@asheghanehaye_fatima
اگر اندك
اندك
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل میبرم
اندك
اندك
اگر یكباره فراموشم كنی
در پی من نگرد
زیرا
پیش از تو فراموشت كرده ام
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #جواد_فرید
اگر اندك
اندك
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل میبرم
اندك
اندك
اگر یكباره فراموشم كنی
در پی من نگرد
زیرا
پیش از تو فراموشت كرده ام
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #جواد_فرید
امروز زندگــی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
مگذار که به آرامی بمیری
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
مگذار که به آرامی بمیری
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
اما پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا و خشکی را گام می نهند
تا تو را به من برسانند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا و خشکی را گام می نهند
تا تو را به من برسانند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
:
همیشه،
همیشه عصرها دور میشوی.
روبه آنجاکه شفق میشتابد و از پس او
پیکرهها محو میشوند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima🌱
همیشه،
همیشه عصرها دور میشوی.
روبه آنجاکه شفق میشتابد و از پس او
پیکرهها محو میشوند.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima🌱
@asheghanehaye_fatima
....گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت.
تورا از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی ِ عشق یکباره برسرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم و حس میکنم که تو دوری؟...
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی🌱
....گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت.
تورا از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی ِ عشق یکباره برسرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم و حس میکنم که تو دوری؟...
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی🌱
@asheghanehaye_fatima
چه رنجی کشیدهای از عادتات به من؛
به روح تنها و وحشیام؛
و به نامام که میرماند، همه را!
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
چه رنجی کشیدهای از عادتات به من؛
به روح تنها و وحشیام؛
و به نامام که میرماند، همه را!
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بی بهاری كه تو باشی
حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد
منی كه تا دست هایم را به اندوه فروختم
آه عشق من
اكنون مرا با بوسه هایت ترك كن
و با گیسوانت تمامی درها را ببند
برای دستانت
گلی
و برای احساس عاشقانه ات
گندمی خواهم چید
تنها ، فراموشم مكن
اگر شبی گریان از خواب برخاستم
چرا كه هنوز در رویای كودكی ام غوطه می خورم
عشق من
در آنجا چیزی جز سایه نیست
جایی كه من و تو
در رویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اكنون بیا با هم آرزو كنیم كه هرگز
نوری برنتابدمان
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بی بهاری كه تو باشی
حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد
منی كه تا دست هایم را به اندوه فروختم
آه عشق من
اكنون مرا با بوسه هایت ترك كن
و با گیسوانت تمامی درها را ببند
برای دستانت
گلی
و برای احساس عاشقانه ات
گندمی خواهم چید
تنها ، فراموشم مكن
اگر شبی گریان از خواب برخاستم
چرا كه هنوز در رویای كودكی ام غوطه می خورم
عشق من
در آنجا چیزی جز سایه نیست
جایی كه من و تو
در رویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اكنون بیا با هم آرزو كنیم كه هرگز
نوری برنتابدمان
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی
@asheghanehaye_fatima
مجال ستایش موهایت ندارم
باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما
تنها آرزوی من آرایش موهای توست
تو و من ، چون سنگِ مزار فرو می افتیم
و این گونه ، عشق نافرجام ما
چون هستی جاویدانِ خاک ، پایاست
دوست می دارم آن وجب خاکی که تو هستی
من که در مراتع سبز ِ افلاک
ستاره ای ندارم ، این تکرار ِ توست
تو ، تکثیر دنیای من.
در چشمان ِ درشت ِ تو نوری است
که از سیارات مغلوب به من می تابد
بر پوست تو ، بغض ِ راه هایی می تپد
هم مسیر ِ شهاب و تندر ِ باران
منحنی کمرت قرص مهتاب ِ من شد
و خورشید ، حلاوت دهان ژرف تو
نور سوزان و عسل ِ سایه ها
من در خفا ، میان سایه و روح دوستت دارم.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه : #احمد_پوری
مجال ستایش موهایت ندارم
باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما
تنها آرزوی من آرایش موهای توست
تو و من ، چون سنگِ مزار فرو می افتیم
و این گونه ، عشق نافرجام ما
چون هستی جاویدانِ خاک ، پایاست
دوست می دارم آن وجب خاکی که تو هستی
من که در مراتع سبز ِ افلاک
ستاره ای ندارم ، این تکرار ِ توست
تو ، تکثیر دنیای من.
