16 اردیبهشت ماه به اتفاق غزلسرای خوب و دوست عزیزم
#سجاد_رشیدی_پور
غرفه ١٧
سالن ملل
نشر ادبى الف
نمايشگاه بين المللى كتاب
#عشق_از_مرگ_هم_کشنده_تر_است
#سجاد_رشیدی_پور
غرفه ١٧
سالن ملل
نشر ادبى الف
نمايشگاه بين المللى كتاب
#عشق_از_مرگ_هم_کشنده_تر_است
❤1
کتاب خوب دوست خوبم به چاپ دوم رسیده...البته من در انتظارکتاب دومش خواهم بود
#سجاد_رشیدی_پور
#حتی_به_روزگاران
#سجاد_رشیدی_پور
#حتی_به_روزگاران
سجاد رشیدی پور عزیز که در غزل شهره است اینبار با شعری نیمایی به مرهم گذاشتن بر زخمهای خوزستان برخاسته ...
به پاس خوزستان همیشه زخمی
ای کاش با تفنگ
دیو مهیب و هفت سر ریزگرد را
می شد شکار کرد. . .
تا چون زمان جنگ
دژخیم مست سرزده را تار و مار کرد،
ای کاش دست کم
«گرد و غبار»، لشکری از حزب بعث بود
دیشب درون خانه ی ما باز بحث بود:
- «بی آب، بی هوا
بی برق، بی نفس»
- «سهم من و تو از سر این سفره، سرفه است
تنها همین و بس!»
- «هرچند زیر بهمنی از خاک ها گمیم
ما نیز مردمیم..»
لبخند زد پدر
دیدم ولی غبار غمی در نگاه اوست
می خواند زیر لب:
«زین همرهان سست عناصر دلم گرفت!
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست..»
#سجاد_رشیدی_پور
—-------------------------------
@Amnouri
به پاس خوزستان همیشه زخمی
ای کاش با تفنگ
دیو مهیب و هفت سر ریزگرد را
می شد شکار کرد. . .
تا چون زمان جنگ
دژخیم مست سرزده را تار و مار کرد،
ای کاش دست کم
«گرد و غبار»، لشکری از حزب بعث بود
دیشب درون خانه ی ما باز بحث بود:
- «بی آب، بی هوا
بی برق، بی نفس»
- «سهم من و تو از سر این سفره، سرفه است
تنها همین و بس!»
- «هرچند زیر بهمنی از خاک ها گمیم
ما نیز مردمیم..»
لبخند زد پدر
دیدم ولی غبار غمی در نگاه اوست
می خواند زیر لب:
«زین همرهان سست عناصر دلم گرفت!
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست..»
#سجاد_رشیدی_پور
—-------------------------------
@Amnouri
لازم نیست حرفی بزنیم یا حتی اشاره ای کنیم...
ما #حال_این_روزها ی هم را می فهمیم
بخوانید از سجاد رشیدی پور عزیزم
برای رفیقت زمان میگذاری
نه تنها زمان، بلکه جان میگذاری
به وقت غمش از سبوی رفاقت
شراب، استکان استکان میگذاری
که بالا رود بیشتر، پیش پایش
تو از شانهات نردبان میگذاری
ولی میزند زخم و انگشت حیرت
از این مرحمت در دهان میگذاری
نمی پرسیاش جای مرهم نهادن
چرا لای زخم، استخوان میگذاری؟
نمی پرسیاش چیست این دشنه در دیس؟
که در سفرهام جای نان میگذاری
نه از غم به ابرو خمی مینشانی
نه با هیچکس در میان میگذاری
نه حتی برایش به همدستی شعر
به تهدید خط و نشان میگذاری
فقط نقطهی آخر دوستی را
به پایان این داستان می گذاری.
#سجاد_رشیدی_پور
@SajadRashidipour
ما #حال_این_روزها ی هم را می فهمیم
بخوانید از سجاد رشیدی پور عزیزم
برای رفیقت زمان میگذاری
نه تنها زمان، بلکه جان میگذاری
به وقت غمش از سبوی رفاقت
شراب، استکان استکان میگذاری
که بالا رود بیشتر، پیش پایش
تو از شانهات نردبان میگذاری
ولی میزند زخم و انگشت حیرت
از این مرحمت در دهان میگذاری
نمی پرسیاش جای مرهم نهادن
چرا لای زخم، استخوان میگذاری؟
نمی پرسیاش چیست این دشنه در دیس؟
که در سفرهام جای نان میگذاری
نه از غم به ابرو خمی مینشانی
نه با هیچکس در میان میگذاری
نه حتی برایش به همدستی شعر
به تهدید خط و نشان میگذاری
فقط نقطهی آخر دوستی را
به پایان این داستان می گذاری.
#سجاد_رشیدی_پور
@SajadRashidipour
Forwarded from عبدالمهدی نوری
سجاد رشیدی پور عزیز که در غزل شهره است اینبار با شعری نیمایی به مرهم گذاشتن بر زخمهای خوزستان برخاسته ...
به پاس خوزستان همیشه زخمی
ای کاش با تفنگ
دیو مهیب و هفت سر ریزگرد را
می شد شکار کرد. . .
تا چون زمان جنگ
دژخیم مست سرزده را تار و مار کرد،
ای کاش دست کم
«گرد و غبار»، لشکری از حزب بعث بود
دیشب درون خانه ی ما باز بحث بود:
- «بی آب، بی هوا
بی برق، بی نفس»
- «سهم من و تو از سر این سفره، سرفه است
تنها همین و بس!»
- «هرچند زیر بهمنی از خاک ها گمیم
ما نیز مردمیم..»
لبخند زد پدر
دیدم ولی غبار غمی در نگاه اوست
می خواند زیر لب:
«زین همرهان سست عناصر دلم گرفت!
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست..»
#سجاد_رشیدی_پور
—-------------------------------
@Amnouri
به پاس خوزستان همیشه زخمی
ای کاش با تفنگ
دیو مهیب و هفت سر ریزگرد را
می شد شکار کرد. . .
تا چون زمان جنگ
دژخیم مست سرزده را تار و مار کرد،
ای کاش دست کم
«گرد و غبار»، لشکری از حزب بعث بود
دیشب درون خانه ی ما باز بحث بود:
- «بی آب، بی هوا
بی برق، بی نفس»
- «سهم من و تو از سر این سفره، سرفه است
تنها همین و بس!»
- «هرچند زیر بهمنی از خاک ها گمیم
ما نیز مردمیم..»
لبخند زد پدر
دیدم ولی غبار غمی در نگاه اوست
می خواند زیر لب:
«زین همرهان سست عناصر دلم گرفت!
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست..»
#سجاد_رشیدی_پور
—-------------------------------
@Amnouri
لازم نیست حرفی بزنیم یا حتی اشاره ای کنیم...
برای رفیقت زمان میگذاری
نه تنها زمان، بلکه جان میگذاری
به وقت غمش از سبوی رفاقت
شراب، استکان استکان میگذاری
که بالا رود بیشتر، پیش پایش
تو از شانهات نردبان میگذاری
ولی میزند زخم و انگشت حیرت
از این مرحمت در دهان میگذاری
نمی پرسیاش جای مرهم نهادن
چرا لای زخم، استخوان میگذاری؟
نمی پرسیاش چیست این دشنه در دیس؟
که در سفرهام جای نان میگذاری
نه از غم به ابرو خمی مینشانی
نه با هیچکس در میان میگذاری
نه حتی برایش به همدستی شعر
به تهدید خط و نشان میگذاری
فقط نقطهی آخر دوستی را
به پایان این داستان می گذاری.
#سجاد_رشیدی_پور
برای رفیقت زمان میگذاری
نه تنها زمان، بلکه جان میگذاری
به وقت غمش از سبوی رفاقت
شراب، استکان استکان میگذاری
که بالا رود بیشتر، پیش پایش
تو از شانهات نردبان میگذاری
ولی میزند زخم و انگشت حیرت
از این مرحمت در دهان میگذاری
نمی پرسیاش جای مرهم نهادن
چرا لای زخم، استخوان میگذاری؟
نمی پرسیاش چیست این دشنه در دیس؟
که در سفرهام جای نان میگذاری
نه از غم به ابرو خمی مینشانی
نه با هیچکس در میان میگذاری
نه حتی برایش به همدستی شعر
به تهدید خط و نشان میگذاری
فقط نقطهی آخر دوستی را
به پایان این داستان می گذاری.
#سجاد_رشیدی_پور
به سوی توست اگر این نگاه، دست خودم نیست
صبوری از دل تنگم نخواه، دست خودم نیست
نخوان به گوش من دلسپرده، پند، که این عشق
اگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیست
همین که پلک گشودی به ناز... پر زد و دیدم
دلی که دست خودم بود، آه، دست خودم نیست
مرا ببخش که می خواهمت اگرچه بعیدی
که من پلنگم و عشقم به ماه دست خودم نیست
برای از تو نوشتن، ردیف شد کلماتم
که اختیار غزل، هیچ گاه دست خودم نیست...
#سجاد_رشیدی_پور
#شعر_خوب_بخوانیم
صبوری از دل تنگم نخواه، دست خودم نیست
نخوان به گوش من دلسپرده، پند، که این عشق
اگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیست
همین که پلک گشودی به ناز... پر زد و دیدم
دلی که دست خودم بود، آه، دست خودم نیست
مرا ببخش که می خواهمت اگرچه بعیدی
که من پلنگم و عشقم به ماه دست خودم نیست
برای از تو نوشتن، ردیف شد کلماتم
که اختیار غزل، هیچ گاه دست خودم نیست...
#سجاد_رشیدی_پور
#شعر_خوب_بخوانیم
❤12🔥5👍2👏2👎1
برای رفیقت زمان میگذاری
نه تنها زمان، بلکه جان میگذاری
به وقت غمش از سبوی رفاقت
شراب، استکان استکان میگذاری
که بالا رود بیشتر، پیش پایش
تو از شانهات نردبان میگذاری
ولی میزند زخم و انگشت حیرت
از این مرحمت در دهان میگذاری
نمی پرسیاش جای مرهم نهادن
چرا لای زخم، استخوان میگذاری؟
نمی پرسیاش چیست این دشنه در دیس؟
که در سفرهام جای نان میگذاری
نه از غم به ابرو خمی مینشانی
نه با هیچکس در میان میگذاری
نه حتی برایش به همدستی شعر
به تهدید خط و نشان میگذاری
فقط نقطهی آخر دوستی را
به پایان این داستان می گذاری.
#سجاد_رشیدی_پور
نه تنها زمان، بلکه جان میگذاری
به وقت غمش از سبوی رفاقت
شراب، استکان استکان میگذاری
که بالا رود بیشتر، پیش پایش
تو از شانهات نردبان میگذاری
ولی میزند زخم و انگشت حیرت
از این مرحمت در دهان میگذاری
نمی پرسیاش جای مرهم نهادن
چرا لای زخم، استخوان میگذاری؟
نمی پرسیاش چیست این دشنه در دیس؟
که در سفرهام جای نان میگذاری
نه از غم به ابرو خمی مینشانی
نه با هیچکس در میان میگذاری
نه حتی برایش به همدستی شعر
به تهدید خط و نشان میگذاری
فقط نقطهی آخر دوستی را
به پایان این داستان می گذاری.
#سجاد_رشیدی_پور
👍13❤2👎2👏1
رها کنید مرا با غم نهان خودم
اگرچه خستهام از درد بیکران خودم
به دشمنان قسم خورده احتیاجی نیست
که دشنه میخورم از دست دوستان خودم
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما
خوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم
که کیمیای سعادت سکوت بود سکوت
چه زخمها که نخوردم من از زبان خودم
شراب نیز به دردم نمیدهد تسکین
مگر که زهر بریزم به استکان خودم
اگر که مرگ فقط چارهٔ من است، چه باک؟
به مرگ خویش کنون راضیام، به جان خودم
#سجاد_رشیدی_پور
#شعر_خوب_بخوانیم
@Amnouri
اگرچه خستهام از درد بیکران خودم
به دشمنان قسم خورده احتیاجی نیست
که دشنه میخورم از دست دوستان خودم
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما
خوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم
که کیمیای سعادت سکوت بود سکوت
چه زخمها که نخوردم من از زبان خودم
شراب نیز به دردم نمیدهد تسکین
مگر که زهر بریزم به استکان خودم
اگر که مرگ فقط چارهٔ من است، چه باک؟
به مرگ خویش کنون راضیام، به جان خودم
#سجاد_رشیدی_پور
#شعر_خوب_بخوانیم
@Amnouri
👍14❤4👎1😢1
پای مرا اگرچه به دام هوس کشید
پایی که هیچ پیش نیاورد پس کشید
عمری میان بیشه کمین کرد و عاقبت
دست از شکار آمده در تیررس کشید!
گفتم: که ای؟ به خنده درآمد که هیچکس
آتش به جانم آه... همین هیچکس کشید
#سجاد_رشیدی_پور
#رفیق
#شعر_خوب_بخوانیم
پایی که هیچ پیش نیاورد پس کشید
عمری میان بیشه کمین کرد و عاقبت
دست از شکار آمده در تیررس کشید!
گفتم: که ای؟ به خنده درآمد که هیچکس
آتش به جانم آه... همین هیچکس کشید
#سجاد_رشیدی_پور
#رفیق
#شعر_خوب_بخوانیم
❤9🔥4👏4👍3
بی شمع می، به بزم دل و دیده نور نیست
از بادهٔ شبانه گذشتن، شعور نیست
اکنون که، ساقی از پی هم جام می دهد
بستان، مگر خدای تو زاهد، غفور نیست؟
یک ره اگر به پرسشم آیی چه می شود؟
کوی تو را به کلبه ما راه، دور نیست
آرام دل جدا ز تو، ممکن نمی شود
تا رفته ای تو، مجلسیان را حضور نیست
از حد مبر تغافل و بی مهری و جفا
این شیوه ها سزای دل ناصبور نیست
یک قطره خون دل چقدر طاقت آورد؟
یاد رخت به سینه،کم از برق طور نیست
تا می توان #حزین ، بسرا حرف عشق را
زاهد اگر کنایه نفهمد، قصور نیست!
با صدای #سجاد_رشیدی_پور جان
از بادهٔ شبانه گذشتن، شعور نیست
اکنون که، ساقی از پی هم جام می دهد
بستان، مگر خدای تو زاهد، غفور نیست؟
یک ره اگر به پرسشم آیی چه می شود؟
کوی تو را به کلبه ما راه، دور نیست
آرام دل جدا ز تو، ممکن نمی شود
تا رفته ای تو، مجلسیان را حضور نیست
از حد مبر تغافل و بی مهری و جفا
این شیوه ها سزای دل ناصبور نیست
یک قطره خون دل چقدر طاقت آورد؟
یاد رخت به سینه،کم از برق طور نیست
تا می توان #حزین ، بسرا حرف عشق را
زاهد اگر کنایه نفهمد، قصور نیست!
با صدای #سجاد_رشیدی_پور جان
❤5👎4