عبدالمهدی نوری
335 subscribers
111 photos
41 videos
28 files
24 links
من آنقدری که تو معشوقه ای شاعر نخواهم شد...

شعرها و قصه‌ها و عقاید عبدالمهدی نوری
+
شعرهای دوست داشتنی
ارتباط:
@Amnoori
Download Telegram
Forwarded from داود جهانوند
"به زبانِ ساده رسیدن" یا "ساده به زبان رسیدن"

نکته‌ای که در مواجهه با اشعار برخی از شاعران امروزی به‌ویژه جوانترها ما را به فکر وامی‌دارد، تفاوت این دو عبارت است؛ که شاعر به زبانی ساده دست یافته‌است یا ساده (!) به زبان دست یافته‌است. شاید در نگاه نخست، تفاوت میان این دو عبارت اندک به نظر برسد. اما با کمی تأمل می‌توان دریافت شعری که بازبانی پخته و پرداخته اما ساده و روان سروده شده با شعری که شاعرش با سادگی، بیان ناپخته‌ی عواطفش را شعر می‌نامد، بسیار متفاوت است.
در روزگار ما نشر شعر، به صورت‌های گوناگون، بسیار آسان است و گاه موفقیت در نشر اثر، محل سنجش کیفیت اثر قرار می‌گیرد. از این رو این آسیب جدی که متوجه زبانِ بخش بزرگی از شعر روزگار ماست در پس نشر پرشمار همین آثار، پنهان می‌ماند.
سالیانی نه‌چندان دور، دستیابی به مخاطب این‌قدر آسان نبود. شاعر برای نشر سروده‌اش یا باید جراید را برمی‌گزید یا اشعارش را در دفتری به دست ناشری می‌سپرد. و با توجه به سختگیری و وسواس صاحبان نشر، شاعر احتمالا می‌بایست سروده‌اش را در محافل اندک اما جدی روزگار خود در حضور استادان فن محک زده باشد. بعد از آن با عنایت و توجه صاحبان نشر به دست مخاطب برسد.
اما شاعر این روزگار ملزم به رعایت این پروسه‌ی دشوار نیست. به آسانی می‌تواند اثرش را در صفحه یا صفحات مجازی خود منتشر کند و به لطایف الحیل آن را در معرض دید مخاطبان پرشمار قرار دهد و قله‌ی شهرت را یک‌شبه فتح کند. بی آن‌که نیازی به مطالعه و افزودنِ دانش ادبی در خود حس کند. شاید فکر کنیم و بگوییم؛ " چه اشکال دارد؟ این امکان برای همگان وجود دارد. دیگران هم بیایند آثارشان را به همین شیوه ارائه دهند و بگذارند مخاطبان مطابق دانش و سلیقه‌ی خود، آثار مورد نظرشان را بیابند و بهره ببرند." قطعا اگر سخن درباره‌ی امکان فروش کالایی غیرفرهنگی و مصرفی بود، این حرف درست بود یا دستِ‌کم برای اهالی فرهنگ کمتر محل وسواس و حساسیت بود. اما سخن از هنر است. آیا هنرها تاکنون این گونه نسل به نسل مانده‌اند و اهل خود را یافته‌اند؟ آیا مخاطبان توان سنجش آثار را دارند؟ با توجه به این ‌نکته که ابزار هنر شعر همان زبانی است که همگان پیوسته از آن استفاده می‌کنند، آیا هر کسی خود را شایسته‌ی داوری در آن نمی‌بیند؟ و جز این است؛ که مخاطب عام شعر تنها ظرفِ پذیرای احساسات همسو و انبوه است؟ آیا بیانِ متفاوت و شعرگونه‌ی این احساساتِ مشترک و انبوه، شعر است؟
اما درد و داغ اینجا نیست. شاید عده‌ای دلشان بخواهد ،فارغ از تأیید و رد سخن‌شناسان، این‌گونه بسرایند و عده‌ای هم بخواهند همین بیان ناپخته‌ی احساسات را بشنوند و بخوانند. زیرا پیش‌تر هم بوده‌اند که به برکت موقعیت و روابط و چه و چه، اشعار سست و کم‌مایه‌ی خود را به شمارگان بسیار به دست مخاطبانِ شعردوست و شعرناشناس، سپرده‌اند. و در این روزگار جز نامی، از ایشان نمانده‌است.
به گمانم مسئله‌ی روزگار ما جدی است. چراکه بسیاری از شاعران حتی برخی از بزرگان و نامداران شعر روزگار ما در دام رقابتی غیرادبی افتاده‌اند. رقابت برای جذب مخاطبِ حداکثری! مخاطبِ عجول و بی‌حوصله ‌ای که متقاضیِ محصولی سطحی و سهل‌الوصول است. و مدام و پیوسته سفارش خود را در فضاهای مجازی با تأییدِ (شما بخوانید لایک!) موارد دلخواه مشخص کرده‌است. و شاعران رقیب به مثابه‌ی یک تولیدکننده مطابق تقاضای مخاطب به تولید فله‌ای محصول موردِ تقاضا پرداخته‌اند و گاه به برکت حمایت همین خیل علاقه‌مند، نحله‌های نوین ادبی را خلق کرده‌اند و برای خود دفتر و دستکی به هم زده‌اند و مریدان و پیروانی پرورده‌اند. و چه بسیار سخندان و منتقد که علی‌رغم باورهای قلبی، فریب ارقام نجومی پسندها و شمارگان وسوسه‌انگیز چاپ‌ها را می‌خورند. از طرفی روزگار نه‌چندان دور "نیما" و جدل‌های مشهور سنت‌گرایان و نوپردازان را خوانده‌اند و نگران‌اند که مباد آیندگان ایشان را در زمره‌ی واپسگرایان قرار دهند و متهم به سنگ‌اندازی در مسیر پیشروی "هنر شعر مدرن" (یا اسمی شبیه به این) بپندارند و از طرفی دیگر بیمِ آن دارند که فارغ از قضاوت آیندگان از خیل دوستداران کنونیِ ایشان کاسته شود. و از همان جا که در این "پروسه‌ی بی‌نظم ِ مخاطب‌یابی" رقم شمارگانِ نشر یک اثر برابر با اعتبار و تعالی آن قلمداد می‌شود، خطرکردن در این خصوص کارِ هر منتقد و فعال ادبی نیست. و همین امر، همین احتیاطِ بی‌مورد، وزنه‌ی سنگین دیگری است بر این بارِ کج!
بی‌شک آن‌چه گفته‌ام متوجه تمام فعالان این هنر والا نیست. بسیار می‌شناسم که در این عرصه هم دود چراغ می‌خورند و هم عتاب استاد می‌شنوند و همانا ایشان رستگارانند.

یادداشتی از #داود_جهانوند در
مجله رویش نو . آذر 94

@Davood_Jahanvand
لازم نیست
با اسلحه
مغز کسی را به دیوار بپاشی
لازم نیست
با چاقو های ضامن دار
شکم کسی را سفره کنی
حتی لازم نیست
با سموم مهلک
جگر کسی را لخته لخته کنی

آدم کش ها
همیشه پالتوهای بلند و دستکش های سیاه ندارند

تو با همین دامن کوتاه
با همین دستکش های سفید
می توانی از کنار من بگذری
و با نگاهی که از من می گردانی
مرا به قتل برسانی

#داود_جهانوند
در همین هوایی که نیست،
با همین لبخندهایی که نیست،
و دلخوشی به همین چیزهایی که نیست،
نفس نفس این عصر را تجربه می‌کنم 

من، 
سهم این سال‌های وطنم

سهم گذر ثانیه‌ها پشت چراغ‌های   قرمز

سهم عبور از میان خطوط ممتد

سهم رعایت موازات خط اتوی پاچه‌های  شلوار

سهم خرید فال
از کودکان چهارراه 

من،
همان تاریخ شرمنده ام 
که بر سنگ گورهای این عصر
حک شده است 

منم،
همان مشت‌های شرمنده‌ی پنهان
در جیبها‌ی  سرد زمستان

منم،
این ذهنهای بی جهت سرشار 
از نیچه و مارکس و سارتر 

من،
سالهای تجربه‌های آزموده‌ام! 

من،
شبهای سلب چراغ روا بر خانه‌ام! 

...


کاش تاریخ مرا
در روزهای بهتری تکرار کند
تا بتوانم
فریادی بلند
بر این روزها 
بر این سالها 
بر مردم سهیمِ این نفسها
سربکشم،
جرعه جرعه 
وطنم را
غم هموطنم را 
سر بکشم 
کاش تاریخ مرا ...

#داود_جهانوند
#شعر_خوب_بخوانیم
کانال شعرهای داود جهانوند عزیز👇
@Davood_Jahanvand