تجربه های خوب_همسران موفق
10.2K subscribers
606 photos
163 videos
32 files
461 links
تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE

همسران موفق 👇
@Hamsaraane

خانمهای قری*مختص خانم ها* 👇
@ide_Hamsaraane
Download Telegram
#نظر_اعضا
💑همسران موفق💑

سلام به همه ی خانمای کانال
یه ایده معنوی دارم که وااااااقعا آب رو آتیشه😳😳😳😳
من دعوای شدیدی با همسرم داشتم که هر چقدر شب رفتم پیشش نخواست باهام حرف بزنه و آشتی کنیم ولی صبح قبل اینکه بیدار بشه از خواب رفتم بالا سرش این دعا رو ۳ بار خوندم فوت کردم تو صورتش یه ساعت بعد که بیدار شد انگار نه انگار دیشب دعوامون بود
اگر کسی استفاده کرد خوب بود حتما نتیجه شو تو کانال بذاره❤️❤️❤️❤️❤️❤️

🔮 #فرونشاندن #خشم #اشخاص

🔰برای فرونشاندن خشم #اشخاص و یا #دشمن تجربه  شده است که در مقابل او بگوید:

أَطْفَأْتُ‏ غَضَبَكَ‏ يَا(اسم او را بگوید) بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه

📚مفتاح الجنات، ج ۱، ص ۲۶۰- مصابیح الجنان، ص ۱۱۳

🔰مرحوم سید بن طاوس و کفعمی نیز ذکری را که بیان کردیم برای فرونشاندن #خشم_سلطان #مجرب می دانند.

📚المجتبی، ص ۲- جنة الامان، ص ۲۳۳
🌹
@Hamsaraane
سلام.

#حل_مشکل #قدرت_زنانگی #طلاق #راهکار

خانم ۲۷ساله هستم.بسیارخانم حساس وزودرنج .من وهمسرم فامیل نزدیک هستیم .برادر من ۱۸سال پیش باخواهرهمسرم و بعداز۱۳سال من ورضاباهم ازدواج کردیم.والان ۵سال باهم زندگی می کنیم..

1_بازگوکردن مسائل بین دیگران
#حریم_خصوصی
یادمه اولین بار بعدازگذشت یک هفته ازعقد که میخواستیم به مهمونی بریم. من تواتاقم به صورتم کرم مالیدم وهمسرم به من گفت که دوست ندارم آرایش کنی حتی درحد یک کرم زدن.منم ازش پرسیدم چرا؟توضیحی نداشت که منوقانع کنه.بامن قهرکرد وحرف نزد ونگاهش روازمن گرفت البته هیچ دعوایی نکردیم .تقریبا بعدازچندروز متوجه شدم که زنداداشم خواهرایشون به من میگن توورضا براچی باهم دعواکردین و...راستش من هاج وواج مونده بودم🤔 که مسئله به این مسخره ای چه ربطی به داداشم وزنداداشم داره 🤨 ومن که به حرف همسرم گوش دادم چرا ادامه داده وبراشون تعریف کرده...
خلاصه حواسم روازاون روز به بعد جمع کردم که باید همسرم قانع بشه دیگه نباید مسائل زناشویی رو برای کسی تعریف کنه خیلی باهاش حرف زدم که الان خداروشکر اگه بدترین دعواهارو بیافتیم وخواهرش یامادرش نمی تونند بفهمند که مابراچی بحث کردیم چون بعدازمدت زمان فهمیدکه ماخودمون دیگه باید ازپس مشکلاتمون بربیایم.

2_اجازه نگرفتن
راستش ازاونجایی که خانواده ام روخیلی دوست داشتم ودارم ووابستگی شدید داشتم برای همین خانواده امم هرکاری داشتند وهرجا می خواستن برن منو می بردن البته مادوران عقد بودیم ازاونجایی که همسرم دوران نامزدی خونه مابود(خانوادش توروستازندگی می کنند)بدون اینکه بهش بگم دعوت خواهرم رو برای ناهار پذیرفتم بعدش همسرم مخالفت کرد وباهام قهرکرد واون روز من باقیافه ی خیلی ناراحت مهمانی رفتم ...
راستش من کم کم یادگرفتم که باید اول ازشوهرم نظربگیرم که دوست داره مهمونی بیاد ....
الان کسی میخوادمنو دعوت کنه اول ازشوهرم می پرسم وهمچنین شوهرم جایی بخوایم بریم یاکسی ازش میخواد که کاری انجام بده حتما نظرم رو می پرسه

