کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
942 subscribers
885 photos
81 videos
95 files
213 links
«تو را سزد که کنی خانهٔ ادب آباد»

ارتباط با ما :
@Adabi_AUT0
Download Telegram
‏فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم

سعدی
#تک_بیت
@adabi_aut
شب‌های نیشابور


آمد سحری ندا ز میخـانه ی ما
کـای رنـد خـراباتـی دیوانه ی ما
برخیز که پر کنی پیمانه ی می
زان پیش کـه پر کنند پیمـانه ی ما

وقت سحراست خیز ای مایه ی ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کـانان که بجـاینـد نپاینـد بسی
وآنان که شدند کس نمی آید باز

برخیز و مخور غم جهان گذرا
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نـوبت به تـو خود نیـامدی از دگران

جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه زمهر بر جبین میزندش
این کوزه گردهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش

تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش ازدم صبح
کین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم

این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی

از من رمقی به سعی ساقی مانده است
از صحبت خلق بی وفاقی مانده است
از باده ی دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است

حکیم عمر خیام
#روز_خیام
@adabi_aut
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

خیام
#رباعی
@adabi_aut
يک بار ديگر عشق ، يک بار ديگر تو
شور مجّدد تو ، شوق مکّرر تو

ای ذات معناها ! پنهان پيداها !
جان مجسّم تو ، روح مصّور تو

آنان که با تکرار ما را «عَرَض» گفتند
هر بار در هر کار گفتند:«جوهر» تو !

هم می نویسیّ و هم می نویسانی
ای نامه و خامه ، ای شعر و دفتر تو

از بهترین تمثیل از افضل التّفضیل
زیباترین ها را زیباترین تر تو

جز تو نفهميديم ، ديديم و سنجيديم
هم قهر را از تو ، هم مهر را در تو

زآبم بریدیّ و بر آتشم دادی
ای کرده با حسرت ، ماهی سمندر تو

ای جان هر واژه ، در جمله ي دريا !
ساحل تو ، توفان تو ، کشتي تو ! لنگر تو !

تو برکت باغ و بيداري جنگل
صبح گشايش را ، شبنم تو ! شبدر تو !

ای آتش پنهان در زير خاکستر !
شهريوری سوزان ، با نام آذر تو

حسین منزوی
#شعر_معاصر
@adabi_aut
شب‌ها كه دريا، می‌کوفت سر را
بر سنگ ساحل، چون سوگواران

شب‌ها كه می‌خواند، آن مرغ دلتنگ
تنهاتر از ماه، بر شاخساران

شب‌ها که می‌ريخت، خون شقايق
از خنجر ماه، بر سبزه‌زاران

شب‌ها كه می‌سوخت، چون اخگر سرخ
در پای آتش، دل ها‌ی ياران

شب‌ها كه بوديم، در غربت دشت
بوی سحر را، چشم انتظاران

شب‌ها كه غمناک، با آتش دل،
ره می‌سپرديم، در زير باران

غمگين‌تر از ما، هرگز نمی‌ديد
چشم ستاره، در روزگاران !

اي صبح روشن! چشم و دل من
روی خوشت را آیینه‌داران!

بازآ كه پر كرد، چون خنده‌ی تو
آفاق شب را، بانگِ سواران

فریدون مشیری
#شعر_معاصر
@adabi_aut
‏علَى هَذِهِ الأَرْض
مَا يَسْتَحِقُّ الحَياةْ
عَلَى هَذِهِ الأرضِ
سَيَّدَةُ الأُرْضِ
أُمُّ البِدَايَاتِ أُمَّ النِّهَايَاتِ!
كَانَتْ تُسَمَّى فِلِسْطِين
صَارَتْ تُسَمَّى فلسْطِين

بر این زمین
چیزیست که شایسته ی زیستن است!
بر این زمین که بانوی زمین است
که مادر آغازها و مادر پایان هاست.
نامش فلسطین بوده
و نامش فلسطین خواهد بود!

محمود درویش
برگردانِ موسی اسوار
#شعر_معاصر
@adabi_aut
#شعر_معاصر

غمِ گندم ، خطرِ"باز" ، کبوتر این است
کمترین دردسرِ داشتنِ پر این است!

دام را دید کبوتر ولی از وحشتِ"باز"
باخودش گفت:فرودآی که بهتر این است!

گرچه ازپشت زدن رسمِ جوانمردان نیست
غم نداریم اگر خصلتِ خنجر این است!

اولین درسِ پیمبر شدنش بود، عجب... ‌
یوسف آموخت تهِ چاه، برادر این است!

معنیِ تخته ی توفان زده در ساحل چیست؟
آخرِ کشتیِ در موج شناور این است!

شعله آهسته به خاکسترِ حیرتزده گفت:
غم مخور! عاقبتِ سرو و صنوبر این است!

