من دیوانه وار پُلها را از هر سو ویران خواهم کرد! همه را دشمن خودم می کنم و با کسی گفتگو نخواهم کرد. روش او خودداری سخت از نوشتن و امید داشتن است: آسمان گنگ است، فقط برای کرها پژواک دارد. زندگی جاودان در دسترس کسی نیست. زندگی روی زمین: بیابان معنوی است که در آنجا لاشه کاروان های روزهای گذشته و آینده تل انبار می شود: باید سری که پر از کینه و بیزاری است روی سینه خم کرد. و باید پائید که کسی گلویمان را نفشارد. و با یک جمله ردپائی که در دنیا از خود گذاشته گزارش می کند: من نفی زمانه را پیروزمندانه بر خود هموار کردم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
"زاری و شیونی که سر بالین مُرده میکنند چنین میرساند که او هنوز به معنی تمام کلمه نمرده است. باید به این طرز مردن تن در بدهیم: ما بازی در می آوریم." همچنین این جمله که روشن تر از جمله پیش نیست: "رهایی ما در مرگ است، اما نه این مرگ." پس در حقیقت ما نمی میریم، اما چنین بدست می آید که زنده هم نیستیم، در حالیکه زنده هستیم مُرده ایم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
سه موضوع سرنوشتِ کافکا را تعیین کرده است : مخالفتِ پدر و در نتیجه مخالفت با جامعهٔ یهود، زندگیِ مجرد و ناخوشی. از آنجا که پدر را نمایندهٔ قانون و جامعهٔ یهود می داند، برایِ درکِ الوهیت به جستجویِ شخصی می پردازد، اما دستِ خالی بر می گردد. از لحاظِ اینکه صورتِ جدی به تنهاییِ خود بدهد، مانندِ «کیرک گارد» نامزدیِ خود را پس می خواند و از زناشویی چشم می پوشد...نامه ای که کافکا به پدرش نوشته و «ماکس برود» تکه هایی از آن را منتشر کرده، تا اندازه ای اساسِ کشمکشِ او را با پدرش روشن می کند و علتِ جستجویش را در سنتِ پدری یهود آشکار می سازد. پدر مدعی بوده که یگانه مظهرِ حقیقی یهودیت است. این ادعا مسائلِ درهمی را بر می انگیزد و برایِ کافکا پذیرفتنِ چنین موضوعی تحمل ناپذیر است...و دربارهٔ اعتقادِ پدر می نویسد :« بعدها در جوانی، من نمی فهمیدم با این یهودیتِ ناچیز، که تو بهش چسبیده بودی، چطور به من سرزنش می کردی که چرا در جلو چنین چیزِ "پوچی" سرِ تسلیم فرود نمی آورم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشمار در پیش ما گستردهاند و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس میکند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان و کشورها و گاهی به زنی برمیخوریم. اما باید سر به زیر از دالانی که در آن گیر کردهایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا هر آن ممکن است جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم، چون محکومیت سربستهای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند نمیشناسیم و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه میبریم از ما میپرسد: "شما هستید؟" و به راه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همینکه به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشتهی کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفهای، کسی که بنام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. - این نشان دورهی ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانون ناکسانه و سنگدلانه میباشد. هر چند منظره باندازهی کافی سهمناک است، ولیکن خون از قلبمان سرازیر نمیشود. جای زخم قداره نیز در پس گردن به دشواری دیده میشود. خفقان یگانه راه گریز برای انسان میباشد که در سرتاسر زندگیش دچار خفقان و تنگی نفس بوده است.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
در جایِ دیگر به طرزِ اسرار آمیزی یادداشت میکند: «قفسی به جستجویِ پرندهای رفت.» آیا قفس نمیخواهد ثابت کند که پرندهای وجود ندارد و همه جا تهی است؟ هر کسی قفسِ خود را به دنبالش میکشد، کسی که در قفس میماند و داخلِ هیاهو نمیشود، روشن بینیِ غریبی دارد و همه چیز را بهتر از دیگران میبیند و حتی در بدبینی قدمی فراتر از دیگران گذاشته، زیرا دنیا را خالی از اُمید نمیداند و در این صورت به بدبینی جنبهٔ عمومی نمیدهد و به پاسخِ دکتر برود میگوید: «پُر از اُمید است - اُمیدِ بسیاری وجود دارد - گیرم برایِ ما نیست.»
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
بالاخره مشمول مجازات اشدی می گردیم و در نیمروز خفه ای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود گزلیکی به قلبمان فرو می برد و سگ کش می شویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند.
