.
دگرم
آرزوی
عشقی نیست
بیدلان را چه آرزو باشد
دل
اگر
بود باز مینالید
که هنوزم نظر به #او باشد!!!
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
دگرم
آرزوی
عشقی نیست
بیدلان را چه آرزو باشد
دل
اگر
بود باز مینالید
که هنوزم نظر به #او باشد!!!
#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دلت گرفته و بايد به گريه بسپاري،
که توي جمع نريزد...
که آبرو بخرد...
که توي نطفه بميرد جنين ِ شعري که،
قرار بوده دلت را به سمت ِ #او ببرد...
#ليلا_کاظمي_فراهانی
دلت گرفته و بايد به گريه بسپاري،
که توي جمع نريزد...
که آبرو بخرد...
که توي نطفه بميرد جنين ِ شعري که،
قرار بوده دلت را به سمت ِ #او ببرد...
#ليلا_کاظمي_فراهانی
@asheghanehaye_fatima
او اینجا بود
درست کنارم و نزدیک تر از من به خویش
او اینجا بود
و هیچ کدامتان ندیدید!
که در مواج موهای پیچ دارش
گل سرخ میخکی پهلو گرفته بود!
در صدایش
گرمایی بود که حتی "برف" دوستش داشت!
در صدایش
ملوانان برگشته از تلاطم دریا
پیاله ها بهم می زدند... به شادمانی و رقص
او اینجا بود
و من
سردرگم میان حقیقت و رویا
خویش را دوباره باز یافته بودم
او اینجا بود
و در انگشتان نحیف و نرمیناش
ده معشوقه ی زیبا را
به ده کارگر خسته در دستانم رساند
آنها می رقصیدند
و من فارغ از ترس و دلواپسی ها...
آوازم را بارها
در دهانش ریختم...
#حمید_جدیدی
#او_اینجا_بود_و_شما_ندیدید
او اینجا بود
درست کنارم و نزدیک تر از من به خویش
او اینجا بود
و هیچ کدامتان ندیدید!
که در مواج موهای پیچ دارش
گل سرخ میخکی پهلو گرفته بود!
در صدایش
گرمایی بود که حتی "برف" دوستش داشت!
در صدایش
ملوانان برگشته از تلاطم دریا
پیاله ها بهم می زدند... به شادمانی و رقص
او اینجا بود
و من
سردرگم میان حقیقت و رویا
خویش را دوباره باز یافته بودم
او اینجا بود
و در انگشتان نحیف و نرمیناش
ده معشوقه ی زیبا را
به ده کارگر خسته در دستانم رساند
آنها می رقصیدند
و من فارغ از ترس و دلواپسی ها...
آوازم را بارها
در دهانش ریختم...
#حمید_جدیدی
#او_اینجا_بود_و_شما_ندیدید
هرگز هیچ حسرتی در دنیا
اینچنین یک جا جمع نمی شود
که در این سه واژه ی کوتاه
#او_دوستم_ندارد
#والتر_اسکات
@asheghanehaye_fatima
اینچنین یک جا جمع نمی شود
که در این سه واژه ی کوتاه
#او_دوستم_ندارد
#والتر_اسکات
@asheghanehaye_fatima
3ژوئن 1924.
#فرانتس_کافکا، این هنرمندترین فیلسوفِ قرن بیستم میمیرد.
(گاهشمارِ زندگیِ فرانتس کافکا)
1883 فرانتس کافکا در ٣ ژوئیه در پراگ زاده میشود، پسرِ هرمان کافکا و ژولی لووی.
1889 ورود به دبستانِ آلمانی در فلایشمارکت. زبانِ خانواده آلمانی بود، هر چند پدر در اصل به زبانِ چک نیز سخن میگفت. تولدِ خواهرش اِلی. دو برادرِ فرانتس در خردسالی مرده بودند.
1890 تولدِ خواهرش والی
1892تولدِ خواهرش اُتلا.
1893-1901 دورانِ تحصیل در دبیرستانِ آلمانی، پراگ؛ دوستی با اُسکار پولاک.
1899-1900 کارهای #اسپینوزا، #داروین و #نیچه را میخواند. دوستی با هوگو برگمان.
1899-1903 نوشتههای آغازین(#نابود_شدهاند)
1901-1906 تحصیل ادبیاتِ آلمانی، سپس حقوق در دانشگاهِ آلمانی، پراگ.
