موهایت را می بندی
گوشواره هایت می رقصند
و دستی موسیقی کهکشان را تنظیم می کند
موهایت را باز می کنی
باد نی لبک ها را فراموش می کند
و به ساز تو می رقصد
#آرش_شفاعی
@asheghanehaye_fatima
گوشواره هایت می رقصند
و دستی موسیقی کهکشان را تنظیم می کند
موهایت را باز می کنی
باد نی لبک ها را فراموش می کند
و به ساز تو می رقصد
#آرش_شفاعی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
باز تابستانه ی آن تن کبابم کرده است
تشنه ام شهریور لب هات آبم کرده است
من همان انگور بدمستم که بوی موی تو
در مشام این شب وحشی شرابم کرده است
من همان مستم که جای سیب آتش گاز زد
عاصی ام آن گونه که شیطان جوابم کرده است
شاعری بودم که شعر بی وضو هرگز نگفت
لذت لامذهب تو لاکتابم کرده است
شهرزاد قصه ی من قصه گوی بهتری ست
لای لای این شب خوشبخت خوابم کرده است
آه از ناز عرق بر گونه های آتشین
گفت گل بودم هوای تو گلابم کرده است
گفت گل بودم فروپوشیده در گلبرگ هام
این زمستان زاده اما بی حجابم کرده است
خسته از این آب شور و آب تلخ و باد سرخ
گشته بین چارعنصر انتخابم کرده است
گفتم آدم برفی ام با چشمهایی از زغال
آتش آغوش تو آدم حسابم کرده است
برف روی موی من مانده است گیرم سال هاست
دست بازیگوش تابستان خرابم کرده است
#آرش_شفاعی
باز تابستانه ی آن تن کبابم کرده است
تشنه ام شهریور لب هات آبم کرده است
من همان انگور بدمستم که بوی موی تو
در مشام این شب وحشی شرابم کرده است
من همان مستم که جای سیب آتش گاز زد
عاصی ام آن گونه که شیطان جوابم کرده است
شاعری بودم که شعر بی وضو هرگز نگفت
لذت لامذهب تو لاکتابم کرده است
شهرزاد قصه ی من قصه گوی بهتری ست
لای لای این شب خوشبخت خوابم کرده است
آه از ناز عرق بر گونه های آتشین
گفت گل بودم هوای تو گلابم کرده است
گفت گل بودم فروپوشیده در گلبرگ هام
این زمستان زاده اما بی حجابم کرده است
خسته از این آب شور و آب تلخ و باد سرخ
گشته بین چارعنصر انتخابم کرده است
گفتم آدم برفی ام با چشمهایی از زغال
آتش آغوش تو آدم حسابم کرده است
برف روی موی من مانده است گیرم سال هاست
دست بازیگوش تابستان خرابم کرده است
#آرش_شفاعی
@asheghanehaye_fatima
عید آمد به دست بوسی تو کوچه سرشار یاس و میخک شد
مثل هرسال با اجازۀ تو رفت تحویل شد، مبارک شد
دانۀ کوچکی در این جنگل زیر پای درخت ها افتاد
خیز برداشت سمت دیدن تو، چرخ زد رفت و رفت پیچک شد
روز و شب چهره تو را دیدم در دل لکه ابر و سکه ی ماه
ای بسا پیرمرد همچون من که به اعجاز عشق کودک شد
من از این دورها فقط یکبار هوس بوسۀ تو را کردم
بخشی از سرخی لبت کم شد، گونۀ نیکبخت من لک شد
بوسه ات دلبخواه مثل گناه، بوسه ات بی حساب مثل ثواب
که به دست فرشتۀ چپ و راست اول کارنامه ام حک شد
گریه و خنده ای اگر دیدی مستی دست گرمی ما بود
مسکرات صدای تو آمد پیش چشمم جهان مشبک شد
تلفن می زنی و بعد از آن سفری تا شمال باید رفت
تو که گفتی سلام؛ حس کردم ناگهان پایتخت کوچک شد
