌ست. « سلام. ببخشید. خداحافظ.»
#حسین_حائریان


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما آدم ها رسم عجیبی داریم:
" به دست می‌آوریم ، که از دست بدهیم...! "

قبل از رسیدن
به کسی که زندگیمان شده است،
زمین و زمان را به هم می ریزیم.

مدام رویا می‌بافیم
و خودمان را
عاشق ترین آدم دنیا می دانیم...

اما بعد از رسیدن،
درست زمانی که دلمان قرص شد
او در زندگیمان هست،
همه چیز را فراموش می‌کنیم...!

فراموش می‌کنیم
چقدر برای این روزها تلاش کرده ایم،
صبور بوده ایم ، رویا بافته ایم...

یادمان می رود
این همان روزی ست
که آرزویش را داشته ایم...

آنقدر تغییر می‌کنیم
که تبدیل به یک آدم دیگر می‌شویم،
آدمی که هیچ شباهتی به یک عاشق ندارد...!

حقیقت تلخی‌ست :

"ما آدم ها
      خیلی زود
    از هم خسته می‌شویم"


#حسین_حائریان


@asheghanehaye_fatima
تمام ما آدم ها در زندگیمان، باید یک نفر را داشته باشیم... « یک رفیق »
نه از آن رفیق هایی که فصلی اند. یک روز هستند و یک عمر نه... نه از آن رفیق هایی که وقتی زندگی ات بهار است کنارت هستند و‌ در زمستان زندگی تنهایت می‌ گذارند. نه از آن رفیق هایی که فقط وقتی زندگیشان تاریک می شود به سراغتان می آیند و وقتی زندگیشان پر نور است فراموشتان‌ می کنند. نه منظورم این ها نیستند.
رفیق هایی را می‌گویم که اگر از آسمان سنگ هم ببارد چتر هستند. خنده هایت را دوست دارند و در روزهای سخت می توانی بدون هیچ توضیحی در آغوششان اشک بریزی. آن هایی که بدون قضاوت و‌ سرزنش کنارت می مانند تا روزهای سخت بگذرد. رفیق هایی که بودنشان همیشگی ست حتی اگر بعضی از روزها تو همان آدم همیشه نباشی.
رفیق هایی که تو را بلدند و کنارشان خودت هستی، با تمام خوبی ها و بدی هایت...
بگذارید همه چیز در دنیا نا عادلانه تقسیم شود، اما هر آدمی باید یک نفر را داشته باشد... یک رفیق
#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima
حرفاش که تموم شد، دستش رو گرفتم و گفتم‌: جنگیدن با چیزی که اتفاق افتاده و تموم شده ، بی ارزش ترین کار دنیاست. می دونی چرا؟ چون هر چقدر بجنگی، تلاش کنی، زخم بخوری ... هیچ کس متوجه نمیشه. هیچ نتیجه ای نداره. فقط خسته و ضعیف میشی. آدم ضعیفم فقط زورش به خودش می رسه. با خودت نجنگ... چون این تنها جنگیه که هیچ وقت تموم نمیشه.
#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima
مادر بزرگ همیشه می گفت عشق صف نون نیست که صبر کنی تا نوبت تو بشه. با صبر بهش نمی رسی. عشق بی هوا در خونه ت رو می زنه. اگه نشنوی یا خودت رو به خواب بزنی یه عمر گوش ت صدای در می شنوه ولی هیچ کس پشت اون در نیست.
می گفت اگه در خونه ت رو زد و به موقع در رو باز کردی دیگه به بعدش چی میشه فکر نکن. تعارفش کن بیاد تو قلبت. صبر نکن خودش بگه یاالله با اجازه ی صاحبخونه من بیام تو ...
زیادم ناز نکن که اگه در رو زود باز کنم فکر می کنه پشت در خوابیده بودم. بذار فکر کنه. بذار بفهمه قلبت تشنه ی صاحاب داشتنه. که قلب بی صاحاب کویر لوت می مونه

می‌گفت هیچ عشقی تو یه شب محصول نمیده. باید صبور باشی . باید هوای گلی که کاشتی رو داشته باشی .خورشید نبود نورش باشی. اکسیژن نبود نفس بشی واسش... آب نبود به پاش اشک بریزی. به اینجا که می رسید می گفت مادر جون یادت باشه عشق مثل گل می مونه. نه علف هرز... مراقب باش اسیر علف هرز نشی. مراقب باش هیچ وقت به پای یه علف هرز اشک نریزی.

