کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
942 subscribers
885 photos
81 videos
95 files
213 links
«تو را سزد که کنی خانهٔ ادب آباد»

ارتباط با ما :
@Adabi_AUT0
Download Telegram
‏تا به حال
افتادن شاه توت را ديده‌ای!؟
كه چگونه سرخی‌اش را
با خاک قسمت می‌كند
[هيچ چيز مثل افتادن درد آور نيست]
من كارگرهای زيادی را ديدم
از ساختمان كه می‌افتادند
شاه توت می‌شدند.

سابیر هاکا
@adabi_aut
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
جلسه ی سوم حلقه ی مطالعاتی امروز ۱۵ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر موضوع: دو بخش اول کتاب "دختر کشیش" 🔹️همانطور که در گروه اصلی حلقه مطرح شد، جلسه ی هفته ی پیش به این هفته موکول شد؛ لذا بخش های تعیین شده، همان بخش های تعیین شده برای هفته ی قبل میباشد.
📚 جلسه ی سوم "حلقه ی مطالعاتی"
به تاریخِ پنجشنبه، پانزدهم خرداد ماه
کتاب: دختر کشیش- جورج اورول (دو بخش اول)
#صورت_جلسه (بسیار خلاصه) : ابتدای جلسه خلاصه ای از دو بخش اول کتاب بیان شد. به تحلیل شخصیت اول داستان (دوروتی) پرداختیم. درباره ی تاثیر مذهب دُگم بر وی و جامعه اش صحبت کردیم. فعالیت های روزانه ی فردی را بررسی کردیم که لحظه به لحظه ی زندگی اش صرف خدمت به "دیگران" و دعوت آن ها به ایدئولوژی ی بود که خودش حتی، فرصتی برای تفحص آن ایدئولوژی نداشت!! درباره ی شخصیت دیگر داستان -آقای واربورتون- صحبت شد که دقیقا نقطه ی مقابل مذهب بود و تقابل وی با آن ایدئولوژی متعصبانه، جذابیت کتاب را چند برابر کرده بود!

موضوع جلسه ی بعد: دختر کشیش- بخش سه تا آخر کتاب

🔺️ هزینه ی دوره، رایگان میباشد.

🔹برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به گروه این دوره در تلگرام و دیسکورد، به شناسه‌ی کانون شعر و ادب در تلگرام پیام دهید.
@adabi_aut_admin1

@adabi_aut
آشیانه

از غرب تا به شرق
پرواز کرد تیر و تا پر به خون نشست
در خون تپید صید و رها گشت
از آشیانه‌اش،
از اوج شاخسار!

در واپسین دم هستی
با جوجکان خویش چنین گفت:
- من درد بوده‌ام
عمری میان شعله امیدهای دل
می‌سوختم، شگفت که دل سرد بوده‌ام
تب کرده‌ام ز عشق
خون خورده‌ام ز رنج که از شعر گل کنم
در باغ عشق و شعر . گل زرد بوده‌ام
از من مپرس که پرسیده‌ام ز خویش
این بود زندگی؟
یا اینکه مهره‌های کشته این نرد بوده‌ام
آری هر آنچه به من گویند،
یا آنچه روزگار به من کرد بوده‌ام
امّا...
ای کودکان به یاد سپارید
من، مرد بوده‌ام.

دفتر بیوه‌ی سیاه | نصرت رحمانی
#یادمان
@adabi_aut
#یادمان

‏من خسته نيستم
ديری‌ست خستگى‌ام
تعويض گشته است به درهم‌ شکستگی
من خسته نيستم
درهم ‌شکسته‌ام
اين خود اميد بزرگى نيست؟

نصرت رحمانی
@adabi_aut
نگاهت مي‌كنم، خاموش و خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان، چشم است و چشم، از دل نشان دارد
 
چه خواهش‌ها در اين خاموشیِ گوياست، نشنيدی؟
تو هم چيزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد

بيا تا آنچه از دل می‌رسد، بر ديده بنشانيم
زبان‌بازی به حرف و صوت، معنی را زيان دارد

چو هم پرواز خورشيدی مكن از سوختن پروا
كه جفتِ جانِ ما، در باغِ آتش آشيان دارد

الا ای آتشين پيكر، بر آی، از خاک و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد

زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهی اين عشقِ عاشق‌كش، كه عهدِ بی‌زمان دارد

ببين داسِ بلا، اي دل مشو زين داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد

درون‌ها شرحه شرحه‌ست، از دم و داغ جدايی‌ها
بيا از بانگِ نی بشنو، كه شرحی خون‌فشان دارد

دهانِ سايه می‌بندند و باز از عشوه عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد

هوشنگ ابتهاج
#شعر_معاصر
@adabi_aut
امروز بوسه‌های تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه؟ یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دست‌هایت
و شانه‌هایت
و آن مورب نورانی از چشم‌هایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بی‌جنس؟
انگار با تمامی جنسیت‌ها
این‌ها تمام حافظه‌ی من نیست
تنها اشاره‌‌ای از فاصله‌هاست
مجموعه‌‌ی فاصله‌ها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعه‌ی نفراتی؟
یا ترکیبی از اشاره‌های سراسر تصادفی!
از چهره‌های عزیزی هستی که می‌شناخته‌ام؟
آیا تو کودکی من هستی؟
یا پیری‌ام؟
من اگر زن بودم
آیا تو می‌شدم؟

امروز
از تخت سینه‌ام، دستی، دریچه‌ی مخفی را آهسته باز کرد
در من، تو را بیدار کردند.
–ای کاش در من همیشه تو را بیدار می‌کردند.

رضا براهنی
#شعر_معاصر
@adabi_aut
حال من از نظر يار نهان می‌دارند
خبر مرگ ز بيمار نهان می‌دارند

دردمندان که ز درد دگران داغ شوند
درد خود را ز پرستار نهان می‌دارند

صبر بر زخم زبان کن اگر از اهل دلی
غنچه را در بغل خار نهان می‌دارند

دوربينان که ز غمّازی راز آگاهند
راز خود از در و ديوار نهان می‌دارند

چاک چون غنچه شود سينه‌ی جمعی آخر
که به دل خرده‌ی اسرار نهان می‌دارند

بی‌نيازست ز پوشش سر ارباب جنون
سر بی‌مغز به دستار نهان می‌دارند

قدردانان بلا از نظر بيدردان
خار را چون گل بی‌خار نهان می‌دارند

هيچ کس را خبری نيست ازان موی ميان
کافران رشته‌ی زنّار نهان می‌دارند

پرده از روی سخن پيش سيه دل مگشا
چهره از آينه‌ی تار نهان می‌دارند

سخت جانان صدف گوهر اسرار دلند
لعل در سينه‌ی کهسار نهان می‌دارند

عشق را ساده دلانی که بپوشند به صبر
شعله در زلف شب تار نهان می‌دارند

روی مقصود نبينند گروهی صائب
که گل از مرغ گرفتار نهان می‌دارند

صائب تبريزی
#یادمان
@adabi_aut
📌 اطلاعیه انتخابات شورای مرکزی کانون‌های فرهنگی

🗳 انتخابات شورای مرکزی کانون‌های دانشگاه امیرکبیر، روزهای چهارشنبه ۱۱ و پنج‌شنبه ۱۲ تیر ماه به صورت مجازی برگزار خواهد شد.
🚫 تنها افرادی که در فرم عضویت که پیش‌تر در کانال کانون قرار داده شد، ثبت‌نام کرده‌اند، قادر به رای‌‌دهی می‌باشند.
لازم به ذکر است، هر فرد می‌تواند حداکثر به پنج نفر رای دهد و در صورت ثبت‌نام قبلی، حداکثر می‌تواند در انتخابات سه کانون شرکت کند.
@adabi_aut
راهنمای انتخابات.docx
137.6 KB
👆🏻 چگونه در انتخابات مجازیِ کانون‌ها شرکت کنیم؟ 👆🏻
شعر و ادب.pdf
128.8 KB
🗳 اسامی کاندیداهای کانون شعر و ادب 🗳
@adabi_aut
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر pinned «لینک انتخابات کانون شعر و ادب. https://aut.ac.ir/elections.php?slc_lang=fa&sid=1&election_id=31»
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
لینک انتخابات کانون شعر و ادب. https://aut.ac.ir/elections.php?slc_lang=fa&sid=1&election_id=31
دوستان
هنگامی که وارد لینک بالا میشید، حتی اگر یک بار هم لاگ‌این کرده باشید ممکنه که وارد قسمت رای دهی نشه. لذا حتما در ابتدا یکبار مطمئن بشید که لاگ‌این کردید، وارد لینک بشید و اگر مجدد ازتون خواست که وارد حساب کاربریتون بشید، "فقط" صفحه رو ریفرش کنید تا لیست کاندید ها براتون بیاد.
با تشکر
@adabi_aut
به بر و بحر نخواهی دید کسی چنین که منم، آتش
دو سوم بدنم آب است، تو سوم بدنم، آتش

نهنگِ شعله‌وری هستم که می‌توانم اگر باشی
میان آبیِ اقیانوس محیط را بزنم آتش

چه کرده داغِ تو با قلبم که با تپیدن این کوره
رسوخ کرده به جای خون، به پاره‌های تنم آتش؟

چه کرده‌ای که منِ آرام، میان پیله‌ی ابریشم
چو اژدها شوم و یکسر بریزد از دهنم آتش؟

چه دوزخی‌ست حیات من که روز واقعه هم حتی
بعید نیست که چون ققنوس، برآید از کفنم آتش

نه شیخم و نه ز صنعانم، جوان کافر زنجانم
که چشمِ خیره‌سری انداخت میان پیرهنم آتش

زهی، زبان پر از قندی، که سوخت جان مرا چندی
نداد آب حیات اما، نهاد در سخنم آتش

غلامرضا طریقی
#شعر_معاصر
@adabi_aut
حوصله‌ام سرآمد از هی نگاه به صحنه.
چشمم افتاد، لُژِ بالا،
در یکی جایگاه تو را دیدم ـــــ
با زیبایی که شگرف، با جوانی که تباه.
یکدفعه رفت فکرم
طرفِ آنچه همان عصری از تو می‌گفتند؛
خاطرم افروخته بود و تنم.
و خیره خیره که می‌ماندم ــــ
اسیرِ زیباییِ خسته‌ی تو، جوانیِ خسته‌ی تو،
لباس مشخصِ تو ــــ
در خاطره‌ام عکسْ عکس می‌رفتی
با گفته‌های آن عصری.

«در تماشاخانه»
کنستانتین کاوافی
ترجمه‌ی بیژن الهی
.
۱۶ تیر، زادروز بیژن الهی
#یادمان
@adabi_aut
#یادداشت

...چند روز بعد به خانه دعوتم کرد تا با گربه‌هایش «سنبل‌الطیب» و «بلبل آقا» آشنا شوم همان گربه‌ای که پس از مردن برایش چنین سرود: «چه زود پیر شد این گربه».
آن گربه‌ها سال‌هاست که مُرده‌اند؛ اما آن عمارت کوچک نیمه‌ویرانِ ته باغ سال‌های سال شاهدِ خاموشِ خوردن بیش‌تر خرمالوهای پائیزیِ باغ و حرف زدن‌های بی‌پایان من و بیژن بوده است؛ عمارتی که حالا با خالی شدن از کتاب‌ها و رفتن بیژن گمان نمی‌کنم آینده‌ای داشته باشد؛ چرا که آینده تنها از آنِ بیژن است. آن عمارت از کتاب خالی شد، باغ و خانه‌ی شماره‌ی ۲۰ سابق، ۱۵ کنونی، از بیژن خالی شد، اما آینده تا زبان فارسی هست بیژن را مثل گنجینه‌ای در کنار نیما با خود خواهد داشت.

چل‌سال رفت و بیش... | محسن صبا
#یادمان
@adabi_aut
4_5814265226240985360.pdf
6.7 MB
فهرست کتاب‌های اهداکرده‌ی بیژن الهی به کتابخانه‌ی ملی ملک

[این سیاهه تنها ۳۴۰۱ عنوان از کتاب‌های فارسی و عربی بیژن الهی را دربرمی‌گیرد، و ـــ بنا بر گفته‌ی مدیر کتابخانه‌ی ملی ملک ـــ مجموع کتاب‌های اهداشده بیش از هفت هزار جلد است.]

#یادمان
@adabi_aut