1902 آشنائی و دوستی با ماکس برود، فلیکس وِلچ، و اسکار بائوم. حشر و نشر با محافلِ ادبی.
1903 روی رمانِ کودک و شهر کار میکند(گم شده است).
1904 #وصف_یک_پیکار.
1905 ماجرای عاشقانه با زنی نام برده نشده.
1906 در دفترِ حقوقی در پراگ، کار میکند. از دانشگاهِ آلمانی پراگ دکترای حقوق میگیرد.
1907 #تدارک_عروسی_در_روستا. اکتبر: کار در شرکتِ بیمهٔ ایتالیایی.
1908 در زمینهٔ بیمه مقالهای مینویسد به نامِ "دربارهٔ بیمهٔ اجباری در صنعتِ ساختمان."
1909 انتشارِ هشت قطعهٔ منثور در مجلهٔ ادبیِ هیپریون.
1910 آغازِ نوشتنِ دفترِ خاطراتِ روزانه - #یادداشتها
1911 قصد میکند با برود رمانی بنویسد، نامش: ریشارد و زاموئل. رویِ رمانِ #آمریکا کار میکند.
1912 در خانهٔ پدرِ ماکس برود در پراگ با دوشیزه #فلیسه باوئر اهلِ برلین آشنا میشود. 14 اوت: دستنوشتِ تأملات را به ناشر میسپارد. 20سپتامبر: آغازِ مکاتبه با #فلیسه. #داوری را مینویسد. اکتبر: #سوختانداز را مینویسد که بعداً نخستین فصلِ #آمریکا گردید. نوامبر: #مسخ را مینویسد.
1913 ژانویه: انتشارِ تأملات. شکاف در فرآوریِ ادبی. عیدِ پاک: نخستین دیدار از #فلیسه باوئر در برلین. بهار: انتشارِ #داوری. مه: انتشارِ #سوختانداز. سپتامبر: سفر به وین، ونیز و ریوا. در ریوا، دوستی با دخترِ سوئیسی. نوامبر: آشنائی با #گرته_بلوخ.(گرته پسری از کافکا به دنیا آورد که پیش از هفت سالگی مُرد و کافکا هیچگاه از وجودش آگاه نشد.)
1914 آوریل: نامزدی با #فلیسه باوئر در برلین. 12ژوئیه: نامزدی را برهم میزند. اکتبر: #کیفرگاه را مینویسد. پائیز: آغازِ به نوشتنِ #محاکمه میکند. زمستان: #جلوی_قانون (جزئی از محاکمه) را مینویسد.
1915ژانویه: دیدارِ #فلیسه را از سر میگیرد. به کار کردن روی #محاکمه ادامه میدهد. جایزهٔ فونتانه را از بهرِ #سوختانداز میگیرد. نوامبر: انتشارِ #مسخ. دسامبر:#آموزگار_دهکده را مینویسد.
1916 فهرستی تنظیم میکند از دلائلِ موافق و مخالفِ ازدواج. داستانهایی مینویسد که بعداً در مجموعهٔ #پزشک_دهکده گردآورده میشوند.
1917 نیمهٔ نخست: #گراکوس_شکارچی را مینویسد. بهار: #دیوار_بزرگ_چین را مینویسد. ژوئیه: دومین نامزدی با #فلیسه. اوت: خون سرفه کردن کافکا آغاز میشود. پزشکان تشخیص #سل در او میدهند. پایانِ دسامبر: دومین نامزدیاش را با #فلیسه برهم میزند. گزینگفتهها را مینویسد.
1918 گزینگفتهها را ادامه میدهد. طرحی برای انجمنِ کارگرانِ فقیر، میدهد.
1919 #فلیسه شوهر میکند. انتشارِ #کیفرگاه. انتشارِ مجموعهٔ داستانهایی که عنوانِ #پزشک_دهکده را دارند. #نامه_به_پدر را مینویسد. مجموعهٔ گزینگفتههایی را تحتِ عنوانِ #او مینویسد.
#فرانتس_کافکا، این هنرمندترین فیلسوفِ قرن بیستم میمیرد.
(گاهشمارِ زندگیِ فرانتس کافکا)
1883 فرانتس کافکا در ٣ ژوئیه در پراگ زاده میشود، پسرِ هرمان کافکا و ژولی لووی.
