🌹🌹هرگز نخواب #کوروش،ای مهر #آریایی
بی نام تو، #وطن نیز،نام و نشان ندارد
ياد #كوروش_كبير زنده باد.
#كوروش_كبير
#كميته_روابط_عمومي
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
بی نام تو، #وطن نیز،نام و نشان ندارد
ياد #كوروش_كبير زنده باد.
#كوروش_كبير
#كميته_روابط_عمومي
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
انجمن اسلامی دانشجویان ترقیخواه پلیتکنیک
🇯🇴 #محمود_درویش #بزرگداشت وطن من چمدان است از پوست عزیزانم... #کمیته_فرهنگی #انجمن_پلی_تکنیک @AnjomanPolytechnic
#محمود_درویش مردی است عاشق. عاشق به خالص ترین معنی آن که در شعرش متجلی میشود. سیاست و مبارزه برای وطن همراه با شعر اوست اما نه تمام شعرش. این همراهی آنقدر عمیق میشود که #وطن اجماع تمام زیبایی هاست:
چشمها و خالهای روی دستش فلسطینیاند
نامش فلسطینی است
رؤیاها و اندوهش فلسطینی است
…
صدایش فلسطینی است
و تولد و مرگش
این آمیزه در شعر و کلام او بدانگونه تجلی مییابد که با تمام شور عاشقانهاش، ریگهای سرزمین غصب شدهاش را به گوش جهانیان میرساند.که انتفاضهای چنین پرشکوه تنها از یک فلسطینی عاشق ممکن است:
«در این سرزمین است که دلم را پاره پاره مییابم؛ روی زمین خم میشوم و آن را دانه دانه بر میچینم، بدانگونه که در آبان ماه زنان روستایی، دانههای زیتون را از شاخهها فرو میچینند. ریگهایی را که به قلبم شبیه است پیدا میکنم و از آنها با انگشتان ملتهبم واژههایی میسازم تا مگر پیام خویشتن را به سرزمینهای دور فرستم، آری سنگریزهها را تجسم میبخشم.»
محمود درویش زندگیاش را در #تبعید سر کرد. اما تبعید برایش تنها دوری از وطن نیست: «تبعید بیشتر از یک مفهوم جغرافیایی است. تو میتوانی در وطن خودت در تبعید باشی، در خانهی خودت، در اتاقت.» به این فکر میکنم که اگر او شاعری ایرانی میبود و در تهران زندگی میکرد، چه سرنوشتی انتظارش را میکشید؟
محمود درویش، در 20 سالگی پیش از آنکه به سازمان آزادی بخش فلسطین بپیوندد، عضو حزب کمونیست رژیم غاصب صهیونیستی شد. حال اگر که در این سن دانشجویی در تهران میبود، با چنین آگاهی که از سابقهاش داریم، فعالیت میتوانست برایش بسیار گران برایش تمام شود. شاید به بهای یک دهه زندان.
یک دهه زندان برای دانشجوی 20 ساله بهای گزافی است. اما کار او به این سادگی به پایان نمیرسید. اینجا شاعری که معتقد است: «هر شاعر يا نويسندهی جهان سوم که بگويد «جامعه يا سياست مورد علاقهاش نيست» آدمی رذل و فرومايه است.» جزایی بسیار دردناکتر در انتظارش است. شاید مقتول قتلهای زنجیرهای شود. ممکن بود فریادهایش در زندان و اتاقهای تمشیت امتداد یابد. و یا در اتاقش و در وطنش تبعید را تجربه کند. تجربهای که در سرزمین خودش نیز از آن بیبهره نبوده.
❇️
آغاز این یادداشت با ادامه ی آن بسیار ناهماهنگ است. محمود درویش اول سرشار از عشقی است پرشور که در سرزمینش به جنگ با غاصبان قیام میکند. اما دومی شاعر مغمومی است دست بسته و تنها سلاحش فریادهایی تلخ است. همراهی این دو چه تصویر ناموزونی خلق میکند، ناموزون و متناقض به اندازهی تصویر محمود درویش، در خیابانهای تهران.
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
http://yon.ir/LDfNn
چشمها و خالهای روی دستش فلسطینیاند
نامش فلسطینی است
رؤیاها و اندوهش فلسطینی است
…
صدایش فلسطینی است
و تولد و مرگش
این آمیزه در شعر و کلام او بدانگونه تجلی مییابد که با تمام شور عاشقانهاش، ریگهای سرزمین غصب شدهاش را به گوش جهانیان میرساند.که انتفاضهای چنین پرشکوه تنها از یک فلسطینی عاشق ممکن است:
«در این سرزمین است که دلم را پاره پاره مییابم؛ روی زمین خم میشوم و آن را دانه دانه بر میچینم، بدانگونه که در آبان ماه زنان روستایی، دانههای زیتون را از شاخهها فرو میچینند. ریگهایی را که به قلبم شبیه است پیدا میکنم و از آنها با انگشتان ملتهبم واژههایی میسازم تا مگر پیام خویشتن را به سرزمینهای دور فرستم، آری سنگریزهها را تجسم میبخشم.»
محمود درویش زندگیاش را در #تبعید سر کرد. اما تبعید برایش تنها دوری از وطن نیست: «تبعید بیشتر از یک مفهوم جغرافیایی است. تو میتوانی در وطن خودت در تبعید باشی، در خانهی خودت، در اتاقت.» به این فکر میکنم که اگر او شاعری ایرانی میبود و در تهران زندگی میکرد، چه سرنوشتی انتظارش را میکشید؟
محمود درویش، در 20 سالگی پیش از آنکه به سازمان آزادی بخش فلسطین بپیوندد، عضو حزب کمونیست رژیم غاصب صهیونیستی شد. حال اگر که در این سن دانشجویی در تهران میبود، با چنین آگاهی که از سابقهاش داریم، فعالیت میتوانست برایش بسیار گران برایش تمام شود. شاید به بهای یک دهه زندان.
یک دهه زندان برای دانشجوی 20 ساله بهای گزافی است. اما کار او به این سادگی به پایان نمیرسید. اینجا شاعری که معتقد است: «هر شاعر يا نويسندهی جهان سوم که بگويد «جامعه يا سياست مورد علاقهاش نيست» آدمی رذل و فرومايه است.» جزایی بسیار دردناکتر در انتظارش است. شاید مقتول قتلهای زنجیرهای شود. ممکن بود فریادهایش در زندان و اتاقهای تمشیت امتداد یابد. و یا در اتاقش و در وطنش تبعید را تجربه کند. تجربهای که در سرزمین خودش نیز از آن بیبهره نبوده.
❇️
آغاز این یادداشت با ادامه ی آن بسیار ناهماهنگ است. محمود درویش اول سرشار از عشقی است پرشور که در سرزمینش به جنگ با غاصبان قیام میکند. اما دومی شاعر مغمومی است دست بسته و تنها سلاحش فریادهایی تلخ است. همراهی این دو چه تصویر ناموزونی خلق میکند، ناموزون و متناقض به اندازهی تصویر محمود درویش، در خیابانهای تهران.
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
http://yon.ir/LDfNn