@asheghanehaye_fatima
_ممکن است که از من نشنیده باشی که
«دوستت دارم»...
ممکن است که لب هایم بر گرمی گونه هایت بوسه ای نکاشته باشد ...
ممکن است که دستانم در کمرگاه آغوشت گره نخورده باشد...
ممکن است که چشمانم در زلالی نگاهت خیره نمانده باشد...
_ممکن است که از من نشنیده باشی که
«دوستت دارم»...
ممکن است!
اما
دوست داشتنت تنها، به من نشسته است!
با من راه می رود،بیدار می شود ،بخواب می رود
و تو کیلومتر ها دور از من
ناگهان ،در شلوغی مهمانی ،به گوشیت خیره می شوی و برای نمی دانمی عجیب دلتنگ می مانی!
_ممکن است که به من نگفته باشی «دوستت دارم»
اما
دوست داشتنت تنها، به من نشسته است!
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
_ممکن است که از من نشنیده باشی که
«دوستت دارم»...
ممکن است که لب هایم بر گرمی گونه هایت بوسه ای نکاشته باشد ...
ممکن است که دستانم در کمرگاه آغوشت گره نخورده باشد...
ممکن است که چشمانم در زلالی نگاهت خیره نمانده باشد...
_ممکن است که از من نشنیده باشی که
«دوستت دارم»...
ممکن است!
اما
دوست داشتنت تنها، به من نشسته است!
با من راه می رود،بیدار می شود ،بخواب می رود
و تو کیلومتر ها دور از من
ناگهان ،در شلوغی مهمانی ،به گوشیت خیره می شوی و برای نمی دانمی عجیب دلتنگ می مانی!
_ممکن است که به من نگفته باشی «دوستت دارم»
اما
دوست داشتنت تنها، به من نشسته است!
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
دستم را می فشارد _در رؤیا
می گوید: می خواهی روی بال هایم بنشینی؟!
می خواهی تا آن بالا بالا های دور دست همراهم بیایی؟!
می پرسد: سردت نیست؟! می خواهی لباس تنت باشم؟!
خسته نبینمت!! سرت را روی شانه هایم می گذاری؟!
نگاهش می کنم _ در بیداری
می پرسم: دوستم داری؟!
نگاهش را می دزدد! حواسش پرت می شود! بال هایش را می چیند!
دکمه های لباسم را درهم می بندد!
دستم را رها می کند_ در کابوسی رو به بیداری
می گوید: هوا که سرد می شود
چای که از دهن می افتد
آدم که دلش گیر می شود
وقت رفتن می رسد!!
می گویم: دوستم نداری؟!
می گوید: بیا با هم از این وهم رو به ویرانی گذر کنیم..دستت را به من بده..
.
.
می خواهم دوستش نداشته باشم! نمی توانم..
می خواهد دوستم نداشته باشد!نمی تواند..
می دانم..
بگذریم..
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
دستم را می فشارد _در رؤیا
می گوید: می خواهی روی بال هایم بنشینی؟!
می خواهی تا آن بالا بالا های دور دست همراهم بیایی؟!
می پرسد: سردت نیست؟! می خواهی لباس تنت باشم؟!
خسته نبینمت!! سرت را روی شانه هایم می گذاری؟!
نگاهش می کنم _ در بیداری
می پرسم: دوستم داری؟!
نگاهش را می دزدد! حواسش پرت می شود! بال هایش را می چیند!
دکمه های لباسم را درهم می بندد!
دستم را رها می کند_ در کابوسی رو به بیداری
می گوید: هوا که سرد می شود
چای که از دهن می افتد
آدم که دلش گیر می شود
وقت رفتن می رسد!!
می گویم: دوستم نداری؟!
می گوید: بیا با هم از این وهم رو به ویرانی گذر کنیم..دستت را به من بده..
.
.
می خواهم دوستش نداشته باشم! نمی توانم..
می خواهد دوستم نداشته باشد!نمی تواند..
می دانم..
بگذریم..
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
امروز رفتم مشاور املاڪی
باید خونہے جدید بڪَیرم.آخہ خونہاے ڪہ زمستونڪَیر شده دیڪَہ بہ ڪار یہ دلخستہ نمییاد !!
اصلا آدم ڪہ تا آخرش نمیتونہ با یڪ مشت خاطره زندڪَی ڪنہ ، میتونہ؟
املاڪی ازم پرسید ڪہ خونم چہ شڪلی باید باشہ؟منم ڪَفتم فقط پنجره نداشتہ باشہ !!
چشماش ڪَرد شده بود ، بنظرش همہ عاشق پنجره هستن براے خونشون اما براے خونہے من ..
