💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.1K subscribers
52 photos
1 video
1.24K files
1.26K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
قدمی عقب رفت و کمربند شلوارش رو باز و بعد با پا شلوارش رو پایین کشید. دست‌هاشو با کمربند میبنده و با دندان میکشه و محکم میکنه و میگه:
- میبینی عزیزم، بالاخره طرز بستن دستامو یاد گرفتم، بخاطر تو!
دست‌های بستشو دور گردن لوکاس آریل انداخت و تا چند سانتی صورتش، لب زد:
- میخوام منو طوری تو بغلت نگهداری که تا مدت‌های مدید، حرارت داغی تنت رو، روی پوست تنم حس کنم و چنان نوازشم کنی که آثار پنجه‌هات روی کل بدنم خراش به جا بذارن و چنان سرتاسر تنم رو ببوس که جای زخم و کبودی‌هاش تا چندین روز به تنم به یادگار بمونه.
این آخری رو ذره‌ای بهم رحم نداشته باش که من دیوونه ی اون درد و لذتی هستم که تو به
وجودم میندازی❌️
این بار سرش رو به گوشش نزدیک و نجوا کنان ادامه داد:
- لطفا لوکاس آریل، مثل درنده‌ای که شکارش رو با دندون‌های تیزش، تیکه و پاره میکنه، با من سکس بکن...
😱💦
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
پسره عصبیه دختره واسه آروم کردنش پیشنهاد سکس میده🤤🍆
9🖕3👎1

رویا... دختر دبیرستانی که بخاطر شرایط بد خونوادش فروشنده یکی از بزرگترین فروشگاهای مواد غذایی میشه ولی خبر نداره که...🔞

رئیسش با دیدن ممه های درشت و گردش و .و*ن برجسته اش فکرای شیطانی به سرش میزنه و توی همون فروشگاه مابین قفسه ها دیک دراز و پر رگ سیاهش رو توی سوراخای تنگ و بکر دختره میکوبه و همونجا جرش میده و..
.
https://tttttt.me/+hJqEoWm0V2NiMWI0
2👍1
از سر درد و لذت جیغی زدم
- نههه نباید لذت ببری نیاز فقط باید درد بکشی تا بفهمی که دسیسه چینی برای کوروش چیه
گازی از سینم گرفت که از درد به خودم مچاله شدم
_ کوروشش غلط کردم
بدون توجه بهم یهو به پشتم چسبید
- نه نه کوروش از عقب نه لطفا اینکارو باهام نکن هرکاری بگی میکنم درد دارم
ولی اون اونقدر اعصبانی بود که هیچی جلو دارش نبود
_ دیگه به آخر خط رسوندیم نیاز
بعدم یهو خودش و وارد کرد که چشمام سیاهی رفت و وقتی بیدار شدم که دیگه دیر بود....


پسره بخاطر یه اشتباه شب تولد دختره بهش تجاوز میکنه🥲❤️‍🔥
#رمان.فول.ممنوعه
https://tttttt.me/+_NYYrjggFsxjZTk0
4👍1😁1
🔞بـوسـه‌ی گناه 🔞

کیارش:
«وقتی برای اولین بار دیدمش… انحنای سینه‌هاش زیر اون لباس تنگ نفس‌مو برید.
قوس باسنش جوری بود که فقط برای گرفتنش با دستای من ساخته شده بود.
یه حس لعنتی توی رگ‌هام می‌گفت… من قبلاً این بدن رو لخت، لرزون، و تسلیم زیر خودم دیدم.
این دزد کوچولو رو جوری می‌شکنم که حتی روحش یادش بیاد قرن‌ها پیش هم مال من بوده.»

ماهور:
«انگشتاش از روی باسنم بالا رفت… گرمای دستش تا سینه‌هام خزید و بی‌رحمانه فشرد.
نفسم با یه آه شهوت‌آلود برید… زانوهام لرزید.
اون نگاهش… اون لمسش…
انگار از قرن‌ها پیش بلد بود کجا رو فشار بده که با یک حرکت، تمام بدنم تسلیمش شه.»
#مافیایی #اروتیک #زندگی_دوباره #تناسخ

https://tttttt.me/+F3br6KjZQtAxYWI0 🔥
🌹
🤩21