تجربه های خوب_همسران موفق
10.2K subscribers
602 photos
162 videos
32 files
448 links
تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE

همسران موفق 👇
@Hamsaraane

خانمهای قری*مختص خانم ها* 👇
@ide_Hamsaraane
Download Telegram
مم به پدر و مادرش گفته بود که دعواشون شده و آورددش اینجا فعلا. تو اون یک هفته خواهر خانمم رابط ما دوتا بود و کلی صحبت کردیم باهم و خلاصه اش این شد که من به شرط قسم به قرآن و رفتن پیش زوج درمانگر و تعویض سیمکارت و حذف تمامی شبکه های اجتماعیشون تا ۶ ماه و عدم تکرار ایشون رو بخشیدم و بعد دو هفته با ی دسته گل و شیرینی و مادرم رفتیم برای برگردوندن همسرم. بخدا که من همه چیزو فراموش کردم و شدم همون همسر قبلی جلسات درمانیمون رو منظم میرفتیم و رابطمون حتی از قبلم بیشتر و بهترم شده بود و من فکر میکردم که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد و به اون اتفاق به چشم یک راه برای رسیدن به ازدواج موفق تری نگاه کردم. خیلی زود شدیم همون زوج قبلی و بهترم حتی (شایدم من اینطور فکر میکردم) و یک سال اینطور گذشت تا اینکه بعد یک سال دوباره همون اتفاق افتاد. با این تفاوت که من حالم خیلی بدتر شد. تا دو روز هیچی نتونستم بخورم و تو دو روز ۱.۵ کیلو وزن طبیعی از دست دادم و بغل موهام سفید شد. به معنای واقعی کلمه شکستم و خرد شدم. دوباره خیانت برای چی؟ فقط خودمو سرزنش کردم و تمام تقصیرهارو انداختم گردن خودم که حتما من بلد نبودم حتما من بد بودم یا جذابیت جنسی و ... نداشتم براشون. بعد از برگشتن از بیمارستان بلافاصله رفتم دادخواست طلاق دادم و وقتی برگشتیم خونه همسرم لباساشو که عوض کرد بدون هیچ توضیحی دستشو محکم گرفتم و نشوندمش تو ماشین و یک راست تا زنجان بردمش. تو راه فقط گریه میکرد و تا میخواست حرفی بزنه داد میزدم خفه شو فقط خفه شو. منی که همیشه در ماشینو حتی موقع پیاده شدن برای همسرم باز میکردم و وقتی میرفتیم خونه پدر خانمم دست پر میرفتیم در خونه با لباس خونگی داد زدم گفتم پیاده شو هرزه و رفتم. اون شب تو ماشینم خوابیدم زنجان و کلی فکر کردم. چرا من ترجیح داده نشدم به کسی که ایشونو یکبار ول کرده بود اونم خیلی بد. شکسته بودم خیلی بد. منی که همسرم میگفت بمیر میمردم و متقابلا ایشونم همینطور به خودم اومدم دیدم سرش داد میزنم و میگم پیاده شو هرزه. طولانی شد ببخشید دوستان با خوندن سرنوشت یک آقای ۲۹ ساله ای که از عقده و عشق و ... گفته بودن یاد سرنوشت خودم افتادم و برادرانه میگم بهت که اگر شرایط اونجوریه که خودت توضیح دادی لطفا هرچه زودتر این ارتباط رو قطع کن که داری یکی مثل منو میشکونی چون ماه پشت ابر نمیمونه. دیگه ادامه نمیدم فعلا، حتی الآنم با بازگو کردنش کمی حالم بد شده. شاید بعدا جزئیات بیشتری گفتم. الآن نزدیک یک سال از طلاقمون میگذره و من حالم یکم بهتر شده و تونستم به راندمان کاری قبلی خودم تو شغلم برگردم و ۱۴ کیلو وزنی که از دست دادم ۴ کیلوش احیا شده :))
اگر بخوام نصیحتی بکنم یا چیزی بگم میگم که دوستای گلم از عشق نترسید و همیشه دلبری کنید و هیچوقت هیچوقت هیچوقت به همسراتون توهین نکنید حتی اگر هزار باره خیانت یا بدی دیدید چون محبت و خوبی هیچ زمان گم نمیشه. اینو گفتم چون من صدها بار پشیمون شدم که همون یک بارم همسرمو هرزه صدا زدم و چند باری گفتم خفه شو با اینکه حلالیت هم طلبیدم ازشون. ان شاالله بعدا جزئیات بیشتری میگم شاید بدرد کسی خورد
#سید_احسان

@ArHamsaraane
سلام
اینو برای آقای #سید_احسان مینویسم

داستان زندگیتونو خوندم
راستشو بخواین اوایل خیلی حسودیم شد از شدت عشق شما به همسرتون و کادو ها و سورپرایز هایی که براشون داشتین