در چشمان ِ درشت ِ تو نوری است
که از سیارات مغلوب به من می تابد
بر پوست تو ، بغض ِ راه هایی می تپد
هم مسیر ِ شهاب و تندر ِ باران
منحنی کمرت قرص مهتاب ِ من شد
و خورشید ، حلاوت دهان ژرف تو
نور سوزان و عسل ِ سایه ها
من در خفا ، میان سایه و روح دوستت دارم.
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه : #احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima
اما
پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا
و خشکی را گام می نهند
تا
تووووو را به من برسانند
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
اما
پاهایت را دوست دارم
تنها از این رو
که زمین را گام می نهند
که دریا
و خشکی را گام می نهند
تا
تووووو را به من برسانند
#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
تا به من گوش دهی،
کلماتم
گاه نازکی میگیرند
چون رد گاکیان روی کرانهها.
طوق، زنگولهی مست
برای دستهای تو، به نرمیی انگور.
و من نظاره میکنم از دور به کلماتم.
بیشتر از آن تواَند تا از آن من.
از درد کهنهی من بالا میروند چون پیچکها.
بالا میروند، همچنان، از جدارهای نمور،
گناه این بازیی بیرحم به گردن توست.
میگریزند از کنام تاریکم.
هرچه را میاکنی تو، هرچه را میاکنی.
پیش از تو آنان انزوایی راکه تو انباشتی میآکندند،
و آشناترند از تو به اندوهم.
حال میخواهم بگویند
آنچه من میخواهم بگویمت
تا گوش دهی همان گونه که من میخواهم گوش به من دهی.
باد اضطراب بر آنها هنوز می خزد.
گردباد رؤیاها هنوزگاهی از پا درشان میفکند.
به صداهای دیگری گوش میدهی در صدای دردناک من.
زاریی دهانهای پیر، خون لابههای پیر.
دوستم بدار، ای یار. مرا وامگذار. از پیی من بیا.
بیا از پیی من، ای یار، براین موج اضطراب.
اما کلمات من از عشق تو لکهدار میشود.
هرچه را میانباری، هرچه را میانباری.
من آنها را
میکشم به رشتهی طوقی بیپایان
برای دستهای سفید تو، به نرمیی انگور.
#پابل_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی
تا به من گوش دهی،
کلماتم
گاه نازکی میگیرند
چون رد گاکیان روی کرانهها.
طوق، زنگولهی مست
برای دستهای تو، به نرمیی انگور.
و من نظاره میکنم از دور به کلماتم.
بیشتر از آن تواَند تا از آن من.
از درد کهنهی من بالا میروند چون پیچکها.
بالا میروند، همچنان، از جدارهای نمور،
گناه این بازیی بیرحم به گردن توست.
میگریزند از کنام تاریکم.
هرچه را میاکنی تو، هرچه را میاکنی.
پیش از تو آنان انزوایی راکه تو انباشتی میآکندند،
و آشناترند از تو به اندوهم.
حال میخواهم بگویند
آنچه من میخواهم بگویمت
تا گوش دهی همان گونه که من میخواهم گوش به من دهی.
باد اضطراب بر آنها هنوز می خزد.
گردباد رؤیاها هنوزگاهی از پا درشان میفکند.
به صداهای دیگری گوش میدهی در صدای دردناک من.
زاریی دهانهای پیر، خون لابههای پیر.
دوستم بدار، ای یار. مرا وامگذار. از پیی من بیا.
بیا از پیی من، ای یار، براین موج اضطراب.
اما کلمات من از عشق تو لکهدار میشود.
هرچه را میانباری، هرچه را میانباری.
من آنها را
میکشم به رشتهی طوقی بیپایان
برای دستهای سفید تو، به نرمیی انگور.
#پابل_نرودا
#شاعر_شیلی
ترجمه:
#بیژن_الهی