رفته رفته می آیی این اطراف، دل تو صاف شد خدا را شکر
عاشقی اتفاق ناگاه است، بین ما گرچه اندک اندک شد
#آرش_شفاعی
سلام عزیزم عیدمون مبارک
#عزیز_روزهام🍀
عید آمد به دست بوسی تو کوچه سرشار یاس و میخک شد
مثل هرسال با اجازۀ تو رفت تحویل شد، مبارک شد
دانۀ کوچکی در این جنگل زیر پای درخت ها افتاد
خیز برداشت سمت دیدن تو، چرخ زد رفت و رفت پیچک شد
روز و شب چهره تو را دیدم در دل لکه ابر و سکه ی ماه
ای بسا پیرمرد همچون من که به اعجاز عشق کودک شد
من از این دورها فقط یکبار هوس بوسۀ تو را کردم
بخشی از سرخی لبت کم شد، گونۀ نیکبخت من لک شد
بوسه ات دلبخواه مثل گناه، بوسه ات بی حساب مثل ثواب
که به دست فرشتۀ چپ و راست اول کارنامه ام حک شد
گریه و خنده ای اگر دیدی مستی دست گرمی ما بود
مسکرات صدای تو آمد پیش چشمم جهان مشبک شد
تلفن می زنی و بعد از آن سفری تا شمال باید رفت
تو که گفتی سلام؛ حس کردم ناگهان پایتخت کوچک شد
رفته رفته می آیی این اطراف، دل تو صاف شد خدا را شکر
عاشقی اتفاق ناگاه است، بین ما گرچه اندک اندک شد
#آرش_شفاعی
سلام عزیزم عیدمون مبارک
#عزیز_روزهام🍀
یک شمّه از آن ناز که در دلبریِ اوست
سر خوردنِ خودخواستۀ روسریِ اوست
👤 #آرش_شفاعی
📚 پنکۀ قدیمی
@asheghanehaye_fatima
سر خوردنِ خودخواستۀ روسریِ اوست
👤 #آرش_شفاعی
📚 پنکۀ قدیمی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
از شهرهای جهان
یکی
عطر آویشن و گلپر
میپراکند
بقیه
باری به هرجهت
نقشه را پر کردهاند
یک روز خدا حوصله داشت
آشپزخانهء تو را آفرید
بعد
جهان را کامل کرد
#آرش_شفاعی
#عزیز_روزهام🍀
از شهرهای جهان
یکی
عطر آویشن و گلپر
میپراکند
بقیه
باری به هرجهت
نقشه را پر کردهاند
یک روز خدا حوصله داشت
آشپزخانهء تو را آفرید
بعد
جهان را کامل کرد
#آرش_شفاعی
#عزیز_روزهام🍀
@asheghanehaye_fatima
تقویم روی میز از تکرار میگفت
دیروز خود را کشته ام، اخبار میگفت
تکرار بود، افسردگی هم بود، غم هم
پرتاب میکردم خودم را از خودم هم
در این زمانه زنده بودن بی حیایی است
راه نجاتم روی پلهای هوایی است
مثل فرار از درس، از ترس ریاضی
این روزهای سخت چون درس ریاضی
این روزهای سخت خیلی فکر مرگم
مانند مجنون بعد لیلی فکر مرگم
هر روز میکشتم خودم را غیر از امروز
در حسرت دیدار فردا، غیر از امروز
در لحظۀ آخر خودم را هل ندادم
بالای پل تصویر تو آمد به یادم
فرم لبت یا خندهات در آخرین عکس
بیچارهام کردی عزیزم با همین عکس
آرامش تو، مکث تو زیباست خانم
دیوار زیر عکس تو زیباست خانم
روح من از زیباییات آتش گرفته
پیراهنم عطر تو را دستش گرفته
تنظیم فرموده خدا طنازیات را
آتش زبان وا کرده آتش بازیات را
در شدت لبهای تو انگور جوشید
مرداب افسرده، لباس موج پوشید
آبی به روی این من بدمست پاشید
از جیبهایم «من دلم تنگ است» پاشید
با خندههایت مشکلات عمده حل شد
از چشمهای تو جهان ضرب العسل شد
از پلهها امروز هم رفتیم بالا
اما عوض شد با حضورت قصه حالا
باید پس از این قصهها گفت از رهایی
از بوسهها بالای پلهای هوایی...
