@asheghanehaye_fatima
زمستان را دوست می دارم
زمستان که تویی
با لبهای گرم
با دستان گرم
و موهایت که سرنوشتم را سپید
می خواست
زمستان تویی
فصلی که در آن به دنیا آمدم !
و درختان را شناختم
که در خواب زمستانی لبخند می زنند ...
فصلی که زندگی ام دونیم شد
سالهایی که قبل از تو گذشت !
و سال هایی که بعد از تو نمی گذرند ...
#شیرین_خسروی
🍀🍀
زمستان را دوست می دارم
زمستان که تویی
با لبهای گرم
با دستان گرم
و موهایت که سرنوشتم را سپید
می خواست
زمستان تویی
فصلی که در آن به دنیا آمدم !
و درختان را شناختم
که در خواب زمستانی لبخند می زنند ...
فصلی که زندگی ام دونیم شد
سالهایی که قبل از تو گذشت !
و سال هایی که بعد از تو نمی گذرند ...
#شیرین_خسروی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
عشق من !
دهانم را می شناسی؟
روزی لانه ی پرندگانی بود
برای تو آواز می خواندیم
بوسه می فرستادیم
و از درختان مجاور چیزی نمی خواستیم ..
سرم گرم بود
به نشستن در آفتاب
و صدای کولرهای آبی
از پشت بام همسایه مرا خنک می کرد
رازهایم را
به عکس های تو می گفتم !
هیچ زنی نمی خواهد
دلش را
مثل لباسی پهن کند بر طناب
و زیبایی اش را با خود
به مجلس ترحیم ببرد ..
چشم هایم را می شناسی؟
از آن ها رودخانه ای جاری ست
دست هایم را ؟
از آن ها خانه ای ساخته ام
پناهگاه صورتم
وقتی که بغض مثل چاقویی !
گلوی پرندگانم را پاره می کند ...
#شیرین_خسروی
🍀🍀
عشق من !
دهانم را می شناسی؟
روزی لانه ی پرندگانی بود
برای تو آواز می خواندیم
بوسه می فرستادیم
و از درختان مجاور چیزی نمی خواستیم ..
سرم گرم بود
به نشستن در آفتاب
و صدای کولرهای آبی
از پشت بام همسایه مرا خنک می کرد
رازهایم را
به عکس های تو می گفتم !
هیچ زنی نمی خواهد
دلش را
مثل لباسی پهن کند بر طناب
و زیبایی اش را با خود
به مجلس ترحیم ببرد ..
چشم هایم را می شناسی؟
از آن ها رودخانه ای جاری ست
دست هایم را ؟
از آن ها خانه ای ساخته ام
پناهگاه صورتم
وقتی که بغض مثل چاقویی !
گلوی پرندگانم را پاره می کند ...
#شیرین_خسروی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو
گونه های نحیفش را سیراب می کند.
می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.
#شیرین_خسروی
باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو
گونه های نحیفش را سیراب می کند.
می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من
باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من
دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من
چون سنگ کوچکی ته یک رودخانه ام
اینگونه است در غم تو روزگار من
حالا بیا و مثل نسیمی عبور کن
از گیسوان مضطرب بی قرار من
حالابیا و ساده ترین حرف را بزن
پایان بده به سخت ترین انتظار من …!!
#شیرین_خسروی
جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من
باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من
دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من
چون سنگ کوچکی ته یک رودخانه ام
اینگونه است در غم تو روزگار من
حالا بیا و مثل نسیمی عبور کن
از گیسوان مضطرب بی قرار من
حالابیا و ساده ترین حرف را بزن
پایان بده به سخت ترین انتظار من …!!
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
چگونه دلگیرم
از خانه ای
که همیشه بامن مهربان بود
و هر روز با لبخندی بزرگ
بر من درود می فرستاد
با پنجره ای که رو به شادی بچه ها باز میشد
چقدر دلگیرم
و می ترسم از خودم
مثل مادری از جنگ
و روباهی از گرسنگی
مثل خانه ای
که دلتنگی اش را
زیرفرش پنهان کرده است
نبودن تو
معلم سخت گیریست
چیزی حواسش را پرت نمی کند
چقدرباید درآینه بنگرم
تا او
تورا از من تشخیص بدهد
می بینی
مهربانی ات با من چه کرد
و چای سبز
از دست تو
چگونه ریشه ام را زرد کرده است؟
چه پاییزی
درآن فنجان
و در آن
آخرین جرعه حل شده بود
که دیگر طعم هیچ بهاری
گلویم را تازه نکرد
چقدر جای تو با سایه ام قدم بزنم؟
سایه ام که با هیچ کس آشتی نکرد
و تنها
دیوارخانه ام را دوست می دارد
#شیرین_خسروی
چگونه دلگیرم
از خانه ای
که همیشه بامن مهربان بود
و هر روز با لبخندی بزرگ
بر من درود می فرستاد
با پنجره ای که رو به شادی بچه ها باز میشد
چقدر دلگیرم
و می ترسم از خودم
مثل مادری از جنگ
و روباهی از گرسنگی
مثل خانه ای
که دلتنگی اش را
زیرفرش پنهان کرده است
نبودن تو
معلم سخت گیریست
چیزی حواسش را پرت نمی کند
چقدرباید درآینه بنگرم
تا او
تورا از من تشخیص بدهد
می بینی
مهربانی ات با من چه کرد
و چای سبز
از دست تو
چگونه ریشه ام را زرد کرده است؟
چه پاییزی
درآن فنجان
و در آن
آخرین جرعه حل شده بود
که دیگر طعم هیچ بهاری
گلویم را تازه نکرد
چقدر جای تو با سایه ام قدم بزنم؟
سایه ام که با هیچ کس آشتی نکرد
و تنها
دیوارخانه ام را دوست می دارد
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
نقشه را برداشته ام
با این حال
همیشه جا گذاشته ام
بوسه ای بر لبانم، برقی در نگاهم
فرشته ای با دو بال شکسته
و جفتم را
که مثل عقابی به عقربه ها خیره می شد.