#گروه_محکومین
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#گروه_محکومین
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
سه موضوع سرنوشتِ کافکا را تعیین کرده است : مخالفتِ پدر و در نتیجه مخالفت با جامعهٔ یهود، زندگیِ مجرد و ناخوشی. از آنجا که پدر را نمایندهٔ قانون و جامعهٔ یهود می داند، برایِ درکِ الوهیت به جستجویِ شخصی می پردازد، اما دستِ خالی بر می گردد. از لحاظِ اینکه صورتِ جدی به تنهاییِ خود بدهد، مانندِ «کیرک گارد» نامزدیِ خود را پس می خواند و از زناشویی چشم می پوشد...نامه ای که کافکا به پدرش نوشته و «ماکس برود» تکه هایی از آن را منتشر کرده، تا اندازه ای اساسِ کشمکشِ او را با پدرش روشن می کند و علتِ جستجویش را در سنتِ پدری یهود آشکار می سازد. پدر مدعی بوده که یگانه مظهرِ حقیقی یهودیت است. این ادعا مسائلِ درهمی را بر می انگیزد و برایِ کافکا پذیرفتنِ چنین موضوعی تحمل ناپذیر است...و دربارهٔ اعتقادِ پدر می نویسد :« بعدها در جوانی، من نمی فهمیدم با این یهودیتِ ناچیز، که تو بهش چسبیده بودی، چطور به من سرزنش می کردی که چرا در جلو چنین چیزِ "پوچی" سرِ تسلیم فرود نمی آورم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
من دیوانه وار پُلها را از هر سو ویران خواهم کرد! همه را دشمن خودم می کنم و با کسی گفتگو نخواهم کرد. روش او خودداری سخت از نوشتن و امید داشتن است: آسمان گنگ است، فقط برای کرها پژواک دارد. زندگی جاودان در دسترس کسی نیست. زندگی روی زمین: بیابان معنوی است که در آنجا لاشه کاروان های روزهای گذشته و آینده تل انبار می شود: باید سری که پر از کینه و بیزاری است روی سینه خم کرد. و باید پائید که کسی گلویمان را نفشارد. و با یک جمله ردپائی که در دنیا از خود گذاشته گزارش می کند: من نفی زمانه را پیروزمندانه بر خود هموار کردم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
از این پس ما او را در نوشتههایش جستجو میکنیم.
این اثر ورقههای پراکندهی وجودیست که با آن در میآمیزد و در پیرامون این وجود دوباره تشکیل مییابد،
از این رو گواه زندگی برگزیدهایست که بدون آن برای همیشه ناپدید میشد، پس این کتابها زبان حال نویسنده است در صورتی که نوشته شده برای اینکه نویسنده خود را فراموش کند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
این اثر ورقههای پراکندهی وجودیست که با آن در میآمیزد و در پیرامون این وجود دوباره تشکیل مییابد،
از این رو گواه زندگی برگزیدهایست که بدون آن برای همیشه ناپدید میشد، پس این کتابها زبان حال نویسنده است در صورتی که نوشته شده برای اینکه نویسنده خود را فراموش کند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat©
کافکا نخستین کسی است که وضع نکبتبار انسان را در دنیایی که جای خدا در آن نیست، شرح میدهد.
دنیای پوچی که از این به بعد هیچ فردی نمیتواند پشت گرمی داشته باشد؛ مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
دنیای پوچی که از این به بعد هیچ فردی نمیتواند پشت گرمی داشته باشد؛ مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشمار در پیش ما گستردهاند و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس میکند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان و کشورها و گاهی به زنی برمیخوریم. اما باید سر به زیر از دالانی که در آن گیر کردهایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا هر آن ممکن است جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم، چون محکومیت سربستهای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند نمیشناسیم و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه میبریم از ما میپرسد: "شما هستید؟" و به راه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همینکه به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشتهی کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفهای، کسی که بنام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. - این نشان دورهی ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانون ناکسانه و سنگدلانه میباشد. هر چند منظره باندازهی کافی سهمناک است، ولیکن خون از قلبمان سرازیر نمیشود. جای زخم قداره نیز در پس گردن به دشواری دیده میشود. خفقان یگانه راه گریز برای انسان میباشد که در سرتاسر زندگیش دچار خفقان و تنگی نفس بوده است.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