حسین جنتی
@adabi_aut
#شعر_کهن

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد
ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست

هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند
بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند
تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست

دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را
این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست

هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود
هر کس از سویی به دررفتند و عاشق سوی دوست

کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند
بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست

سعدی
@adabi_aut
Pajoheshi.pdf
1.4 MB
به بهانه‌ی سالروز مرگ عباس نعلبندیان، نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس معاصر

نمایشنامه‌ی «پژوهشی ژرف و سترگ و
نو، در سنگواره‌های دوره‌ی
بیست‌و‌پنجم زمین‌شناسی»
#یادمان
@adabi_aut
ناگهان.pdf
2.8 MB
نمایشنامه‌ی «ناگهان»
نوشته‌ی عباس نعلبندیان

#یادمان
@adabi_aut
📣 به جمع کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر بپیوندید!

🔴 ویژه‌ی امیرکبیری‌ها!

🔸 با عضویت در کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی امیرکبیر، از تخفیف ویژه‌ی اعضای کانون برای شرکت در کارگاه ها، کلاس ها، جلسات و ... برخوردار شوید.

📌درضمن میتوانید ایده ها و پیشنهاد هایتان را اینجا با کمک دیگر اعضای کانون عملی کنید.

در صورت عضویت قادر به شرکت در انتخابات شورای مرکزی کانون شعر و ادب و دریافت حق رأی‌دهی خواهید بود.

⚜️ در صورت تمایل به عضویت، به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
Google form

👤 جهت کسب اطلاعات بیشتر با ادمین کانون در ارتباط باشید.
@Adabi_AUT_admin1
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر pinned «📣 به جمع کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر بپیوندید! 🔴 ویژه‌ی امیرکبیری‌ها! 🔸 با عضویت در کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی امیرکبیر، از تخفیف ویژه‌ی اعضای کانون برای شرکت در کارگاه ها، کلاس ها، جلسات و ... برخوردار شوید. 📌درضمن میتوانید ایده ها و پیشنهاد هایتان…»
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
🔸کانون شعر و‌ ادب برگزار میکند: 🔻حلقه مطالعاتی (بصورت مجازی) 🔺هزینه دوره رایگان میباشد 🔹برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به گروه این دوره در تلگرام و دیسکورد به آیدی کانون شعر و ادب در تلگرام پیام دهید. @adabi_aut_admin1 ⚪️این دوره با همکاری دوستان باتجربه‌مان…
جلسه ی سوم حلقه ی مطالعاتی

امروز ۱۵ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر
موضوع: دو بخش اول کتاب "دختر کشیش"

🔹️همانطور که در گروه اصلی حلقه مطرح شد، جلسه ی هفته ی پیش به این هفته موکول شد؛ لذا بخش های تعیین شده، همان بخش های تعیین شده برای هفته ی قبل میباشد.
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
📣 به جمع کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر بپیوندید! 🔴 ویژه‌ی امیرکبیری‌ها! 🔸 با عضویت در کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی امیرکبیر، از تخفیف ویژه‌ی اعضای کانون برای شرکت در کارگاه ها، کلاس ها، جلسات و ... برخوردار شوید. 📌درضمن میتوانید ایده ها و پیشنهاد هایتان…
توجه کنید!

دوستانی که برای کاندید شدن شورای مرکزی کانون شعر و ادب پیام دادند، و البته دوستانی که تمایل به شرکت در انتخابات کانون ها را دارند، حتما گوگل فرم بالا را پرکنند (حتی اگر ترم های پیش، آن را پر کرده بودند) چرا که در غیر اینصورت قادر به شرکت در رای دهی/ کاندید بودن نخواهند بود.

🔹️ همچنین در پاسخ به عزیزانی که درباره ی شرایط کاندید شدن سوال کرده بودند:

- افراد متقاضی کاندید شدن نباید دو ترم مشروطی متوالی یا سه ترم مشروطی متوالی و غیر متوالی داشته باشند.
- ترم قبل مشروط نشده باشند.
- به شرط باقی ماندن دو نیم سال از تحصیلش در دانشگاه امیرکبیر، مجاز به کاندید شدن میباشند.
- عضو شورای مرکزی یا دبیر تشکل های اسلامی، شورای صنفی دانشجویان، مسئول بسیج دانشجویی و عضو شورای مدیران انجمن های علمی و سردبیر نشریات سیاسی-دانشجویی دانشگاه نباشند.
- عضو شورای مرکزی سایر کانون های فرهنگی دانشگاه نباشند.