چطور بهش بڪَم؟
چطور بڪَم پنجره براے من چہ معنی میده؟
بہ قول دوستم شاید بدون پنجره ڪمتر دلتنڪَ بشم یا اصلا سراغی ازنبودنت نڪَیرم ؛
آره ، اینطور بهتره ، خیلی روے نبودش حساب باز ڪردم
بدون پنجره خاطرهاے هم زنده نمیشہ ڪہ بیاد و بشینہ روبروے بیخوابی شبهام ؛
بدون پنجره ، منتظر برڪَشتن ڪسی نیستم ڪہ هی اومدنشو دید بزنم ؛
بدون پنجره ، ڪَلی ڪہ برام هدیہ آورده دیڪَہ جایی براے موندن نداره ؛
بدون پنجره خیالم راحت تره ..!!
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
#داستان_کوتاه
#پنجره
امروز رفتم مشاور املاڪی
باید خونہے جدید بڪَیرم.آخہ خونہاے ڪہ زمستونڪَیر شده دیڪَہ بہ ڪار یہ دلخستہ نمییاد !!
اصلا آدم ڪہ تا آخرش نمیتونہ با یڪ مشت خاطره زندڪَی ڪنہ ، میتونہ؟
املاڪی ازم پرسید ڪہ خونم چہ شڪلی باید باشہ؟منم ڪَفتم فقط پنجره نداشتہ باشہ !!
چشماش ڪَرد شده بود ، بنظرش همہ عاشق پنجره هستن براے خونشون اما براے خونہے من ..
چطور بهش بڪَم؟
چطور بڪَم پنجره براے من چہ معنی میده؟
بہ قول دوستم شاید بدون پنجره ڪمتر دلتنڪَ بشم یا اصلا سراغی ازنبودنت نڪَیرم ؛
آره ، اینطور بهتره ، خیلی روے نبودش حساب باز ڪردم
بدون پنجره خاطرهاے هم زنده نمیشہ ڪہ بیاد و بشینہ روبروے بیخوابی شبهام ؛
بدون پنجره ، منتظر برڪَشتن ڪسی نیستم ڪہ هی اومدنشو دید بزنم ؛
بدون پنجره ، ڪَلی ڪہ برام هدیہ آورده دیڪَہ جایی براے موندن نداره ؛
بدون پنجره خیالم راحت تره ..!!
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
#داستان_کوتاه
#پنجره
گفتم:دوستش داری؟
گفت: زندگی ديگه بالاخره ،با یکم بالا وپایین می گذره ...
گفتم:دوستت داره؟
گفت: چرا می پرسی؟!
گفتم:همینطوری،بی خیال...
...
دلم شکست راستش!خیلی هم خیالی بود!!اگه دوستش داشت،حرفی نبود!
اما... یک غم موزون نشست توی آیینه ی چشمهام!یک بغض لعنتی شد همنشین شب هام!
امان از ناگفته هایی که ما را،روزی،دور و دورتر کردند...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
❤️💔
#باشد_برای_بعد
#شبت_آرام_عزیز_من
@asheghanehaye_fatima
گفت: زندگی ديگه بالاخره ،با یکم بالا وپایین می گذره ...
گفتم:دوستت داره؟
گفت: چرا می پرسی؟!
گفتم:همینطوری،بی خیال...
...
دلم شکست راستش!خیلی هم خیالی بود!!اگه دوستش داشت،حرفی نبود!
اما... یک غم موزون نشست توی آیینه ی چشمهام!یک بغض لعنتی شد همنشین شب هام!
امان از ناگفته هایی که ما را،روزی،دور و دورتر کردند...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
❤️💔
#باشد_برای_بعد
#شبت_آرام_عزیز_من
@asheghanehaye_fatima
و چقدر داشتن چیز های ساده خوب است!
مثلا می نوشتی :شبت بخیر عزیزم
مثلا می نوشتم:شبت اردیبهشت مهربانم
و چقدر برای عاشقی، بهانه های ساده داشتیم
اما
خواب ماندیم...
یادمان رفت...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
مثلا می نوشتی :شبت بخیر عزیزم
مثلا می نوشتم:شبت اردیبهشت مهربانم
و چقدر برای عاشقی، بهانه های ساده داشتیم
اما
خواب ماندیم...
یادمان رفت...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
Telegram
به من مربوط نیست
اما
دارد سرد می شود هوا
سر قرار که می روی
لباس گرم بپوش
به من ربطی ندارد
اما
یکی نشودرنگ شالت با پیرهنت, باز
برایم مهم نیست
اما
تلخ باشدعطرنگاهت
جذاب ترمی شوند چشم هات
اصلا
به من چه که
رز زرد نخری برایش
یا
بی هواببوسیش میان قهرلبانش
اصلا
همان بهترکه
فراموش کنی
تاریخ اولین دیدارش
راستش اصلا
به من ارتباطی ندارد
که عاشق باشی یانه
هرچند
تو را به خدا
مواظب عشقت باش!!!