اما رفته رفته که بقیه داستانو خوندم خیلی ناراحت شدم براتون و واقعا اشکم درومد😔

چرا یه زندگی که به اون قشنگی و عاشقی شروع شد اینجوری خاتمه پیدا کرد؟ 😔

متاسفم براتون و امیدوارم بعد ازین زندگی قشنگتری توأم با عشق و تعهد رو تجربه کنین

هیچوقت برای عاشق شدن و زندگی دوباره دیر نیست🙂

براتون از خدا آرامش و خوشبختی طلب میکنم🙏

#نور
@ArHamsaraane
سلام 😊
وقتی صحبتهای #سید_احسان میخوندم اولش فک کردم دارم بخشی از رمان یک کتاب میخونم ومنتظر اخر قصه بودم ک چطور تموم میشه ک بازم بخشیش ناگفته تموم شد... واقعا آدم گاهی میمونه ک چی بگه یا احساسشو چطور بیان کنه فقط میتونم بگم از داستان زندگیش خیلی ناراحت شدم چون واقعا حقش نبود... کاش ما آدما یاد بگیریم قدر داشته هامونو با تموم کمو کاستی بدونیم.. میخوام فقط بدونی ک اونی که تو اون زندگی باخت شما نبودی همسرت بود چون ایشون همسری از دست داد ک شاید هرکسی ارزوشه اما شما کسی از دست دادی ک لایق شما نبود.. و بد رو ب خوب ترجیح داد.. برات آرزو میکنم لایق ترین نصیبت بشه🙏

@ArHamsaraane
سلام می خواستم ب #زهی بگم عزیزم
اصلا رابطه تو غلطه تو کانال تجربه های تلخ #سید احسان و چندتا خانوم دیگه ک خیانت شده بود بهشونو خوندی؟
اونا له شدن...
اون آقا مرد بوده و تو نسته خودشو بکشه بیرون ک البته آقای دیگه بهشون این نکته رو خاطر نشان کرده بود ک ا ونم شروع رابطش غلط بوده و برای همین ضربشو خورده
اینو بدون دنیا دار مکافاته از هر دست بدی از همون دست میگیری
امروز تو، تو یه یک رابطه غلط هستی از کجا میدونی فردا با این یا یکی دیگه ازدواج کردی و خالص شدی براش و دل دادی اون خیانت نمیکنه بهت ...
نگو ک برات مهم نیست ....
عزیزم خواهرانه بهت میگم اون مرد هیچ هدفی جز استفاده کردن از تورو نداره
قبل تو هم با صدتا دیگه بوده و از دلبریای اونایم تعریف کرده و گفته ک تکن و دیونش میکنن بعدم خواستش رو مطرح کرده و بعدم به ی بهانه رفته سراغ بعدی ....

ب ههههههیچ عنوان من منظورم درمورد اون خانم ها ک بهشون خیانت شده بود این نیست ک قبلا اونا تو رابطه ای در مجردی بودن اصلا
فقط خدا میدونه دلیلش چیه ‌....شاید رشد اونا تو این بوده ...نمیدونم فقط از خدا میخام ک کمکشان کنه