نباید فراموش کرد که خودکشی را در بافت، قالب و شرایط خاص تاریخی اجتماعی زمان وقوع خودش میبایست بررسی کرد. کسی چون #صادق_هدایت که #پیام_کافکا و #خیام را مینویسد، با خودکشی خود با صداقت و صراحت تمام میخواهد به ما بگوید که شرایط نابهنجار زندگی که دیگران به آن چسبیدهاند و از روی عافیتطلبی، ترس و هراس، اقدامی در نفی آن نمیکنند، از جنس آن زندگی نیست که او طلب میکند. هدایت از #مرگ نمیهراسد و به استقبال آن میرود، زیرا ارزشهای زندگی در حضور دائمی مرگ را میشناسد و آن ارزشهای نازل جاری در زندگی به قول خود رجالهها و لکاتهها را که دیگران برای او ساختهاند، نمیپسندد و آن را با تمام وجود نفی میکند. او با خودکشی خود نشان میدهد که برای زندگی انسان بر روی زمین ارزشی بیش از آنچه در زندگی کوتاه خود تجربه کرده، قائل است. بنابراین خودکشی صادق هدایت برای نشاندادن پوچی یا کمارزشی زندگی نبود، بلکه میتواند برای تاکید بر والایی ارزشهای گمشده آن باشد. خودکشی او میتواند نفی زندگی ناهنجار و مقاومت تا پای جان در جستوجوی زندگی شایسته برای انسان آینده باشد. او نشان میدهد انسانی عمیقاً اجتماعی است. زیرا که او در این اقدام و بیهراسی از مرگ، عافیتی برای خود نمیجوید، ولی گوشهچشمی به آیندگان دارد. نیروی مقاومتی که قرار است از دل ادبیات او به نسلهای دیگر برسد و علیه همه ارزشهای غیرانسانی به مقابله برخیزد. در دنیای او خشونت و قساوت، زورگویی و ظلم و ستم جایی ندارد. او حتی در شیوه خودکشی و پذیرایی از مرگ، تلاش دارد که کمترین خشونت را نسبت به جسم و جان خود وارد کند. از اینرو است که او در هر دو مورد خودکشی، خفگی در آب یا با گاز را انتخاب میکند، که کمتر شاهد خشونت وارده بر تن و جان خود باشد، آنچنان که شاهد بریدن سر مرغ و خروس و گوسفند در کودکی خود بوده که باعث انزجارش از خوردن گوشت حیوانات دیگر شده است. او تا لحظه مرگ نیز دست از طنز تلخ خود نمیکشد که مینویسد: "ما رفتیم و دلتان را شکستیم. دیدار به قیامت!".
دکتر عبدالرحمن نجل رحیم
@Sadegh_Hedayat©
دکتر عبدالرحمن نجل رحیم
@Sadegh_Hedayat©
"زاری و شیونی که سر بالین مُرده میکنند چنین میرساند که او هنوز به معنی تمام کلمه نمرده است. باید به این طرز مردن تن در بدهیم: ما بازی در می آوریم." همچنین این جمله که روشن تر از جمله پیش نیست: "رهایی ما در مرگ است، اما نه این مرگ." پس در حقیقت ما نمی میریم، اما چنین بدست می آید که زنده هم نیستیم، در حالیکه زنده هستیم مُرده ایم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
در حقیقت ما نمیمیریم، اما چنین بهدست میآید که زنده هم نیستیم،
در حالی که زنده هستیم مردهایم؛
مردههای از گور گریخته!
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
در حالی که زنده هستیم مردهایم؛
مردههای از گور گریخته!
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
در جایِ دیگر به طرزِ اسرار آمیزی یادداشت میکند: «قفسی به جستجویِ پرندهای رفت.» آیا قفس نمیخواهد ثابت کند که پرندهای وجود ندارد و همه جا تهی است؟ هر کسی قفسِ خود را به دنبالش میکشد، کسی که در قفس میماند و داخلِ هیاهو نمیشود، روشن بینیِ غریبی دارد و همه چیز را بهتر از دیگران میبیند و حتی در بدبینی قدمی فراتر از دیگران گذاشته، زیرا دنیا را خالی از اُمید نمیداند و در این صورت به بدبینی جنبهٔ عمومی نمیدهد و به پاسخِ دکتر برود میگوید: «پُر از اُمید است - اُمیدِ بسیاری وجود دارد - گیرم برایِ ما نیست.»
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
آدمیزاد ، یکه و تنها و بی پشت و پناه است و درسرزمین ناسازگار گمنامی زیست می کند که زاد و بوم او نیست .
با هیچکس نمی تواند پیوند و دلبستگی داشته باشد ، خودش هم می داند ، چون از نگاه و وجناتش پیدا است .
می خواهد چیزی را لاپوشانی بکند ، خودش را به زور جا بزند ، گیرم مچش باز می شود ؛ می داند که زیادی است.
حتی در اندیشه و کردار و رفتارش هم آزاد نیست ، از دیگران رودرواسی دارد ، می خواهد خودش را تبرئه بکند.
دلیل می تراشد ، از دلیلی به دلیل دیگر می گریزد ، اما اسیر دلیل خودش است ، چون از خیطی که به دور او کشیده شده نمی تواند پایش را بیرون بگذارد.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
با هیچکس نمی تواند پیوند و دلبستگی داشته باشد ، خودش هم می داند ، چون از نگاه و وجناتش پیدا است .
می خواهد چیزی را لاپوشانی بکند ، خودش را به زور جا بزند ، گیرم مچش باز می شود ؛ می داند که زیادی است.
حتی در اندیشه و کردار و رفتارش هم آزاد نیست ، از دیگران رودرواسی دارد ، می خواهد خودش را تبرئه بکند.
دلیل می تراشد ، از دلیلی به دلیل دیگر می گریزد ، اما اسیر دلیل خودش است ، چون از خیطی که به دور او کشیده شده نمی تواند پایش را بیرون بگذارد.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
زاری و شیونی که سر بالین مُرده میکنند چنین میرساند که او هنوز به معنی تمام کلمه نمرده است. باید به این طرز مردن تن در بدهیم: ما بازی در میآوریم.
همچنین این جمله که روشنتر از جمله پیش نیست: "رهایی ما در مرگ است، اما نه این مرگ." پس در حقیقت ما نمیمیریم، اما چنین به دست میآید که زنده هم نیستیم، در حالی که زنده هستیم مُردهایم.
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
همچنین این جمله که روشنتر از جمله پیش نیست: "رهایی ما در مرگ است، اما نه این مرگ." پس در حقیقت ما نمیمیریم، اما چنین به دست میآید که زنده هم نیستیم، در حالی که زنده هستیم مُردهایم.
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشمار در پیش ما گستردهاند و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس میکند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان و کشورها و گاهی به زنی برمیخوریم. اما باید سر به زیر از دالانی که در آن گیر کردهایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا هر آن ممکن است جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم، چون محکومیت سربستهای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند نمیشناسیم و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه میبریم از ما میپرسد: "شما هستید؟" و به راه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همینکه به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشتهی کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیمه روز خفهای، کسی که بنام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. - این نشان دورهی ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانون ناکسانه و سنگدلانه میباشد. هر چند منظره باندازهی کافی سهمناک است، ولیکن خون از قلبمان سرازیر نمیشود. جای زخم قداره نیز در پس گردن به دشواری دیده میشود. خفقان یگانه راه گریز برای انسان میباشد که در سرتاسر زندگیش دچار خفقان و تنگی نفس بوده است.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
کافکا از دنیایی با ما سخن میگوید که تاریک و درهم پیچیده مینماید، بطوریکه در وهلهی اول نمیتوانیم با مقاسهای خودمان آنرا بسنجیم. در آن از چه گفتگو میشود، از لایتناهی؟ خدا؟ جن و پری؟! نه، این حرفها در کار نیست. موضوعهای بسیار ساه و پیش پا افتادۀ زندگی روزانهی خودمان است، با آدمهای معمولی، با کارمندان اداره روبرو میشویم که همان وسواسها و گرفتاریهای خودمان را دارند، به زبان ما حرف میزنند و همه چیز جریان طبیعی خود را سیر میکند. ولیکن، ناگهان احساس دلهره آوری یخه مان را میگیرد! همهی چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم میکنند، عقربک ساعت جور دیگر بکار میافتد، مسافتها با اندازهگیری ما جور در نمیآید، هوا رقیق میشود و نفسمان پس میزند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسار گسیختهای که نمیشود جلویش را گرفت. اما برای اینست که میبینیم همهی این آدمهای معمولی سر بزیر که در کار خود دقیق بودند و با ما همدردی داشتند و مثل ما فکر میکردند، همه کارگزار و پشتیبان "پوچ" میباشند.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️
آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست میکند که زاد و بوم او نیست. با هیچ کس نمیتواند پیوند و دلبستگی داشته باشد، خودش هم میداند، چون از نگاه و وجناتش پیداست.
گمنامی هستیم در دنیائی که دام های بیشمار در پیش ما گسترده اند و فقط برخوردمان با پوچ است.
این گناه وجود ماست. همینکه بدنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته ی کابوس است که در دندانه های چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیم روز خفه ای، کسیکه به نام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
گمنامی هستیم در دنیائی که دام های بیشمار در پیش ما گسترده اند و فقط برخوردمان با پوچ است.
این گناه وجود ماست. همینکه بدنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته ی کابوس است که در دندانه های چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد میگردیم و در نیم روز خفه ای، کسیکه به نام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگ کُش میشویم.
#پیام_کافکا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©