تجربه های خوب_همسران موفق
10.2K subscribers
602 photos
162 videos
32 files
448 links
تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE

همسران موفق 👇
@Hamsaraane

خانمهای قری*مختص خانم ها* 👇
@ide_Hamsaraane
Download Telegram
#نظر_اعضا (آقا)
#قابل_تامل
#دخالت_والدین
💑همسران موفق💑
پارت ۱
👇👇
سلام اسمم ایمانه
خیلی وقته عضو کانال هستم و تقریبا با وجود این که آقا هستم و مشغله ی کاری زیادی دارم اما همه ی پیام ها رو میخونم هر چند جز 2 الی 3 بار پیام ندادم اما این بار واقعا دلم خواست منم نظرمو به اون خواهری که نامزد هستن و اظهار نمودن مادر همسرشون خیلی وابسته ست به پسرش و قراره تو یه ساختمون زندگی کنن تجربه ی خودمو بهتون بگم
من وهمسرم 8 ساله به طور سنتی ازدواج کردیم خانواده ی همسرم کم جمعیت هستن و خانم بنده فقط یه خواهر دارن بر خلافشون بنده 3 تا خواهر و 5 برادر هستیم و خانواده ی پر جمعیت و شلوغی داریم و بنده آخرین فرزند خانواده و همسرم فرزند ارشد خانواده هستیم (اینا رو گفتم تا بدونید وابستگی به تک فرزندی ربطی نداره به نوع تربیت و اخلاق و رفتار خانواده مربوط میشه)شرط ازدواج خانم بنده مستقل زندگی کردن بود اما چون طبقه ی بالای منزل پدرم خالی بود منم که فرزند آخر یا به قول معروف اعصای پیری بودم و همین طور وضعیت مالی اجازه نمیداد با صحبت های که پدر و مادرشون باهاش کردن راضی شدن که خونه ی پدرم زندگی کنیم البته ما دوره ی نامزدی خیلی کوتاه تقریبا یه ماهه داشتیم و بدی از خانواده ام ندیده بودن که نخوان راضی نشن. هر چند که تو همون مدت هم وقتی خونه ی نامزدم میرفتم یا با خانمم بیرون میرفتیم پدرم ناراحت میشدن و مدام بهم میگفتن زیاد اونجا نرو و از این حرفاو مدام به تلفن میبستن که کجایی و من نمیزاشتم همسرم چیزی بفهمه، اما دوره ی نامزدی بود شیرین گوشم به این حرف ها بدهکار نبود کار خودمو انجام میدادم
متاسفانه دقیقا یه هفته بعد عروسیمون دخالت های مادر و حتی پدرم به وضوح نمایان میشد جوری که حتی همسرمم متوجه شدن و تمام دخالت های نامزدی که من پنهان کاری کرده بودم کاملا آشکار شد هر چند زیاد اهمیت نمیدادم. با این پدر و مادرم هستند برام عزیزن اما کم کم رفتارهاشون روی منم تاثیر گذاشت و 3 ماه از ازدواجمون گذشته بود که من دیگه اون آدم سابق نبودم 😔 به هفته ای 2 بار خونه ی پدرشون رفتن؛ طرز لباس پوشیدن؛ نحوه ی رفتارش تو مهمونی های خانوادگی؛ خوب مرتب نکردن خونه ی مادرم خلاصه به همه چی مثلا چای ریختنش که مثلا پرنگ هست ضرر داره چون مادرم میگه یا کم رنگه معلوم نیست چای هست یا آب گیر میدادم😔😔 خلاصه همه ی حرف ها و رفتارهای خانواده م روم اثر گذاشته بود و انگار کلفتی آورده بودم و اختیارش دست منه که اربابشم😔
خدا شاهده همسرم تا آخرین لحظه احترام پدر و مادرمو نگه داشت و همین باعث سواستفاده ی پدرم و مادرم و حتی من شده بود که بیشتر گیر بدیم بهش چون صداش در نمیاد.
یادمه تابستون بود و همسرم نذری داشتن و 22 روز پشت سر هم روزه گرفته بودن احوالی عصر یواشکی رفتیم بیرون تا دوری بزنیم و وقت بگذره نزدیک اذان بشه موقع برگشت بوی بربری تازه که از کنار نونوایی میگذشتیم همه جا رو پر کرده بود و ازم خواست برا افطارش یه دونه بربری بگیرم :منم گرفتم دقیقا جلو در راه پله وقتی میخواستیم آروم و یواش بریم طبقه ی بالا خونه ی خودمون مادرم ما رو دید انگار منتظر اومدن ما بود تا مچمون رو بگیره از اون بدتر نون رو که دید قیامت شد😔 و سر اون یه دونه نون بربری چه قشقله و بلوای به پا شد که خانم نون لواش نمیپسنده بربری خریدن ؛(به خدا قسم دقیقا با همین لحن) الان که یادم می افته خیلی خجالت میکشم از همسرم ( پدر من نان لواش میپزن و نون همه ی ما بچه ها از اونجا تهیه میشد و برای ما هم هر روز خودشون5 تا میاوردن )و حالا خرید بربری رو کرده بودن پیراهن عثمان هر چند که حتی بنده ی خدا لب بهش نزد و ناراحت شد اصلا روزه شو باز نکرد؛ این وضعیت ادامه داشت و هر روز بدتر میشد جوری که حتی به خود من اجازه نمیدادن برا زندگیم تصمیم بگیریم و با فکر این که دوست داریم و به فکرتیم کل اختیار زندگی من افتاده بود دست پدر و مادرم😔 منم که میگفتم پدر و مادرم هستن هر چی اونا بگن درسته تا این که همسرم دانشگاه قبول شد با این که بهش گفته بودم که مشکلی نداره تحصیلش اما با قبولیش مادرم پاشو کرد تو یه کفش که لازم نکرده بره دانشگاه مگه بقیه ی عروس ها رفتن که این بره سر گوش بقیه ی عروس ها با رفتارهای زن تو داره میجنبه بقیه ازش باد میگیرن منم که حرف مادرم درسته باید نری ،تو این مورد دیگه همسرم کوتاه نیومد گفتش بمیرمم باید برم دانشگاه ؛خسته شده بود از رفتارهاشون و مدام بهم میگفت جدا شیم جای دیگه خونه اجاره کنیم حتی بهم گفت تو این 4 سال چون میدونستم وضعیت مالیت اجازه نمیده تا حالا حرفشم نزده بودم اما الان هم از وضعیت مالیت خبر دارم که تواناییشو داری هم صبرم تموم شده اما متاسفانه من چون عقلمو داده بودم دست مادر و پدرم قبول نکردم و گفتم هر چی خانواده ام بگن کار به جایی کشید که ایشون خونه رو ترک و به منزل پدرشون رفتن ؛
@Hamsaraane
#نظر_اعضا (آقا)
#قابل_تامل
#دخالت_والدین
💑همسران موفق💑
پارت دوم و آخر
👇👇
((ایمان هستم))
دقیقا یادمه وقتی رفتیم دنبالشون بهم گفت به شرط جدا شدن مستقل بودن بر میگردن سر خونه زندگیشون تو همون لحظه 😔

پدرم دست رو سینه گذاشتن که از رو جنازه ام باید رد بشی که پسرمو ازم جدا کنی😔(نمیتونستم باور نکنم که پدرم برا نشوندن حرفش به کرسی حتی تا نابودی زندگی من داره پیش میره) واقعا وحشناکه زندگی که هیچ دعوا و مشکلی بین زوجین نبود و هم دیگه رو به قدری دوست داشتیم که بدون هم حتی آب هم نمیخوردیم کارش به طلاق و دادگاه کشیده بودو پدرم تاکیدو قاطع بودن به طلاقش در صورتی که گناهی نداشت فقط خسته شده بود از رفتارها و اذیت هامون خلاصه جوری شده بود وضعیتمون که همه خبر دار شده بودن؛ همسرم با یکی از دوست های صمیمیم تماس گرفته بودن و خواسته بودن باهام صحبت کنه و نزاره زندگی مون از هم بپاشه؛خلاصه صحبت های ایشون خیلی روم اثر گذاشت و به خودم اومدم از خانواده ام جدا شدم و مستقل زندگی کردیم هر چند خیلی از حرمت ها شکست اما زندگیم از هم نپاشید چند سال اول پدر و مادرم حتی حاضر نبودن من رو ببین چرا که به حرف همسرم گوش کرده بودم و پشت همسرم بودم و بعد چند سال که دیدن من اون آدم سابق نیستم دوباره اوضاع بهتر شد ای کاش همون اول زندگی که همسرم دوست داشت مستقل زندگی کنیم به حرفش گوش میکردم ؛ای کاش نمیزاشتم تا مرحله ی طلاق بکشه ؛ای کاش زودتر به خودم و زندگیم می اومدم؛ای کاش همون اول که سر یه نون بربری اختیارمو ازم گرفتن خودم اعتراض میکردم خودم زبون باز میکردم که دخالت نکنید تو زندگیم و نمیزاشتم کار به اعتراض و ناراحتی همسرم بکشه هر چندخیلی دیر معنی زندگی بدون دخالت رو دونستم اما شکر خدا الان خیلی خوشبختیم؛ هر چند واقعا شرمنده ی همسرم هستم به خاطر رفتارهام و پشیمون و امیدوارم که منو ببخشه و حلالم کنه.😔
به نظرم شما از همون اول راضی نشید که باهم زندگی کنید چون من هر بار که میگفتم که میخام جدا شم بهم میگفتن اگه میخواست جدا زندگی کنه از اول پاشو نمیزاشت تو این خونه حالا که اومده بهش رو نده حرف تو دهنش نکن 😔 اگه از اول راضی نشید که برید و همسرتون دوستون داشته باشه حتما همراه شما خواهد بود این جوری هیچ حرمتی هم شکسته نمیشه اما اگه باز به موندن کنار خانواده اش اصرار داره حتما و بدون شک تو زندگی مشترک مشکلات بیشتری خواهید داشت چون به نظر میرسه مرد زندگی نیست البته شما هم باید خیلی ملاحظه ی جیب و روح و روان ایشون رو داشته باشید که آیا مستقل بشه میتونه هزینه های زندگی رو تامین کنه و روی پای خودش بایسته یا نه؟ جدا از خانواده باشه رفتارش تغییر نکنه و زندگی رو براتون جهنم درست نکنه روح و روانش آشفته نباشه ؛در کل قدم اول تو زندگی خیلی خیلی مهمه هر جور باشید زندگی تا آخر اونجور براتون رقم میخوره محکم باشید زندگی خوب ؛تو سری خور باشید تا آخرش بدبخت میشید
آرزو میکنم شما هم مثل ما طمع شیرین زندگی بدون دخالت رو بچشید (شرمنده طولانی شد🙏)
@Hamsaraane