👍25❤3👏3🥰2😁2🤔1
Telegram
.
.
👍18🤔3🔥2😁2❤1
👍20❤5🔥2😁2👏1🖕1
👍37😁12❤11🥰11🫡11💔1
👍18🤔11❤7🔥6
Telegram
زخم کاری🔥📚
#زخمکاری
👍16👏3🤔3❤2😁2
👍9❤3
👍26❤9🤯7👏6😁4🤔4🤩3
👍26❤7😁4🤔3
پارت اصلی رمانه کپی نشه❌🔞🔥
زانوم داشت از درد خم میشد اما مقاوت کردم تا زمین نیفتم،با صدای بلندش سرم فریاد زد.
_دست از عصبانی کردنم بردار وگرنه تضمین نمیکنم بیشتر از این بهت آسیب نزنم
برگشتم به سمتش و صاف توی چشماش خیره شدم.
+پس فکر کشتنمم تو سرت داری؟
راضیم،زود باش انجامش بده
نگاهشو اول توی چشمام و صورتم چرخوند و کم کم به سمت بدنم برد.
_راه عذاب دادنِ تو یه چیز دیگس،اونم من خوب بلدم
به سختی خودمو سر پا نگه داشته بودم.
+ای کاش میمردم و هیچ وقت باهات روبهرو نمیشدم
نیشخندش از روی صورتش کنار رفت و جاشو به اخم بین ابروهاش داد.
_تمومش کن،حوصله ی مضخرفاتتو ندارم
+چرا؟ چون دارم حقیقتو میگم؟
به سمتم قدم برداشت و توی یه چشم بهم زدن بهم رسید.انگشت اشاره اشو جلوم نگه داشت و با تحکم بهم تذکر داد.
_گفتم ادامه نده، نمیفهمی؟
+من دیگه طبق میل تو...
بهم فرصت نداد حرفمو کامل کنم،وقتی به خودم اومدم بدنمو بین اون زنجیرای طلایی لعنتیش دیدم.
سرشو پایین انداخت و خنده ی هیستریک و طولانی سر داد.
دستشو پشت گردنم انداخت،سرمو جلو کشید و با چشمای به خون نشستش توی چشمام خیره شد.
_زن لعنتی...خیلی حرف میزنی
دستشو از پشت گردنم به سمت جلو کشید و انگشتاشو به یقه ی لباسم بند کرد.
_امشب باید آرومم کنی تا زبون درازیاتو فراموش کنم♨️
با ادامه ی حرفش دستشو پایین کشید،شهوت توی چشماش موج میزد و ضربان قلب منو بالا برده بود.
لباسم به دنبال حرکتش چاک خوردو اون رو با شدت از بدنم خارج کرد، نگاه مست گیل روی بدنم میخ شد و با دیدن سینه هام زبونشو روی لبش کشید.
خم شد روی بدنم و سینمو به دهنش گرفت که نا خودآگاه ناله بلندی از بین لبام فرار کرد و اون جون کش داری کشید.❤️🔥
دستشو زیر لباسم برد بین پاهام دست کشید،بدون هیچ ملایمی حجم زیاد انگشتاشو داخل واژنم فرو کرد که فریاد سختی کشیدم و اون که انگار خوشش اومده بود سینمو رها کرد و به جون لبام افتاد.🔞🔥
با وحشیگری تمام انگشتاشو داخلم می کوبید و ناله هاشو توی دهنم رها میکرد که همون لحظه در اتاق زده شد و....🔞
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
زنی که مجبور میشه برای نجات دادن کشور و مردمش همسر یه پادشاه بی رحم و حشری بشه و هر شب توی تخت بهش سرویس بده....🔞🔥❌
زانوم داشت از درد خم میشد اما مقاوت کردم تا زمین نیفتم،با صدای بلندش سرم فریاد زد.
_دست از عصبانی کردنم بردار وگرنه تضمین نمیکنم بیشتر از این بهت آسیب نزنم
برگشتم به سمتش و صاف توی چشماش خیره شدم.
+پس فکر کشتنمم تو سرت داری؟
راضیم،زود باش انجامش بده
نگاهشو اول توی چشمام و صورتم چرخوند و کم کم به سمت بدنم برد.
_راه عذاب دادنِ تو یه چیز دیگس،اونم من خوب بلدم
به سختی خودمو سر پا نگه داشته بودم.
+ای کاش میمردم و هیچ وقت باهات روبهرو نمیشدم
نیشخندش از روی صورتش کنار رفت و جاشو به اخم بین ابروهاش داد.
_تمومش کن،حوصله ی مضخرفاتتو ندارم
+چرا؟ چون دارم حقیقتو میگم؟
به سمتم قدم برداشت و توی یه چشم بهم زدن بهم رسید.انگشت اشاره اشو جلوم نگه داشت و با تحکم بهم تذکر داد.
_گفتم ادامه نده، نمیفهمی؟
+من دیگه طبق میل تو...
بهم فرصت نداد حرفمو کامل کنم،وقتی به خودم اومدم بدنمو بین اون زنجیرای طلایی لعنتیش دیدم.
سرشو پایین انداخت و خنده ی هیستریک و طولانی سر داد.
دستشو پشت گردنم انداخت،سرمو جلو کشید و با چشمای به خون نشستش توی چشمام خیره شد.
_زن لعنتی...خیلی حرف میزنی
دستشو از پشت گردنم به سمت جلو کشید و انگشتاشو به یقه ی لباسم بند کرد.
_امشب باید آرومم کنی تا زبون درازیاتو فراموش کنم♨️
با ادامه ی حرفش دستشو پایین کشید،شهوت توی چشماش موج میزد و ضربان قلب منو بالا برده بود.
لباسم به دنبال حرکتش چاک خوردو اون رو با شدت از بدنم خارج کرد، نگاه مست گیل روی بدنم میخ شد و با دیدن سینه هام زبونشو روی لبش کشید.
خم شد روی بدنم و سینمو به دهنش گرفت که نا خودآگاه ناله بلندی از بین لبام فرار کرد و اون جون کش داری کشید.❤️🔥
دستشو زیر لباسم برد بین پاهام دست کشید،بدون هیچ ملایمی حجم زیاد انگشتاشو داخل واژنم فرو کرد که فریاد سختی کشیدم و اون که انگار خوشش اومده بود سینمو رها کرد و به جون لبام افتاد.🔞🔥
با وحشیگری تمام انگشتاشو داخلم می کوبید و ناله هاشو توی دهنم رها میکرد که همون لحظه در اتاق زده شد و....🔞
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
زنی که مجبور میشه برای نجات دادن کشور و مردمش همسر یه پادشاه بی رحم و حشری بشه و هر شب توی تخت بهش سرویس بده....🔞🔥❌
Telegram
نِگـاهـے بـہ سُرخــےِ خـون🔞
به نـامِ او که آفَـرید تَـمامِ زیبایــے هایِ جَــهان را
#بنرامونواقعیوپارتایجلوتره
#فانتزی #بزرگسال #تاریخی #ازدواج_اجباری
@HeartOfUruk تب پی
@RahaNovels چنل محافظ
#بنرامونواقعیوپارتایجلوتره
#فانتزی #بزرگسال #تاریخی #ازدواج_اجباری
@HeartOfUruk تب پی
@RahaNovels چنل محافظ
👍231❤30🔥9😁5🫡5🥰2🤔1
👍14❤4
👍22❤5😁3🔥2🤔2
👍21❤3😁3🥰2🤔2
👍29❤11🤔8👏7😁6🔥2