3- #عصبی بودن وعدم کنترل #خشم
اولین باری که همسرم منو زد به خاطر حرفای خواهرومادرش بود که راجع به مادرم بهش می زدند.جزئیات رونمی گم ولی اینوبگم کارمادرم اشتباه بود که جلوی زندادشم راجع به ماحرف میزد زنداداشم جوری حرف روبه گوش همسرم می رسوند که روی سرم چوب میشد...ازاونجایی که همسرم می دونست من مقصرنیستم ازحرفاش وکاراش پشیمون می شد ونمیذاشت به خانواده ام بگم وچندبارخواستم به پدرش وپدر خودم قضیه روبگم اماوقتی پشیمون می شد دلم نمی اومد این زندگی روبهم بزنم ...چون میدونست خانواده ام میگن
بامردی که #دست_بزن داره نمیشه زندگی کرد وبایدطلاق گرفت...چون من ازپدرم وازدوتابرادرم توی ۲۲سال زندگی خونه پدری یک دادنشنیده بودم ینی شاید کسی باورش نشه من یک بارقسم می خورم یک بارهم ازپدروبرادرام بی احترامی ندیده بودم ووقتی منوزد بیشترازاینکه دردم بیاد بیشترشوکه شده بودم وازش ترسیده بودم ...خلاصه خیلی ازاین ماجراگذشت تاروزی که یک بار یه بادمجون زیر چشم کاشت وبرادرام متوجه شدند...
دستم روگرفت ومنوبردخونه پدرم تاباهمین چشم پدرمادرش بیان تاتکلیفمو معلوم کنند...
وقتی داداشم زنگ زد وبه خانواده همسرم گفت اونابه شوهرم زنگ می زدند شوهرم جواب نمی داد...وفقط به زنگ وپیامای من جواب می داد🤦‍♀️ ...
راستش وقتی پدرشوهرومادرشوهرمودیدم رفتم سمتشون وبدن اینکه به روی خودم بیارم که چه بلایی سرم اومده باهاشون سلام واحوالپرسی کردم وروبوسی کردم...
بعدپدرشوهرم به رضا بدوبیراگفتوسفره دلش روبازکرد...وازتمام این سال هاکه خیلی بهش بی احترامی کرد صحبت کرد منم درمورد تمام حرفایی که زنداداشم ومادرشوهرم وتمام حرفایی که باعث کتک کاری شده بود حرف زدم البته مادرشوهرم وخواهرشوهرم بودندولی جزسکوت کاری نکردن ...واوناخیلی تواین قضیه مقصردونستم ولی کاملا بااحترام حرفام روگفتم واونا نمی دونستند که من ازتمام ماجراخبردارم چون من هیچ وقت به روشون نیاوردم واصلا حرفی ازطلاق وجدایی نزدم ....راستش ازحرفایی که زده شد خیلی فکرکردم ومتوجه شدم که همسرم ازدوران بچگی مشکل عصبی داشته ودوران نوجوانی حتما باید قرص مصرف می کرد البته بعدازدوسال اززندگی مشترک اینو فهمیدم ومستقیم اززبان خود پدرشوهرم شنیدم ودیدم که خانواده همسرم حدود ده سال از کنترلش عاجزبودند وتواین مدت اصلا همسرم نمی تونسته باهاشون ارتباط برقرارکننه.خلاصه به این نتیجه رسیدم که خانواده همسرم بیشتر نگران زندگی دخترشون هستند که ببیند واکنش خانواده من درمقابل این کارچی هست ...
وازاونجافهمیدم که رضا بیشترازاونی که فکرمیکردم تنهاست😥 تصمیم گرفتم وباخودم عهدکردم که کاری کنم که درمان بشه ...وبه خانواده همسرم گفتم که من دوسش دارم وتنهاش نمیذارم اون دست خودش نیست وباید بهش توجه بشه ...
ادامه در پیام پایینی 👇