1889 ورود به دبستانِ آلمانی در فلایشمارکت. زبانِ خانواده آلمانی بود، هر چند پدر در اصل به زبانِ چک نیز سخن میگفت. تولدِ خواهرش اِلی. دو برادرِ فرانتس در خردسالی مرده بودند.
1890 تولدِ خواهرش والی
1892تولدِ خواهرش اُتلا.
1893-1901 دورانِ تحصیل در دبیرستانِ آلمانی، پراگ؛ دوستی با اُسکار پولاک.
1899-1900 کارهای #اسپینوزا، #داروین و #نیچه را میخواند. دوستی با هوگو برگمان.
1899-1903 نوشتههای آغازین(#نابود_شدهاند)
1901-1906 تحصیل ادبیاتِ آلمانی، سپس حقوق در دانشگاهِ آلمانی، پراگ.
1902 آشنائی و دوستی با ماکس برود، فلیکس وِلچ، و اسکار بائوم. حشر و نشر با محافلِ ادبی.
1903 روی رمانِ کودک و شهر کار میکند(گم شده است).
1904 #وصف_یک_پیکار.
1905 ماجرای عاشقانه با زنی نام برده نشده.
1906 در دفترِ حقوقی در پراگ، کار میکند. از دانشگاهِ آلمانی پراگ دکترای حقوق میگیرد.
1907 #تدارک_عروسی_در_روستا. اکتبر: کار در شرکتِ بیمهٔ ایتالیایی.
1908 در زمینهٔ بیمه مقالهای مینویسد به نامِ "دربارهٔ بیمهٔ اجباری در صنعتِ ساختمان."
1909 انتشارِ هشت قطعهٔ منثور در مجلهٔ ادبیِ هیپریون.
1910 آغازِ نوشتنِ دفترِ خاطراتِ روزانه - #یادداشتها
1911 قصد میکند با برود رمانی بنویسد، نامش: ریشارد و زاموئل. رویِ رمانِ #آمریکا کار میکند.
1912 در خانهٔ پدرِ ماکس برود در پراگ با دوشیزه #فلیسه باوئر اهلِ برلین آشنا میشود. 14 اوت: دستنوشتِ تأملات را به ناشر میسپارد. 20سپتامبر: آغازِ مکاتبه با #فلیسه. #داوری را مینویسد. اکتبر: #سوختانداز را مینویسد که بعداً نخستین فصلِ #آمریکا گردید. نوامبر: #مسخ را مینویسد.
1913 ژانویه: انتشارِ تأملات. شکاف در فرآوریِ ادبی. عیدِ پاک: نخستین دیدار از #فلیسه باوئر در برلین. بهار: انتشارِ #داوری. مه: انتشارِ #سوختانداز. سپتامبر: سفر به وین، ونیز و ریوا. در ریوا، دوستی با دخترِ سوئیسی. نوامبر: آشنائی با #گرته_بلوخ.(گرته پسری از کافکا به دنیا آورد که پیش از هفت سالگی مُرد و کافکا هیچگاه از وجودش آگاه نشد.)
1914 آوریل: نامزدی با #فلیسه باوئر در برلین. 12ژوئیه: نامزدی را برهم میزند. اکتبر: #کیفرگاه را مینویسد. پائیز: آغازِ به نوشتنِ #محاکمه میکند. زمستان: #جلوی_قانون (جزئی از محاکمه) را مینویسد.
1915ژانویه: دیدارِ #فلیسه را از سر میگیرد. به کار کردن روی #محاکمه ادامه میدهد. جایزهٔ فونتانه را از بهرِ #سوختانداز میگیرد. نوامبر: انتشارِ #مسخ. دسامبر:#آموزگار_دهکده را مینویسد.
1916 فهرستی تنظیم میکند از دلائلِ موافق و مخالفِ ازدواج. داستانهایی مینویسد که بعداً در مجموعهٔ #پزشک_دهکده گردآورده میشوند.
1917 نیمهٔ نخست: #گراکوس_شکارچی را مینویسد. بهار: #دیوار_بزرگ_چین را مینویسد. ژوئیه: دومین نامزدی با #فلیسه. اوت: خون سرفه کردن کافکا آغاز میشود. پزشکان تشخیص #سل در او میدهند. پایانِ دسامبر: دومین نامزدیاش را با #فلیسه برهم میزند. گزینگفتهها را مینویسد.
