💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.2K subscribers
48 photos
1 video
1.24K files
1.25K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
👍177🔥4👏2🖕1
👍32👏76😁6🤔6🔥5🥰2🤯1
#قسمت_۱۹۷
با دیدن شهریار، نامزد سابقم، رنگ از رخسام پرید و تمام بدنم به رعشه افتاد. وحشت‌زده ‌بازوی آرشان را چنگ زدم تا مانع از سقوطم شود. با گام‌های آرامی به سویمان آمد و با تعجب و هراس خاصی خطاب به من لب زد: لیلی! خودتی؟

‌قبل از آنکه فرصت کنم جوابش را بدهم آرشان با عصبانیت رو به شهریار
‌گفت: تو لیلی رو از کجا میشناسی پاشا؟

‌بهت‌زده به آرشان خیره شدم و ناباورانه زمزمه کردم: پاشا دیگه کیه؟

‌آرشان چشم‌غره‌ای به من رفت و با دست به شهریار اشاره کرد و گفت: با من ‌ایشونم... آقا پاشا، رفیق صمیمی و چندین ساله‌ی من...

‌چشم ریز کرد و سرش را به سمتم برگرداند: تو پاشا رو میشناسی لیلی؟ چطوری با هم آشنا شدین که من خبر ندارم؟

‌هیستریک خندیدم و با بی‌حالی لبه‌ی پله نشستم. آرشان فورا به سمتم آمد و ‌بی‌محابا دستش را به دیوار تکیه زد و به سمتم خم شد. با لحنی آکنده از ترس ‌و نگرانی ‌پرسید: خوبی لیلی؟ چت شد یکدفعه؟

‌از کوره در رفتم و با عصبانیت بر سرش فریاد زدم: اون مردی که میبینی، همون مردی که رفیق‌ صمیمی خودت خطابش می‌کنی، همون شهریار پارسا، نامزد عوضی و سابق منه!

همچون مجسمه سر جایش خشک شد و با ناباوری نگاهم کرد. بعد از چند لحظه با صدای لرزانی گفت: یعنی، یعنی رفیق من، همون نامزد سابق توه لیلی؟ آره؟!

‌نفسم بالا نمی‌آمد و حالم قابل توصیف نبود. به سختی زمزمه کردم: آره...

ازدواج قراردادی عروس فراری با خوانند‌ه‌ای معروف بی‌خبر از آنکه آن مرد همان رفیق صمیمی نامزد سابقش است...😱💔
https://tttttt.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
https://tttttt.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
https://tttttt.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
پارت واقعی رمان💯❗️
سرچ کن نبود لف بده♨️
با بیش از ۲۰۰ پارت آماده🔥❤️‍🔥
👍1078🔥1
👍137🤩6🤔5😁2😱1
6👍6👏4😁3👎1🔥1
👍236🤔5👏4😁4