@ArHamsaraane
سلام
پیام اقای #سید_احسان رو که دیدم ناخودآگاه فکر کردم زندگی خودمه..
زندگی رو به روالی داشتم که سرو کله ی همسرم تو زندگیم پیدا شد هرچی ردش میکردم دوباره یه طور دیگه میومد سر راهم و هر راهی رو که بگین امتحان کرد ظاهرش مورد قبول من بود و تقریبا چیزی بود که ارزوش رو داشتم با ۴ سال اختلاف سنی... اما من تو دورانی که اون تلاش میکرد واسه داشتنم و بنده قبول نمیکردم، رفتم راجبش تحقیق شایدم تجسس😐 دیدم این آقا با نصف دخترای شهرمون دوست بوده 😊 و یکی دوتا رابطه ی جدی هم داشته که بهم خورده...
با علم به این قضیه قبولش کردم و دوستی ما آغاز شد..
روز به روز وابسته تر میشدم بخصوص که خیلی خوب رفتار با خانوما رو بلد بود میدونست چیکار کنه که ادمو دیوونه کنه، خیلی وحشتناک بهم محبت میکرد طوری که فکر میکردم اسمون باز شده من اومدم پایین فقط واسه ایشون
تو هر تولدم میلیونی وایم خرج میکرد و به یاد نداشتم تولدی گرفته باشه که کمتر از ۵۰ نفر توش باشن تو هتل ها و کافه های آنچنانی با کادو های آنچنانی...
راستش از رفتاراش خوشم اومده بوده و دوسش داشتم البته منم کم نمیزاشتم روز به روز که علاقم بیشتر میشد محبتم هم بیشتر...
با زبونش مار رو هم رام میکرد ( کاری که اکثر خانوم هارو شیفته میکنه)
هرازگاهی شبا میومد در خونه مون بمن زنگ‌میزر میگفت بیا جلو در میرفتم میدیدم یه خرس بزرگ دو برابر خودم یا یه باکس گل خووووشگل
یکبار یادمه ۵۰ تا شاخه رز بزرگ اورده بود واسم که سر همون خونواده من باخبر شدند😊 بزور تو بغلم جا میشد گل؛
دیوونم میکرد این رفتاراش و زیاد باهم به خرید میرفتیم حتی واسه یه شال کل روزو پابه پای من تو تهران گشت تا پیداش کنیم😊
به پیشنهاد خودش خونواده هارو در جریان گذاشتیم و اومدند خواستگاری...
جشن عقد مفصلیییییی گرفتیم و عقد کردیم☺️ دوران عقد محبت من بیشتر شد و دیگه هرکاری براش میکردم...
از یهویی فرستادن گل دم در شرکت تا سوپرایز کردنش با یه گروه موسیقی تو مرکز خرید، منی که تو عمرم آشپزی نکرده بودم براش همه چی میپختم و عصرا حتمااااا میومد خونه ما ببینه چی براش درست کردم...
روزگار گذشت و تو دوران عقد رابطه زناشویی ما کامل شد، به صورت اتفاقی...
از اون ببعد انگار ۱۸۰ درجه تغییر کردو انگار دیگه ۱۰۰ درصد مطمعن شده من مال خودشم... محبتش کمتر شد، ولی ادامه دادیم تا عروسیمون...
تیر ماه سال ۹۶ عروسی کردیم و اومدیم سر خونه زندگیمون.. رفتارش مثل سابق شده بود و عالی و بی نقص...
همه حسرت زندگی منو میخوردنو بهم میگفتن خوشبحالت با این شوهرت..
گذشت و یکسال از عروسیمون گذشته بود و قصد داشتم یه سوپرایز بی نظیییییر واسش انجام بدم،منم مثل اون اقا انقدر به همسرم اعتماد داشتم که حتی گوشیش رمز هم نداشت چک نمیکردم... روز سالگردمون زنگ خونمون زده شد ایفونو جواب دادم کسی نبود رفتم جلو در دیدم یه پاکت افتاده روی زمین، برش داشتم که کاش اینکارو نمیکردم
بازش کردم مشخص بود عکسه نگاشون که کردم نفهمیدم چیشد که افتادم و دردی تو سرم پیچید... چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم و همه بالای سرم و تا به خودم اومدم پرسیدم شوهرم کجاست و گفتن بیرون، حتی روش نمیشد بیاد پیشم، مرخص شدم، در طول یک هفته ای به خاطر ضربه سرم و سکته خفیف بیمارستان بودم حتی نزاشته بود چشمم بهش بخوره و خودمم از این موضوع راضی بودم، به خواسته خودم رفتم خونه مادرم حتی نمیتونستم گریه کنم هیچکس هم از این اتفاق خبری نداشت
فقط فهمیدم که خواهر شوهرم که اومده بود خونمون منو دیده بود و برده بود بیمارستان... فقط هم اون خبر داشت و با شوهرم حرف نمیزد. من اونروز عکس لخت شوهرم و با دختری دیدم که یروزی رابطه اشون بهم خورده بود...و قصد اون دختر فقط پرت کردن من از اون زندگی بود و بس... بعد از یک هفته اومد دنبالم و با کلی عذر خواهی و معذرت برگشتم که کاش برنمیگشتم...
دیگه بهش مشکوک شده بودم گوشیشو چک میکردم رابطه مون کم شده بود خیلی کم ابراز علاقه میکردم، انگاری که خودشم میدونست چیکارکرده بود با من،
نمیدونم دفعه دومی که بهم خیانت کرد و من از چت های پنهان تلگرامش فهمیدم تقصیر بی محبتی من بود یا بی حیایی شوهرم ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و با حلال کردن مهریه و .... طلاق گرفتم
بعد از طلاق متوجه شدم باردارم و من مونده بودم با یه دوراهی مادرم که متوجه شد نزاشت سقط کنم و خوشحالم که اینکاررو نکردم... کل دلخوشی من شده همین بچه و یادگاری از عشقی که به زور خودش اومد تو زندگیم و منو نابود کرد...
یه نصیحت دارم براتون
تا وقتی تکلیف رابطه قبلتون مشخص نشده ادم جدیدی رو وارد زندگیتون نکنید...
برای من هم دعا کنید که حالم بهتر بشه و بتونم مادر خوبی باشم...
اقای #سید_احسان شما یدرجه خوشبخت تر از منید چون مسئولیت بچه با طلاق نیوفتاده گردنتون...
خیلی ممنون از کانالتون
#صبور

@ArHamsaraane