1918 گزینگفتهها را ادامه میدهد. طرحی برای انجمنِ کارگرانِ فقیر، میدهد.
1919 #فلیسه شوهر میکند. انتشارِ #کیفرگاه. انتشارِ مجموعهٔ داستانهایی که عنوانِ #پزشک_دهکده را دارند. #نامه_به_پدر را مینویسد. مجموعهٔ گزینگفتههایی را تحتِ عنوانِ #او مینویسد.
هر روز مشتی نمک
به کفش و جیب ابلهی که بسیار دوستش می دارم
می ریختم
به امید زودتر رفتنش
چون می دانستم #او
بی هنگام ترین مهمان زندگیم است
و من و شعر هایم را خواهد کشت .
#كژال_احمد
@asheghanehaye_fatima
به کفش و جیب ابلهی که بسیار دوستش می دارم
می ریختم
به امید زودتر رفتنش
چون می دانستم #او
بی هنگام ترین مهمان زندگیم است
و من و شعر هایم را خواهد کشت .
#كژال_احمد
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
روزی با خود فكر ميكردم اگر او را با غريبه ای ببينم دنيا را به آتش ميكشم ،
اما ، امروز حاضر نيستم كبريتی روشن كنم تا ببينم او كجاست و چه ميكند. .!
#دافنه_دوموريه
#او_فاحشه_ای_دست_روزگار_شد
.
روزی با خود فكر ميكردم اگر او را با غريبه ای ببينم دنيا را به آتش ميكشم ،
اما ، امروز حاضر نيستم كبريتی روشن كنم تا ببينم او كجاست و چه ميكند. .!
#دافنه_دوموريه
#او_فاحشه_ای_دست_روزگار_شد
ای بخت
همانند ماه، دگرگون میشوی
هماره در حال کامل شدنی و هلالت به نیستی میگراید.
زندگی نفرتانگیز
نخست ستم میورزد
و آنگهی تسکین میبخشد
تا خیال را به بازی گیرد.
تنگدستی و قدرت
همچون یخ آب میشود
سرنوشت دیوسرشت و توخالی
تو ای چرخ گردون، چنین بدنهادی
آسایش گویی بیمعنیست و برای همیشه رنگ میبازد.
در سایه، و در حجاب
به من سرایت میکنی
اکنون از روی سرخوشی
قفای برهنهی خود را
به پیشگاه پلید تو خم میکنم
در تندرستی و معنویت
اکنون علیه من هستی
همیشه چنین بوده است
نخست میبخشی
سپس میستانی
مانند یک برده
در این ساعت، بیدرنگ
ساز زهی خود را برمیدارم
زیرا که سرنوشت نیرومند را به زمین میزند
و
همه با من اشک بریزند.
#او_فورتونا
@asheghanehaye_fatima
همانند ماه، دگرگون میشوی
هماره در حال کامل شدنی و هلالت به نیستی میگراید.
زندگی نفرتانگیز
نخست ستم میورزد
و آنگهی تسکین میبخشد
تا خیال را به بازی گیرد.
تنگدستی و قدرت
همچون یخ آب میشود
سرنوشت دیوسرشت و توخالی
تو ای چرخ گردون، چنین بدنهادی
آسایش گویی بیمعنیست و برای همیشه رنگ میبازد.
در سایه، و در حجاب
به من سرایت میکنی
اکنون از روی سرخوشی
قفای برهنهی خود را
به پیشگاه پلید تو خم میکنم
در تندرستی و معنویت
اکنون علیه من هستی
همیشه چنین بوده است
نخست میبخشی
سپس میستانی
مانند یک برده
در این ساعت، بیدرنگ
ساز زهی خود را برمیدارم
زیرا که سرنوشت نیرومند را به زمین میزند
و
همه با من اشک بریزند.
#او_فورتونا
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با پرسشی بزرگ ولی مضحک
چشم از تمام از منظره ها بستم
او سایه ی من است در این بازی؟
یا این منم که سایه ی او هستم؟
#احسان_افشاری 🖊
#او #Her 📽
@asheghanehaye_fatima
چشم از تمام از منظره ها بستم
او سایه ی من است در این بازی؟
یا این منم که سایه ی او هستم؟
#احسان_افشاری 🖊
#او #Her 📽
@asheghanehaye_fatima