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
اما
دارد سرد می شود هوا
سر قرار که می روی
لباس گرم بپوش
به من ربطی ندارد
اما
یکی نشودرنگ شالت با پیرهنت, باز
برایم مهم نیست
اما
تلخ باشدعطرنگاهت
جذاب ترمی شوند چشم هات
اصلا
به من چه که
رز زرد نخری برایش
یا
بی هواببوسیش میان قهرلبانش
اصلا
همان بهترکه
فراموش کنی
تاریخ اولین دیدارش
راستش اصلا
به من ارتباطی ندارد
که عاشق باشی یانه
هرچند
تو را به خدا
مواظب عشقت باش!!!
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
محبوب من
دوستدار شما بودن ، کار دشواری بود که (هرچند در توان قلب نازکم نبود اما)من به دلخواه آن را پذیرفتم!
محبوب من
اگر در این وانفسای نمور زندگی ، پای دلتنگی ام لنگ می زند و مدام چشمم به دهان شما خیره می ماند و پیاپی دلم پیشتان گیر می کند و بی وقفه هوای شما را در سر می پرورانم ،،،
منتی بر گردن شما نیست!
که شما محبوبید و به ناز کردن مجاز!!
که ناز کردن رواست در برابر من و خریدن ناز رواست برمن ،در برابر شما...
محبوب من
با تمام سختی ها
من هنوز..
دوستدار شما بودن را می پسندم.
و اگر اجازه بفرمایید می توانم همچنان ،بی وقفه به دوست داشتنتان مشغول بمانم..
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
دوستدار شما بودن ، کار دشواری بود که (هرچند در توان قلب نازکم نبود اما)من به دلخواه آن را پذیرفتم!
محبوب من
اگر در این وانفسای نمور زندگی ، پای دلتنگی ام لنگ می زند و مدام چشمم به دهان شما خیره می ماند و پیاپی دلم پیشتان گیر می کند و بی وقفه هوای شما را در سر می پرورانم ،،،
منتی بر گردن شما نیست!
که شما محبوبید و به ناز کردن مجاز!!
که ناز کردن رواست در برابر من و خریدن ناز رواست برمن ،در برابر شما...
محبوب من
با تمام سختی ها
من هنوز..
دوستدار شما بودن را می پسندم.
و اگر اجازه بفرمایید می توانم همچنان ،بی وقفه به دوست داشتنتان مشغول بمانم..
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
سخت تر از نبودن های مکررت،
دلتنگی های گاه وبی گاهی که راه نفسم را سد می کند،
خاطره های غیرقانونی که پیوسته مرزهای سرزمین آشفته ی قلبم را می شکند:
_آشفتگی گیسوان درهم تنیده ام _
پریشانم می کند!
سخت است!
شانه ی انگشتانت معجزه می کرد...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
دلتنگی های گاه وبی گاهی که راه نفسم را سد می کند،
خاطره های غیرقانونی که پیوسته مرزهای سرزمین آشفته ی قلبم را می شکند:
_آشفتگی گیسوان درهم تنیده ام _
پریشانم می کند!
سخت است!
شانه ی انگشتانت معجزه می کرد...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
می نویسم
شبت بخیر،آرام بخوابی عزیز من...
«پاک می کنم!»
دلخوری آرامی گوشه ی قلبم جا خوش می کند!
برای آرزوی ننوشته ام ،جوابی نداشته ای...
تو که نمی دانی اما
خدا که می داند
هر شب برایت آرزوی خوابی خوش داشته ام...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
شبت بخیر،آرام بخوابی عزیز من...
«پاک می کنم!»
دلخوری آرامی گوشه ی قلبم جا خوش می کند!
برای آرزوی ننوشته ام ،جوابی نداشته ای...
تو که نمی دانی اما
خدا که می داند
هر شب برایت آرزوی خوابی خوش داشته ام...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
سیگار رواز دستم گرفت،پرت کرد از شیشه ی ماشین بیرون!
اخمش رو تنگ تر کرد و
گفت:آخرش سرطان ریه می گیری!
گفتم :بی خیال!پدرم شصت سال سیگار کشید،سرطان نگرفت!آخرشم از غم دوری سکته کرد!
گفت:احمق نشو بچه جون!دوری کسی رو نمی کشه!
گفتم:اما من رو می کشه!
...
آخرش سرطان نگرفتم! دوریم من رو نکشت!
اما تا همیشه ،درد عمیقی روی دوست داشتن هام،"تیر" می کشه...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima
اخمش رو تنگ تر کرد و
گفت:آخرش سرطان ریه می گیری!
گفتم :بی خیال!پدرم شصت سال سیگار کشید،سرطان نگرفت!آخرشم از غم دوری سکته کرد!
گفت:احمق نشو بچه جون!دوری کسی رو نمی کشه!
گفتم:اما من رو می کشه!
...
آخرش سرطان نگرفتم! دوریم من رو نکشت!
اما تا همیشه ،درد عمیقی روی دوست داشتن هام،"تیر" می کشه...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
@asheghanehaye_fatima