پیرهنم را پاره می کنم
بادبانی می دوزم
در قایقی
به وسعت یک رودخانه
پارو می زنم!
پارو می زنم!
📖 #نه_مثل_ماهی_ها
#شیرین_خسروی
_
نقشه را برداشته ام
با این حال
همیشه جا گذاشته ام
بوسه ای بر لبانم، برقی در نگاهم
فرشته ای با دو بال شکسته
و جفتم را
که مثل عقابی به عقربه ها خیره می شد.
پیرهنم را پاره می کنم
بادبانی می دوزم
در قایقی
به وسعت یک رودخانه
پارو می زنم!
پارو می زنم!
📖 #نه_مثل_ماهی_ها
#شیرین_خسروی
_
@asheghanehaye_fatima
تنها تو بودی که می خواستم
غروب را برایت زیبا کنم
و رازهایم را بدانی
و رازِ رازهایت را بدانم ،
می خواستم
آینه ام باشی
که هروقت زیبایم در تو بنگرم
و زخم هایم را پیدا کنم ..
می خواستم اجاق تو را گرم کنم
مادر پسرت باشم
مادر دخترت
وارث کتابخانه ات ،
می خواستم برایت ترانه بخوانم
وقتی پرنده ای در شعرت تخم می گذاشت
و لانه اش را گم می کرد
و تو اندوهگین میشدی ،
می خواستم بر تو ببارم
وقتی جنگلی در دلت آتش می گرفت ...
#شیرین_خسروی
تنها تو بودی که می خواستم
غروب را برایت زیبا کنم
و رازهایم را بدانی
و رازِ رازهایت را بدانم ،
می خواستم
آینه ام باشی
که هروقت زیبایم در تو بنگرم
و زخم هایم را پیدا کنم ..
می خواستم اجاق تو را گرم کنم
مادر پسرت باشم
مادر دخترت
وارث کتابخانه ات ،
می خواستم برایت ترانه بخوانم
وقتی پرنده ای در شعرت تخم می گذاشت
و لانه اش را گم می کرد
و تو اندوهگین میشدی ،
می خواستم بر تو ببارم
وقتی جنگلی در دلت آتش می گرفت ...
#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima
آن که لب های تو را کرد به شهد آلوده
هیچ در فکر دل شاپرکان هم بوده
به تو دریای عسل داد و به ما فرمان داد
پا نباید بگذارید به آن محدوده
هر چه می شد به شب چشم تو زیبایی داد
فتنه در شهر به پا کرده و خود آسوده
تا دلت نام مرا کم کند از روی لبت
چه کسی اینهمه تردید به آن افزوده
باز کن میکده را تار بزن می بفروش
ای نگاه تو به اقسام گناه آلوده
سرکشی های تو امروز فقط با من نیست
طرز رفتار تو تا بوده همین ها بوده
#شیرین_خسروی
#دکمه_های_ناتنی
آن که لب های تو را کرد به شهد آلوده
هیچ در فکر دل شاپرکان هم بوده
به تو دریای عسل داد و به ما فرمان داد
پا نباید بگذارید به آن محدوده
هر چه می شد به شب چشم تو زیبایی داد
فتنه در شهر به پا کرده و خود آسوده
تا دلت نام مرا کم کند از روی لبت
چه کسی اینهمه تردید به آن افزوده
باز کن میکده را تار بزن می بفروش
ای نگاه تو به اقسام گناه آلوده
سرکشی های تو امروز فقط با من نیست
طرز رفتار تو تا بوده همین ها بوده
#شیرین_خسروی
#دکمه_های_ناتنی
📌
به خاطر توست
که زمان را به تاخیر انداخته ام
به خاطر آغوشت
که راز جوانی من بود !
وقتی از آینه ها می گریختم ...
به خاطر توست که زیبایم
و چون یک درخت !
برگهای زردم را به فصل های بعد
موکول کرده ام ...
#شیرین_خسروی
به خاطر توست
که زمان را به تاخیر انداخته ام
به خاطر آغوشت
که راز جوانی من بود !
وقتی از آینه ها می گریختم ...
به خاطر توست که زیبایم
و چون یک درخت !
برگهای زردم را به فصل های بعد
موکول کرده ام ...
#شیرین_خسروی