#آرش_شفاعی
تقویم روی میز از تکرار میگفت
دیروز خود را کشته ام، اخبار میگفت
تکرار بود، افسردگی هم بود، غم هم
پرتاب میکردم خودم را از خودم هم
در این زمانه زنده بودن بی حیایی است
راه نجاتم روی پلهای هوایی است
مثل فرار از درس، از ترس ریاضی
این روزهای سخت چون درس ریاضی
این روزهای سخت خیلی فکر مرگم
مانند مجنون بعد لیلی فکر مرگم
هر روز میکشتم خودم را غیر از امروز
در حسرت دیدار فردا، غیر از امروز
در لحظۀ آخر خودم را هل ندادم
بالای پل تصویر تو آمد به یادم
فرم لبت یا خندهات در آخرین عکس
بیچارهام کردی عزیزم با همین عکس
آرامش تو، مکث تو زیباست خانم
دیوار زیر عکس تو زیباست خانم
روح من از زیباییات آتش گرفته
پیراهنم عطر تو را دستش گرفته
تنظیم فرموده خدا طنازیات را
آتش زبان وا کرده آتش بازیات را
در شدت لبهای تو انگور جوشید
مرداب افسرده، لباس موج پوشید
آبی به روی این من بدمست پاشید
از جیبهایم «من دلم تنگ است» پاشید
با خندههایت مشکلات عمده حل شد
از چشمهای تو جهان ضرب العسل شد
از پلهها امروز هم رفتیم بالا
اما عوض شد با حضورت قصه حالا
باید پس از این قصهها گفت از رهایی
از بوسهها بالای پلهای هوایی...
#آرش_شفاعی
@asheghanehaye_fatima
چه باید کرد پا در بند دوریهای بعد از تو
نشستن چشمدرچشم صبوریهای بعد از تو
چرا در قهوهخانه چشمها اینقدر تاریکاند
چه غمگین است قلیانها و قوریهای بعد از تو
شبیه جادهٔ یک روستای نیمهمتروکم
که آشفتهست خوابش از عبوریهای بعد از تو
غمت با آنچنان سوزی نشسته در صدای شب
که خون میبارد انگشت چگوریهای بعد از تو
به نان و نور و داغاداغ آن تن میخورم سوگند
که افتاد از دهان طعم تنوریهای بعد از تو
اگر من زودتر رفتم بهشت اصلاً نمیخواهم
نه حوریهای قبل از تو نه حوریهای بعد از تو
بیا از گوشهٔ چشمم بچین اشک و دعایم کن
دعا کن دور باشد چشم شوریهای بعد از تو
#آرش_شفاعی
چه باید کرد پا در بند دوریهای بعد از تو
نشستن چشمدرچشم صبوریهای بعد از تو
چرا در قهوهخانه چشمها اینقدر تاریکاند
چه غمگین است قلیانها و قوریهای بعد از تو
شبیه جادهٔ یک روستای نیمهمتروکم
که آشفتهست خوابش از عبوریهای بعد از تو
غمت با آنچنان سوزی نشسته در صدای شب
که خون میبارد انگشت چگوریهای بعد از تو
به نان و نور و داغاداغ آن تن میخورم سوگند
که افتاد از دهان طعم تنوریهای بعد از تو
اگر من زودتر رفتم بهشت اصلاً نمیخواهم
نه حوریهای قبل از تو نه حوریهای بعد از تو
بیا از گوشهٔ چشمم بچین اشک و دعایم کن
دعا کن دور باشد چشم شوریهای بعد از تو
#آرش_شفاعی
نوروز شد، غلطید روی سفرهام سیبت
عیدی بده ای برکت یک سال در جیبت!
تو: نسخهای کمیاب با خطّ خود حافظ
کردند با خورشید صبح عید، تذهیبت
خورشید فروردین نه! مستِ استکانی از
جوشاندهی بابونه، لیمو، سنبل الطیبت
کج کرده بودی راه و بی یک بوسه میرفتی
لب هـــای لجبــازم ولــی کردند ترغیبت...
روز ازل یک آن ملائک ذوقشان گل کرد
کــردند با شــهد و گلاب ناب ترکیبت
***
گفتی :" بیا و کفترک! بر بام من بنشین"
پرواز را برد از سرم آن کاف ِ تحبیبت
#آرش_شفاعی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
عیدی بده ای برکت یک سال در جیبت!
تو: نسخهای کمیاب با خطّ خود حافظ
کردند با خورشید صبح عید، تذهیبت
خورشید فروردین نه! مستِ استکانی از
جوشاندهی بابونه، لیمو، سنبل الطیبت
کج کرده بودی راه و بی یک بوسه میرفتی
لب هـــای لجبــازم ولــی کردند ترغیبت...
روز ازل یک آن ملائک ذوقشان گل کرد
کــردند با شــهد و گلاب ناب ترکیبت
***
گفتی :" بیا و کفترک! بر بام من بنشین"
پرواز را برد از سرم آن کاف ِ تحبیبت
#آرش_شفاعی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima