نمیدونم از کجا شروع کنم
من آدم پولداری نیستم
توی دوره ی سنی ۱۵تا۲۵سالگی عمیقا فقط خوشبختی رو توی داشتن پول میدیدم
من خونه پدریم توی پایین شهره
خیلی خیلی موقعیت هایی واسه ازدواج داشتم که تا فهمیدن ما خونمون پایین شهره اصلا نیومدن😬😬فک میکردن همه ی پایین شهری ها دزدن یا...
خلاصه که منم ایجور وقتا گله گله چرا #پول نداریمو....
ولی الان شاید بگید شعاره ولی خداروشکر که همونا نیومدن...آدمایی ک منو بخاطرمحل زندگیم بخوان میخوام که نخوان😒
ما زوج جوانیم باکلی قسط و قرعه وغیره
سعی میکنیم دو یا سه ماه یه بار بریم بیرون غذاخوردن و شهربازی یا سینماو خوشگذروندن
من پدر ومادر و خواهر و بردار دارم پس خوشبختم
پدرم و برادرهام و مادرم و خواهرن پاکن پس خوشبختم
نه خداروشکر اعتیاد دارن نه هرزه و خیابونی اند پس خوشبختم
شوهرم شغل داره
مستاجریم توی خونه ی ۴۰متری
ماشین داریم
سالم هستیم
خداروشکر مسلمانیم
اعتقادات داریم
مسافرت میریم
غذا کم یا زیاد همیشه بوده که بخوریم هیچوقت گرسنه نخوابیدیم
گوشت خیلی گرونه دستمون زیاد بهش نمیرسه اما کَم کَمَکی بوده که غذا بپزم و سویا هم قاطیش کنم😁
یه پولی بوده که عیدهانونوار کنیم و رخت و لباس بخریم
در کنار هم شادباشیم
#قهر و #دعوا هم انقدر داشتیم که حد نداشته در یه مورد که اگه براتون تعریف کنم شاخ درمیارید و شاید هیچ زن و شوهری با این شددددت دعوانکرده باشن🤭🤭
قهرم کردم.خانه پدرمم رفتم
طبیعیه اول زندگیه و همه دارن😅
ولی نذاشتم کسی بفهمه و دخالت کنه
خواهرشوهرم و مادرشوهرمم اوایل دخالت داشتن
وحرفهای چرت و پرت و دعواهم باهام کردن😒😬
اما من خوشبختم😎
سایه ی یه مرد تو زندگیم هست که از دسترنج خودش هرازگاهی یه شاخه گل بهم میده🌹
قلبشو بهم میده❤️
یه وقتا آشپزی میکنه املت یا سیب زمینی سرخ شده یا کته...آخخ که مزه ی جان میده....😋
هرچقدر که سختی میکشه بخاطر من و زندگیش هیچ گله ای نمیکنه
با تمام بداخلاقیا و لجبازی هام دوستم داره
و همیشه پیشقدم شده برا آشتی
شبها دستشو زیرسرم بالش کرده و حتی دردش اومده و من فهمیدم اما نذاشته بیدار بشم
باهم همین چندروزپیش رفتیم پاییزگردی و عکس انداختن📷
وقتی شبها بهش حسابی میچسبم و میخابم و دستشو بالش من میکنه انگار دنیا توی دستامه..
یه وقتا ک شبها خوابم نمیبره بوش میکنم نازش میکنم موهاشو دست میکشم و انگار توی خوشبختی دارم غرق میشم..💏💏
وقتی با هیجان میره و یواشکی برام کادو کفش یا لباس میخره من اندازه ی یه سرویس طلا ذوق میکنم🤩🤩
وقتی پولمون کمه و بیرونیم و به یه فلافل ۵تومنی بسنده میکنیم یا ۲سیخ کوبیده میخریم باسنگک میخوریم یا بستنی لواشکی ۲هزاری میخریم باور کنید ک انگار دارم خاویار میخورم..😋
خداکنه دل هامون خوش باشه...
خداروشکر من دلم خوشه....
یکی با خوردن خاویار و نشستن توی آخرین طبقه ی برجش هنوزم حالش خوب نیس و من با خوردن یه سیب زمینی سرخ شده انگار روی ابرهام..
#خوشبختی یعنی دیدن همه ی چیزهایی که داری چه خوب چه بد چه کم چه زیاد و #مقایسه نکردن .
شکرگذاربودن توی حال زندگی کردن نه نگرانی آینده رو داستن نه حسرت گذشته و تلخی هاروخوردن
ببخشید طولانی شد😘😘👋👋
@ArHamsaraane
من آدم پولداری نیستم
توی دوره ی سنی ۱۵تا۲۵سالگی عمیقا فقط خوشبختی رو توی داشتن پول میدیدم
من خونه پدریم توی پایین شهره
خیلی خیلی موقعیت هایی واسه ازدواج داشتم که تا فهمیدن ما خونمون پایین شهره اصلا نیومدن😬😬فک میکردن همه ی پایین شهری ها دزدن یا...
خلاصه که منم ایجور وقتا گله گله چرا #پول نداریمو....
ولی الان شاید بگید شعاره ولی خداروشکر که همونا نیومدن...آدمایی ک منو بخاطرمحل زندگیم بخوان میخوام که نخوان😒
ما زوج جوانیم باکلی قسط و قرعه وغیره
سعی میکنیم دو یا سه ماه یه بار بریم بیرون غذاخوردن و شهربازی یا سینماو خوشگذروندن
من پدر ومادر و خواهر و بردار دارم پس خوشبختم
پدرم و برادرهام و مادرم و خواهرن پاکن پس خوشبختم
نه خداروشکر اعتیاد دارن نه هرزه و خیابونی اند پس خوشبختم
شوهرم شغل داره
مستاجریم توی خونه ی ۴۰متری
ماشین داریم
سالم هستیم
خداروشکر مسلمانیم
اعتقادات داریم
مسافرت میریم
غذا کم یا زیاد همیشه بوده که بخوریم هیچوقت گرسنه نخوابیدیم
گوشت خیلی گرونه دستمون زیاد بهش نمیرسه اما کَم کَمَکی بوده که غذا بپزم و سویا هم قاطیش کنم😁
یه پولی بوده که عیدهانونوار کنیم و رخت و لباس بخریم
در کنار هم شادباشیم
#قهر و #دعوا هم انقدر داشتیم که حد نداشته در یه مورد که اگه براتون تعریف کنم شاخ درمیارید و شاید هیچ زن و شوهری با این شددددت دعوانکرده باشن🤭🤭
قهرم کردم.خانه پدرمم رفتم
طبیعیه اول زندگیه و همه دارن😅
ولی نذاشتم کسی بفهمه و دخالت کنه
خواهرشوهرم و مادرشوهرمم اوایل دخالت داشتن
وحرفهای چرت و پرت و دعواهم باهام کردن😒😬
اما من خوشبختم😎
سایه ی یه مرد تو زندگیم هست که از دسترنج خودش هرازگاهی یه شاخه گل بهم میده🌹
قلبشو بهم میده❤️
یه وقتا آشپزی میکنه املت یا سیب زمینی سرخ شده یا کته...آخخ که مزه ی جان میده....😋
هرچقدر که سختی میکشه بخاطر من و زندگیش هیچ گله ای نمیکنه
با تمام بداخلاقیا و لجبازی هام دوستم داره
و همیشه پیشقدم شده برا آشتی
شبها دستشو زیرسرم بالش کرده و حتی دردش اومده و من فهمیدم اما نذاشته بیدار بشم
باهم همین چندروزپیش رفتیم پاییزگردی و عکس انداختن📷
وقتی شبها بهش حسابی میچسبم و میخابم و دستشو بالش من میکنه انگار دنیا توی دستامه..
یه وقتا ک شبها خوابم نمیبره بوش میکنم نازش میکنم موهاشو دست میکشم و انگار توی خوشبختی دارم غرق میشم..💏💏
وقتی با هیجان میره و یواشکی برام کادو کفش یا لباس میخره من اندازه ی یه سرویس طلا ذوق میکنم🤩🤩
وقتی پولمون کمه و بیرونیم و به یه فلافل ۵تومنی بسنده میکنیم یا ۲سیخ کوبیده میخریم باسنگک میخوریم یا بستنی لواشکی ۲هزاری میخریم باور کنید ک انگار دارم خاویار میخورم..😋
خداکنه دل هامون خوش باشه...
خداروشکر من دلم خوشه....
یکی با خوردن خاویار و نشستن توی آخرین طبقه ی برجش هنوزم حالش خوب نیس و من با خوردن یه سیب زمینی سرخ شده انگار روی ابرهام..
#خوشبختی یعنی دیدن همه ی چیزهایی که داری چه خوب چه بد چه کم چه زیاد و #مقایسه نکردن .
شکرگذاربودن توی حال زندگی کردن نه نگرانی آینده رو داستن نه حسرت گذشته و تلخی هاروخوردن
ببخشید طولانی شد😘😘👋👋
@ArHamsaraane
سلام.من خانم هستم 24سالمه.4ساله ازدواج کردم یه دختر یک و نیم ساله دارم..
من تو این چن سال از وقتی ک ازدواج کردم بخاطر اینکه خونه ساخته بودیم .و شغل شوهرم ازاد هست...از اول ازدواجمون زیر فشار مالی بودیم.شدید...
بعضی وقتا پول ب قسط و وام و قرض و قوله میدادیم واس خودمون صد هزارتومن پول میموند...با اون صد تومن کل ماهو میگذروندیم...من خودم دختری بودم ک تو خونه پدرم همچی در اختیارم بود...لپ تاپ و ماشین و ..ازاد بودم..کلاسای مختلف میرفتم..باشگا.کلاس گیتار..دانشگاه ازاد....
از وقتی ازدواج کردم.. همه ی اون چیزایی ک تو خونه پدرم بود کنار گذاشتم.حتی با دوستامم نمیتونم باشم...کل طلاهامو دادم پای قرضاش..حتی طلاهای دختریمو فروختم دادم بهش ماشین بخره...تو هر مشکلی هر دوراهیی ک قرار گرفته باشه بهش کمک میکنم.بهش مشورت میدم....خودم اخلاقایی ک شوهرم دوس نداشته سعیکردم کنار بذارم.. سعی کردم بشم همونی ک اون میخاد. حالا اینا مهم نیست.من دختری خیلی احساساتی بودم.جوری بار اومده بودم ک هیشکی ناراحتم نمیکرد...ولی از وقتی ازدواج کردم با کنار گذاشتن فشار مالی..با شوهرم سر خیلی از مسایل خیلی ریز ب مشکل میخوریم...شوهرم 8سال ازم بزرگتره...از همون اول ازدواجمون بدون اشنایی قبلی و خیلی هولهولکی اتفاق افتاد..خودم میدونم اشتبا کردم.ولی نمیخام ب اینده دخترم لطمه بزنم..من اهل سازشم.فقط از شوهرم انتظار دارم یکم منو ببینه.ن پول برام مهمه نه خونه و ملک و املاک...فقط میبینم ک احساساتم خورد شده.کاملا نادیده گرفته شده...حتی اگه کل دنیاهم مال من باشه..برام مهم نیست..چون تو خونه ی این ادم از ته دلم نمیخندم...من خیلی تلاش کردم..خیلی کتاب خوندم.راجب مسایل زناشویی.سیاست های زنانه...ولی نمیشه..رگ خواب شوهرمو پیدا نمیکنم..شایدم رگ خوابی نداره.....نشد..نمیشه....من فقط خاستم مثل ادمای خوشبخت بنظر برسم..از ته دلم بخندم...ولی اینو فهمیدم ک تلاش کردن واس خوشبختی یکطرفه نمیشه..شوهرم ادم خشک و بی احساسیه..بهم محبت نمیکنه.شدیدا احساس کمبود محبت میکنم.حتی بعضی وقتا بحث دعوامون این بوده ک چرا تو اسم منو صدا نمیزنی...تو جمع چرا نگام نمیکنی...صدام بزن..اسممو بگو..بهم بگو جانم...
خلاصه الانم ک دارم اینارو میگم اومدم خونه مامانم و با کلی دلخوری ازش اومدم.....
من تو یه شهر غریب با یه مردی ک انگار 60سال ازم بزرگه...مردی ک سر هرچیز کوچیکی هفته ایی باهام قهر میکنه...مردی ک خونه مادرش کنار خونه ماست..خودش تحمل یه روز ب مادرش سر نزنه.روزش شب نمیشه. حتی با اونا خیلی حالش خوبه....ولی من ماهی یبارم مادرم و نمیبینم...حتی وقتی میام خونه مادرم نه زنگ میزنه ن اس میده..حتی زنگ نمیزنه حال دخترشو بپرسه...من دلم نمیخاد ب طلاق فکر کنم. شاید اینا از نظر شما هم خیلی مشکل ب حساب نیاد.ولی من تو این زندگی با این سن کمم احساس پیری میکنم.انتظارم از شوهرم نه...از زندگی یکم خوشبختیه.فقط یکم😞
ببخشید طولانی شد.
#خوشبختی .
@ArHamsaraane
ادمین : مسلما شما هم اشتباهاتی دارید که خودتون متوجه نیستید و همسرتون هم یه سری مسائل رو باید رعایت کنه که یا بلد نیست یا نمیتونه. و تنها راه چاره اینه که به نیت بهبود روابط باهمدیگه برید مشاوره خانواده .
من تو این چن سال از وقتی ک ازدواج کردم بخاطر اینکه خونه ساخته بودیم .و شغل شوهرم ازاد هست...از اول ازدواجمون زیر فشار مالی بودیم.شدید...
بعضی وقتا پول ب قسط و وام و قرض و قوله میدادیم واس خودمون صد هزارتومن پول میموند...با اون صد تومن کل ماهو میگذروندیم...من خودم دختری بودم ک تو خونه پدرم همچی در اختیارم بود...لپ تاپ و ماشین و ..ازاد بودم..کلاسای مختلف میرفتم..باشگا.کلاس گیتار..دانشگاه ازاد....
از وقتی ازدواج کردم.. همه ی اون چیزایی ک تو خونه پدرم بود کنار گذاشتم.حتی با دوستامم نمیتونم باشم...کل طلاهامو دادم پای قرضاش..حتی طلاهای دختریمو فروختم دادم بهش ماشین بخره...تو هر مشکلی هر دوراهیی ک قرار گرفته باشه بهش کمک میکنم.بهش مشورت میدم....خودم اخلاقایی ک شوهرم دوس نداشته سعیکردم کنار بذارم.. سعی کردم بشم همونی ک اون میخاد. حالا اینا مهم نیست.من دختری خیلی احساساتی بودم.جوری بار اومده بودم ک هیشکی ناراحتم نمیکرد...ولی از وقتی ازدواج کردم با کنار گذاشتن فشار مالی..با شوهرم سر خیلی از مسایل خیلی ریز ب مشکل میخوریم...شوهرم 8سال ازم بزرگتره...از همون اول ازدواجمون بدون اشنایی قبلی و خیلی هولهولکی اتفاق افتاد..خودم میدونم اشتبا کردم.ولی نمیخام ب اینده دخترم لطمه بزنم..من اهل سازشم.فقط از شوهرم انتظار دارم یکم منو ببینه.ن پول برام مهمه نه خونه و ملک و املاک...فقط میبینم ک احساساتم خورد شده.کاملا نادیده گرفته شده...حتی اگه کل دنیاهم مال من باشه..برام مهم نیست..چون تو خونه ی این ادم از ته دلم نمیخندم...من خیلی تلاش کردم..خیلی کتاب خوندم.راجب مسایل زناشویی.سیاست های زنانه...ولی نمیشه..رگ خواب شوهرمو پیدا نمیکنم..شایدم رگ خوابی نداره.....نشد..نمیشه....من فقط خاستم مثل ادمای خوشبخت بنظر برسم..از ته دلم بخندم...ولی اینو فهمیدم ک تلاش کردن واس خوشبختی یکطرفه نمیشه..شوهرم ادم خشک و بی احساسیه..بهم محبت نمیکنه.شدیدا احساس کمبود محبت میکنم.حتی بعضی وقتا بحث دعوامون این بوده ک چرا تو اسم منو صدا نمیزنی...تو جمع چرا نگام نمیکنی...صدام بزن..اسممو بگو..بهم بگو جانم...
خلاصه الانم ک دارم اینارو میگم اومدم خونه مامانم و با کلی دلخوری ازش اومدم.....
من تو یه شهر غریب با یه مردی ک انگار 60سال ازم بزرگه...مردی ک سر هرچیز کوچیکی هفته ایی باهام قهر میکنه...مردی ک خونه مادرش کنار خونه ماست..خودش تحمل یه روز ب مادرش سر نزنه.روزش شب نمیشه. حتی با اونا خیلی حالش خوبه....ولی من ماهی یبارم مادرم و نمیبینم...حتی وقتی میام خونه مادرم نه زنگ میزنه ن اس میده..حتی زنگ نمیزنه حال دخترشو بپرسه...من دلم نمیخاد ب طلاق فکر کنم. شاید اینا از نظر شما هم خیلی مشکل ب حساب نیاد.ولی من تو این زندگی با این سن کمم احساس پیری میکنم.انتظارم از شوهرم نه...از زندگی یکم خوشبختیه.فقط یکم😞
ببخشید طولانی شد.
#خوشبختی .
@ArHamsaraane
ادمین : مسلما شما هم اشتباهاتی دارید که خودتون متوجه نیستید و همسرتون هم یه سری مسائل رو باید رعایت کنه که یا بلد نیست یا نمیتونه. و تنها راه چاره اینه که به نیت بهبود روابط باهمدیگه برید مشاوره خانواده .