لبهای گرمی که به لبهایش گره خورد، غافلگیرش کرد. طوری در بوسههای او غرق بود که نفهمید کِی وادارش کرد از روی پاف بلند شود. حولهای که به سختی دورِ تنش بند شده بود با هردو دست نگه داشت که سقوط نکند.
- وقتی خونهمون تنها بودیم، یادته ازم چی میخواستی؟
- همون وقتی که بهم گفتی تا حالا از هیچ زنی پرتره نکشیدی؟
لبخند زد. از دو طرف حوله را گشود و از دو طرف سمتِ خودش کشید و قدمی که بینشان بود، از میان برداشته شد.
- میخوام تو تنها زنی باشی که امشب... پرترهش به دستِ من کشیده میشه.
چشمهای پرواز کمی گرد شد:
- اینجوری؟!
- حالا اینجوریِ اینجوری هم نه.
و حوله که دورِ پاهای او افتاد، پیراهن چهارخانه را روی شانههایش انداخت.
- هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که دلم بخواد تو رو فقط با پیرهن مردونه ببینم!
پرواز با خندهای کوتاه از او فاصله گرفت و از یک طرف روی تخت دراز کشید.
تختهشاسی و مدادهای ذغالی را برداشت و سمت صندلی چوبی رفت. کمی بعد با عقب کشید و تختهشاسی را مقابلش نگه داشت.
- تموم شد؟
لبخند مهدیار گونههایش را چال انداخت و پرواز پشتسرش ایستاد. نگاهش به چهرهی زنی نیمه برهنه خیره شد که صفر تا صد شبیه به خودش طرح خورده بود.
روی پاهایش نشست. از دو طرف یقهاش را مشت کرد و بدون ثانیهای مکث، لبهایش را روی لبهای او گذاشت. تخته از دستِ مهدیار افتاد و روی دست بلندش کرد و روی تخت گذاشت. با نفسهایی مقطع لب زد:
-یه امشبه رو به هیچی فکر نکن؛ جز من!
سومین عاشقانهی جنجالی و ممنوعه از نویسنده رمانهای پرطرفدار #دژخیم و #آوای_جنون 🚫🔥
یه داستان عاشقانه و اجتماعی که از رابطهی پنهانیِ یه نوازندهی جوون به زنی میگه که یکی یکی ممیزها رو زیر پا میذارن. یه شب که با هم تنها تو یه کارگاه نقاشی گیر افتادن، پسر داستان طرحی از تنِ زن میکشه و همون نقاشی باعث بوسه و رابطهای برخلاف عرف و نامشروع میشه... بهمرور به هم نزدیکتر میشن و....
ظرفیت فقط ۳۰ نفر❌
#پیشنهاد_ادمین
- وقتی خونهمون تنها بودیم، یادته ازم چی میخواستی؟
- همون وقتی که بهم گفتی تا حالا از هیچ زنی پرتره نکشیدی؟
لبخند زد. از دو طرف حوله را گشود و از دو طرف سمتِ خودش کشید و قدمی که بینشان بود، از میان برداشته شد.
- میخوام تو تنها زنی باشی که امشب... پرترهش به دستِ من کشیده میشه.
چشمهای پرواز کمی گرد شد:
- اینجوری؟!
- حالا اینجوریِ اینجوری هم نه.
و حوله که دورِ پاهای او افتاد، پیراهن چهارخانه را روی شانههایش انداخت.
- هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که دلم بخواد تو رو فقط با پیرهن مردونه ببینم!
پرواز با خندهای کوتاه از او فاصله گرفت و از یک طرف روی تخت دراز کشید.
تختهشاسی و مدادهای ذغالی را برداشت و سمت صندلی چوبی رفت. کمی بعد با عقب کشید و تختهشاسی را مقابلش نگه داشت.
- تموم شد؟
لبخند مهدیار گونههایش را چال انداخت و پرواز پشتسرش ایستاد. نگاهش به چهرهی زنی نیمه برهنه خیره شد که صفر تا صد شبیه به خودش طرح خورده بود.
روی پاهایش نشست. از دو طرف یقهاش را مشت کرد و بدون ثانیهای مکث، لبهایش را روی لبهای او گذاشت. تخته از دستِ مهدیار افتاد و روی دست بلندش کرد و روی تخت گذاشت. با نفسهایی مقطع لب زد:
-یه امشبه رو به هیچی فکر نکن؛ جز من!
سومین عاشقانهی جنجالی و ممنوعه از نویسنده رمانهای پرطرفدار #دژخیم و #آوای_جنون 🚫🔥
یه داستان عاشقانه و اجتماعی که از رابطهی پنهانیِ یه نوازندهی جوون به زنی میگه که یکی یکی ممیزها رو زیر پا میذارن. یه شب که با هم تنها تو یه کارگاه نقاشی گیر افتادن، پسر داستان طرحی از تنِ زن میکشه و همون نقاشی باعث بوسه و رابطهای برخلاف عرف و نامشروع میشه... بهمرور به هم نزدیکتر میشن و....
ظرفیت فقط ۳۰ نفر❌
#پیشنهاد_ادمین
Telegram
Nilufar Rostami
﷽
رمانهای نیلوفر رستمی
#انجمن_نویسندگان_ایران🦋✍🏻
آوای جنون (نشر آداش)
سورئالیسم (به زودی از نشر علی)
دِژخیم(ویرایش)
از غروب تا غرب(آنلاین)
ناشناس:
https://tttttt.me/BitnetChat_bot?start=sec-jccicffib
اینستاگرام:
http://Instagram.com/_nilufar_rostami_
رمانهای نیلوفر رستمی
#انجمن_نویسندگان_ایران🦋✍🏻
آوای جنون (نشر آداش)
سورئالیسم (به زودی از نشر علی)
دِژخیم(ویرایش)
از غروب تا غرب(آنلاین)
ناشناس:
https://tttttt.me/BitnetChat_bot?start=sec-jccicffib
اینستاگرام:
http://Instagram.com/_nilufar_rostami_
👍70❤9🤩2🔥1