#حسین_حائریان


@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"عجب جایی"

🎙 #گوگوش


تمام ما انسان‌ها در زندگی مان، باید
یک نفر را داشته باشیم،«یک رفیق»

نه از آن رفیق‌هایی که فصلی‌اند
یک روز هستند و یک عمر نه.
نه از آن رفیق‌هایی که وقتی زندگی‌ات
بهار است کنارت هستند و‌ در زمستان
زندگی تنهایت می‌‌گذارند.
نه منظورم این رفیق‌ها نیستند.

رفیق‌هایی را می‌گویم که اگر از
آسمان سنگ هم ببارد چتر هستند...
خنده‌هایت را دوست دارند و
در روزهای سخت می‌توانی بدون هیچ
توضیحی در آغوش شان اشک بریزی...

آن‌هایی که بدون قضاوت و‌ سرزنش
کنارت می‌مانند تا روزهای سخت بگذرد...
رفیق‌هایی که بودن شان همیشگی‌ست
حتی اگر بعضی از روزها
تو همان آدم همیشه نباشی...

رفیق‌هایی که تو را بلدند و کنارشان خودت
هستی، با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایت...

بگذارید همه چیز در دنیا
نا عادلانه تقسیم شود، اما
هر آدمی باید یک نفر را داشته باشد...

«یک رفیق»


#حسین_حائریان


@asheghanehaye_fatima
🌱

به دست آوردنِ کسی که دوستش داری، تازه اولِ ماجراست...
"دوست داشتن نگهداری می خواهد..."

#حسین_حائریان

@asheghanehaye_fatima
.
چشمام تازه گرم شده بود که با لرزش گوشی بیدار شدم.
« سفر بخیر... صحیح و سالم برسی تو بغلم... »
نمی‌دونم از کجا ولی یه لبخند اومد و نشست رو لبم...
چشمام رو بستم که بخوابم ولی خواب رفته بود. انقدر دور شده بود که بدونم امشب سراغم نمیاد.
قفل گوشی رو باز کردم و رفتم سراغ عکس‌ها...
عکس اول تو پارک بود. یه نیمکت و چندتا درخت... یه پیرمرد و سگش... یه عکس خیلی معمولی که با قلب قرمز تو قسمت علاقمندی‌ها بود. چرا؟! چون اون پارک، اون نیمکت، اون درخت، اون پیرمرد و سگش تنها کسایی بودن که اولین آغوش ما رو دیدن. یادم میاد وقتی من رو دیدی شک داشتی که بیای بغلم یا نه... مثل دختری بودی که تازه راه رفتن رو یاد گرفته...آروم آروم قدم برمی‌داشتی. وقتی دستام رو باز کردم پاهاتو تند کردی و خودت رو پرت کردی بغلم... چون می‌دونستی نمی‌ذارم زمین بخوری. همون‌جا بود که اون پیرمرد از کنارمون رد شد. گفت «باهم پیر بشید که تنها پیر شدن درد داره.» پیرمرد درد داشت.
عکس بعدی بعد یه باخت بزرگ بود. روزی که از عالم و آدم بریده بودم. روزی که به زندگی فحش می‌دادم که چرا باهام راه نمیاد. یادم میاد همه جا رو گشتی و پیدام کردی. نه حرفی زدی ، نه دلداری دادی، نه امید الکی... فقط بغلم کردی. نمی‌دونم چقدر طول کشید تا آروم بشم ولی آروم شدم. بعد یه عکس سلفی گرفتیم و گفتی این عکس یادگاری می‌مونه تا تبدیلش کنیم به یه خنده‌ی بلند...
عکس بعدی خنده‌ی بلند بود. از اونا که دندون پزشکا می‌فهمن چند تا دندونت نیاز به پر کردن داره. یه جشن دو نفره بعد یه برد بزرگ... شدن اون چیزی که باید می‌شد. وقتی خبرشو دادم بیشتر از خودم خوشحال شدی. خودت رو انداختی تو بغلم و یه نفس عمیق کشیدی.
عکس بعدی اسکرین شات یه پیام بود. نوشته بودی «سال‌ها تو رویاهام کسی رو آرزو می‌کردم که تو بودی. بغل کن خودتو به جای من»
هر عکسی رو که می‌دیدم یاد یه خاطره میفتادم. تنها چیزی که تو خاطره‌ها مشترک بود، آغوش تو بود. غیر از اون هیچ...
یادم میاد گفته بودی زندگی عادلانه نیست. درسته عادلانه نیست ولی هر آدمی چه قوی چه ضعیف، چه خوشحال چه غمگین، چه بچه چه پیر، نیاز داره به آغوشی که بدون هیچ منت و شرطی همیشه به روش باز باشه. آدم وقتی کسی رو نداشته باشه که بغل‌ کنه، نفس کشیدن یادش می‌ره
#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima
خیلی سال پیش از یکی پرسیدم بزرگ‌ترین اشتباهی که تو زندگی انجام دادی چیه؟ فکر کرد. خیلی فکر کرد و گفت مفت از دست دادم. گفتم چی رو از دست دادی؟ گفت چیزی که فکر می‌کردم همیشه دارم. می‌دونی آدم وقتی چیزی رو داره حواسش پرت نداشته‌هاش میشه. میگه اینکه هست. بذار برم سراغ باقی چیزا ... حواسش نیست چیزی که داره شاید با ارزش‌تر از تمام چیزایی باشه که دنبالشونه. یه نگاه بهش کردم و گفتم نمی‌شد دوباره به دستش آورد؟ یه لبخند تلخ زد و گفت نه ... برای من نمی‌شد. شاید خیلی چیزا رو بشه بعد از دست‌دادن دوباره داشت ولی دل آدمیزاد رو نمی‌شه. اینکه خیلی ساده دل کسی رو به دست آوردیم دلیل بر بی‌ارزش بودنش نیست. بعضی چیزا رو وقتی نداشته باشی تازه ارزش‌شون مشخص می‌شه! 

