عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
از عکس تو و بغض همین قدر بگویم
دردا که چه شب ها....
که‌چه شب ها...
که چه شب ها...

#حامد_عسگری

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



نه فانوسی کنار لحظه های تارمان مانده
نه دیگر زلف تاکی بر سر دیوارمان مانده

فقط اندوه می گیرد سراغی ازغریبی مان
همان که یارمان بوده، کماکان یارمان مانده

بپرس از پیشگوهای محلی این معما
را
"چقدر از روزهای مثل زهرمارمان مانده"

چقدر از دلخوشی های کم و کوتاهمان رفته
چقدر از زخمهای بر جگر بسیارمان
مانده

سزای خواندن از عشق است در گوش جنگل کر
اگر که قطره خونی گوشه منقارمان
مانده

تو تقدیر منی ای عشق ،اما عقل می گوید
بیا بگذر ز تقدیرت ، همین یک کارمان مانده ..


#حامد_عسگری
@asheghanehaye_fatima



‌‎یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
‌‎روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد..



#حامد_عسگری
🔝
من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان ،
هر وجبت ترمه و کاشی
#حامد_عسگری

@asheghanehaye_fatima
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش

مضاعف میکند زیباییش را گوشوار آنسان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش

کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده ست از ابریشم مویش؟

تو را از من جدا کردند هرباری به ترفندی
یکی با خنده ی تلخش یکی با برق چاقویش

رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش


#حامد_عسگری
@asheghanehaye_fatima



به مصراعی ننالیدم تب تلـخ تباهی را
که یک عمر است عادت کرده‌ام بی سرپناهی را

منم آن ارگ ویرانی که هرشب خواب می‌بیند
به روی شانه‌هایش فوج کفترهای چاهی را

زلیخاها اگر پیراهنی پاره نمی کردند
به یوسف‌ها که می آموخت رسم بی‌گناهی را؟

سواری خسته ام از کوه پایین آمدم دختر!
ببند این زخم‌های کهنهٔ مشروطه‌خواهی را

تفنگ و اسب را دادم به جای شانه ی نقره
بکش هموارتر کن پیچ‌و‌تاب این دو راهی را

چه می‌فهمند سربازان مست روس و عثمانی
شمیم اشک هایم روی کاغذهای کاهی را؟

سپیداری که بر آن پیکر ستارخان رقصان
چه سازد شرمساری را ، چه نالد روسیاهی را

سپیده سر زده آهو به آغوشم قدم بگذار
مگیر از شیرمردت لطف صید صبحگاهی را

رهاتر از سر زلفت بخند امشب پریشانم
برقصان توی تنگ صورتت دو بچه ماهی را ...


#حامد_عسگری
@asheghanehaye_fatima

عشق مدتهاست این روحِ سَراسَر درد را ،
بُرده بَر بامِ جنون و نردبان برداشته ...



#حامد_عسگری
بی‌بی جانمان می‌گفت:
«به قاعده حرف بزن.
حرفِ دل، نان تنوری است؛
زود بیرون بیاید، خمیر است و وا می‌رود،
دیر بیرون بیاید، سوخته است.
وقت دارد حرفِ دل زدن.

تصدقت.»



#حامد_عسگری

@asheghanehaye_fatima
تا بوده همین بوده نگاهی به نگاهی
می افتد و می سوزد دل در تب آهی

من را به تو این نذر و دعاها نرساندند
ای کاش مهیا بشود گاه گناهی

من لالم و این حجم ورم کرده دهان نیست
زخمی است که وا می شود از عشق تو گاهی

دو بافه کن و بر دو سر شانه بیاویز
من باشم و تردید بر آغاز دوراهی

بر زلزله جامانده کسی خرده نگیرد
می ترسد از دیدن هر سقف و پناهی

لبخند بزن سرخ لب من که منوط است
زیبایی هر تنگ به رقصیدن ماهی

#حامد_عسگری


@asheghanehaye_fatima
بی‌بی جانمان می‌گفت:
«به قاعده حرف بزن.
حرفِ دل، نان تنوری است؛
زود بیرون بیاید، خمیر است و وا می‌رود،
دیر بیرون بیاید، سوخته است.
وقت دارد حرفِ دل زدن.
تصدقت.»

#حامد_عسگری



@asheghanehaye_fatima