@adabi_aut
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر pinned « توجه کنید! دوستانی که برای کاندید شدن شورای مرکزی کانون شعر و ادب پیام دادند، و البته دوستانی که تمایل به شرکت در انتخابات کانون ها را دارند، حتما گوگل فرم بالا را پرکنند (حتی اگر ترم های پیش، آن را پر کرده بودند) چرا که در غیر اینصورت قادر به شرکت در رای…»
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی‌نام ز ما و نی‌نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

خیام
#رباعی
@adabi_aut
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
تا کی ای ناله‌ی زار از جگرم برخیزی

تا کی ای چشمه سیماب که در چشم منی
از غم دوست به روی چو زرم برخیزی

یک زمان دیده‌ من ره به سوی خواب برد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی

ای دل از بهر چه خونابه شدی در بر من
زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی

به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز
که نه هر صبح به آه سحرم برخیزی

ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی

سعدی
#شعر_کهن
@adabi_aut
«آینه‌ی ۵۸»

یلدایی از شکیب
در بهت آینه بسته‌ست پود و تار
تابوت من کرانه گرفته‌ست
در تنگ انتظار
دستی کجاست تا گره بگشاید
از گیسوان باد
تا بادبان بفرازم، سوی دیار یار

آیینه‌‌دار
آن لاشه‌‌ای که در کفن آرزوی من
در خواب انجماد فرو رفت
نامش یقین نبود؟

تدفین اشک بر صحاری دامان
با طعم تلخ دشنه‌‌ی بدرود
در پرسه‌‌های شبانگاه
آیینه‌دار
به یاد آر...
در کجای زمان بود؟
یاد... آر


آیا به کارگاه جهان نقش شاعران
این است: نبش گور
و سقط جنین خاطره با چنگک قلم!
یا...
آواره در قلمروی طامات؟

آیینه‌دار
وقتی که عطر شعرهای پریشم
در سایبان گوش تو پیچید
روح من، این گسیخته، این از تبار درد
در هُرم شعله‌‌ی نفست سوخت
آموخت:
عشق این کلید طلایی
در قفل مرگ نمی‌گردد

باید چو رود در رگ آواز خویشتن پویید
و در میانه‌ی مرداب، ته نشست
باید میان نطعی خونین
زانو شکست
و زیر تبر شماره‌ی معکوس شمرد.
یا همچو آبشار در دل پرواز خویش پرپر شد!
و جام را شکست
پاشید باده را.

هرگز من انتخاب نکردم
هم جام را شکستم، هم ته‌نشین شدم
بر کف دستم نگاه کن
پنجاه‌وهشت سال پریشانی

یاد آر...، یار... یار
با دل شوخم چه کرده‌‌ای
وقتی میان کوچه و بازار دست تو
سرگرم شیطنتی کودکانه بود
با او چه کرده‌ای
که پیر شد، میان میکده یخ بست
طرار!


وز یاد این مبر
پای برهنه بر لبه‌ی تیغ
رقصانده‌اند، رقصانده‌اند
خسته‌‌ی من را
تا موسم سحر
با طیف بوی گل سرخ
افطار کرد‌ه‌ام

آیا انسان یعنی که: انفجار
و زندگی:
پرتاب از رحم به ته گور؟
دیگر شفای عقل
در اعتبار عشق و جنون نیست؟

ویرانم،
ویرانم،
ویران

دیری‌ست تا خروس،
برکشیده بانگ سوم خود را
و انکار ما تثبیت گشته ‌است

هرگز عروج را
باور نمی‌کنم
اما...، فرود، بی چتر نجات در جلجتا
پرواز در حیات مسیحاست!

ترسم همه ز جوجه‌عقابی‌ست
کامروز بیضه شکسته‌ست
ماری گرسنه می‌‌ربایدش، اینک
از گود آشیان!

آیا چه کرد بایدم ای یار؟
برخاسته، دستی به کار ببندم

- هرگز گره به باد مزن
همواره زیر لحظه‌ی موعود
پیاله دور دگر می‌‌زند
نوبت به دیگری
امکان همیشه هست!

یلدایی از شکیب
در بهت آینه گسترده پود و تار
برخاسته‌ست دود
از کنده‌‌ی کهن



نصرت رحمانى
از دفتر «شمشیر معشوقه‌ی قلم»
#شعر_معاصر
@adabi_aut
حق، کاغذی‌ست کُنجِ اتاقِ ندیده‌ای
در پِت‌پِتِ ضعیفِ چراغ ِ ندیده‌ای!

قانونِ شرع را به تمامی نوشته‌اند
در حجره‌ای میانِ رواقِ ندیده‌ای!

با وعده‌ی بهشت زِ دنیا بریده‌ایم،
ما را فریفتند به باغِ ندیده‌ای!!

از ما بپرس حالِ جگرهای خسته را
بر ما نمانده حسرتِ داغِ ندیده‌ای!

حسین جنتی
@adabi_aut