پس بذار خیلی راحت بهت بگم: بعضی وقتا همین که چیزی رو از دست ندی کافیه.

#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima
یه رفیق داشتم دوران توپ پلاستیکی، توپ چهل تیکه داشت. وقتی می‌خواستیم فوتبال بازی کنیم می‌گفت به یه شرط توپ چهل تیکه‌ام رو میارم.به شرط اینکه من کاپیتان باشم.
فوتبالش!؟ نابود...دور کمرش ده برابر قدش بود. ایشی زاکی محل بود ولی نه به اون بانمکی... واسه بازی یار انتخاب می‌کرد.یار که چه عرض کنم دوستاش رو انتخاب می‌کرد. تو پنج دقیقه انقدر گل می‌خوردن که توپش رو برمی‌داشت و با قهر می‌رفت خونه... ما هم عشق توپ چهل تیکه... کار ما به جایی رسیده بود که برای بازی کردن با توپ چهل تیکه گل نمی زدیم.دروازه خالی رو می‌زدیم تو در و دیوار که صاحب توپ چهل تیکه قهر نکنه...اون رفیق ما بعد یه مدت باورش شد که فوتبالش خوبه... که ما نمی‌تونیم بهشون گل بزنیم.دیگه کم کم گل زدن یادمون رفت.بخاطر یه توپ چهل تیکه ضعیف بودن رو انتخاب کردیم و رقیب رو قوی نشون دادیم. همین مثال رو تو تمام زندگیمون نگاه کنیم. برای علاقه یا شاید منفعت چه جاهایی جلوی چه کسایی خودمون رو ضعیف نشون دادیم و توهم قوی بودن رو به دیگران دادیم.
می‌خوام بگم با همون توپ پلاستیکی بازی کنید ولی هیچ وقت جلوی کسی ضعف نشون ندید. چون توهم قوی بودن بهش دست میده.
چون گل زدن رو قوی بودن رو فراموش می‌کنید.

#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima